eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3.2هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
4.3هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan @NHTaheriارتباط با ادمین :»
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🥀 🥀 😔وطنم، افغانستان🥀 🥀خستۀ روزگار ناآرام، من همانم که جان نمی‌خواهد کشتنم انتخاب سختی نیست، زدنم امتحان نمی‌خواهد🍂 🥀لبی از خون حنجرم تر کن تا کمی تازه‌تر شود نفست  بعد بنشین و قصه کن با من، گرچه این آسمان نمی‌خواهد🍂  🥀قصه کن از تحمل وطنم، از لب بی‌تمایل وطنم آخرین شاخۀ گل وطنم، وطنی که جوان نمی‌خواهد🍂 🥀وطن من کجای دنیایی؟! همه با شعر متحد شده‌اند! واقعاً بعد از این چه باید کرد؟! در دهاتی که خان نمی‌خواهد🍂 🥀در دهاتی که دیگر از امروز، سر تعظیمش از تن افتاده در دلش شوق زندگی دارد، نان بماند، دهان نمی‌خواهد!🍂 🥀کشورم، از شکستن عاصی باش، حرف خود را بزن ولو با سنگ.. مطمئن باش بعد از این احدی، شهر بی‌قهرمان نمی‌خواهد!🍂  🥀ما اگرچه که سوگوار خودیم؛ داغداریم و بی‌قرار خودیم خودمان عاقلیم و می‌فهمیم بعد از این دیگران نمی‌خواهد...🍂 🏴 🥀 🏴 🥀  
🖤🍂 🍂🖤 🖤🍂 بوی خون آید از دل صحرا خاک عالم به سر چه رخ داده بین لشگر به پاشده غوغا حمزه دیگر ز پای افتاده  یوسفی گیر گرگ افتاده وای برحال پیکر حمزه فکر پوشاندن تن او باش آید از راه خواهر حمزه... 🖤🍂🖤🍂🖤 🍃🍂@mohtavqyetablighJameaAlZahra🍂🍃🍂
(جایزه سر شاهرخ) قضیہ ڪلہ پاچہ و بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس ها شده بود. یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت: يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟ با تعجب گفتم: نمي دونم، چطور مگہ !؟ گفــت: الان در مورد صحبت مي کردنــد ! با تعجب گفتم: خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟! گفــت: آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد. انگار خيلـے ازش ترســيدند. گوينده مي گفت: اين آدم شبيہ ميمونه. اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره جايزه مي گيره ...!! چند روز بعد با رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ. اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود. راديو هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام را اسیر گرفتیم، همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود. بعد از چند ساعت صداے بچہ ها بلند شد. از شناسایـے برگشتند. صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط نبرد در شــمال شرق بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع مانده بود . شــب جمعہ براے به مقر رفتیم ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے دعاے کميل را مي خواند بہ شدت گریہ مے کرد. دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت: ... خيلے ســوزناك مي خواند. آخر دعا گفت: عمليات نزديڪہ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و رو نصيبمان کن. هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ می کرد. بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با چہ کرده است. صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد. وقتے مقابل رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے؟ بدون مکث گفت: پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و براے خودم. 🍃🍂@mohtavqyetablighJameaAlZahra🍂🍃🍂