🔆 #پندانه
✍ عابد و ارزش نماز
🔹مردی نزد عابدی رفت و گفت:
ای عابد سوالی دارم.
🔸عابد گفت:
بگو.
🔹مرد گفت:
نماز خودم را شکستم.
🔸عابد گفت:
دلیلش چه بود؟
🔹مرد گفت:
هنگام اقامه نماز دیدم دزدی کفشهایم را ربود و فرار کرد. بر آن شدم که نماز بشکنم و کفشم را از دزد بگیرم و حال میخواهم بدانم که کارم درست است یا نادرست؟
🔸عابد گفت:
کفش تو چند درهم قیمت داشت؟
🔹مرد گفت:
پنج درهم.
🔸عابد گفت:
اى مرد کار بجا و پسندیدهای کردهای زیرا نمازی که تو میخواندی دو درهم هم نمیارزید.
🆔 @moj_hozor
در فصل سرما و بارندگی ها قرار داریم و وضعیت بعضی از کوچه ها به این شکل هست.
این چیزی که ما از شهرداری و شورای شهر
نقنه سراغ داریم حتما برنامه ای برای وضعیت کوچه های با این وضعیت دارند.
از شهردار جهادی و یا اعضای محترم شورای شهر تقاضا میکنیم اگر برنامه ای دارند و یا مشکلاتی بر سر راه وجود دارد،
یا در پیج شهرداری و یا در زیر همین پست برای مردم شفاف سازی کنند.
همراهان گرامی اگر کوچه های شما هم وضعیت مشابه دارند،نام کوچه یا خیابان خودتون را زیر همین پست کامنت کنید.
#انتقاد_سازنده
#نقنه
#نقد_صادقانه
🆔 @moj_hozor
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺بچه جقجقه قورت داده بردنش بیمارستان بستری کردن تا دربیارن
🆔 @moj_hozor
#امام_حسین علیه السلام:
💠 إيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ
❇️ از ظلم به کسی که در برابر تو، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش.
📚 الكافی، جلد ۲، صفحه ۳۳۱
#حدیث_روز
🆔 @moj_hozor
🔆 #پندانه
✍️ علامه جعفری
🔹روزی طلبه فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوال بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است.
🔸ذهن نقاد و سوالات بديعی داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای بود كه آب خنکی يافته باشد.
🔹خواهش كرد برايش درسی بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند.
🔸چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت.
🔹هرچه كردم، اين حالت در او كاسته نشد. میدانستم اين شيفتگی، به استقلال فكرش صدمه میزند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم.
🔸روزی كه قرار بود برای درس بيايد، در خانه را نيمهباز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم.
🔹ديدمش كه سر ساعت آمد. از كنار در، دقايقی با شگفتی مرا نگريست. با هيجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی يک كلمه، رفت كه رفت.
🔸اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفری با آن همه خدمات فكری و فرهنگی به اسلام، گفت:
برای آخرتم به معدودی از اعمالم، اميد دارم. يكی همين دوچرخهبازی آن روز است!
🔹درس استاد آن شب آن بود كه دنبال آدمهای بزرگ بگرديد و سعی كنيد دركشان كرده و از وجودشان توشه برگيريد اما مريد و واله كسی نشويد.
🔸شما انسانيد و ارزشتان به ادراک و استقلال عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسی نكنيد. آدم كسی نشويد، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد.
🆔 @moj_hozor