eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🧐چطوری با کنار بیایم⁉️ 🚨شهوت یکی از نیازهای طبیعی انسان است که خداوند در وجود انسان قرار داده است. بسیاری از تنشهای روحی انسان با داشتن یک رابطه درست و صحیح برطرف می شود و کمک می کند فرد نقش بهتری در جامعه داشته باشد. امروز در جامعه ما شرایط ازدواج سخت شده و بسیاری از جوانان راه صحیح و درستی برای رفع شهوت خود ندارند. ❌❌ همین موضوع باعث می شود تا یا به انحراف کشیده شوند و یا به سرکوب میل جنسی خود بپردازند. بخش عمده ای از تنشها و خشونتهای موجود در جامعه به عدم رفع شهوت برمی گردد. جوانی که راه درستی برای رفع شهوت ندارد چه و چه دچار استرسها و فشارهای ناخواسته ای می گردد که او را به پرخاشگری و خشونت سوق می دهد. لذا باید تلاش کرد تا شرایط ازدواج صحیح در جامعه فراهم گردد. حال در این شرایط چه می توان کرد. آیا می توان راهی یافت تا شهوت مهار شود. 🔴شهوت زمانی بیدار می شود که به نوعی تحریک گردد یعنی تا زمانی که تحریک نباشد شهوت قابل کنترل است ولی زمانی که محرکهای شهوانی وجود داشت شهوت تحریک شده و کنترل آن سخت خواهد بود. پس پرهیز از محرکهای شهوانی می تواند بسیار کمک کننده باشد تا شهوت کنترل گردد و فرد به انحراف کشیده نشود. راههای مختلفی برای پرهیز از محرکها وجود دارد. 🔴مطالعه کتاب\ ورزش\ فعالیتهای فرهنگی اجتماعی\ پرهیز از نگاه کردن فیلمها و تصاویر محرک\ پرهیز از صحبت در مورد مسایل شهوانی و ... راهی است برای جلوگیری از تحریک شهوت. حتی فکر کردن به مسایل شهوانی هم محرک است لذا باید از تصورات فکری هم پرهیز کرد. تامین شرایط لازم برای ازدواج در سن مناسب و با شرایط مناسب هم می تواند کمک کند تا فرد به سرعت بیشتری به راهی برای ارضای صحیح غریزه جنسی خود برسد. 🔴پرهیز از مصرف برخی غذاها با طبع گرم مثل پیاز و فلفل\ پسته شامی یا بادام زمینی\ تخم مرغ بیش از سه بار در هفته\ میوه هایی چون موز و ... و همچنین مصرف غذاها یی با طبع سرد مثل ماهی\ میوه ها و سبزیجاتی چون خیار و کاهو و آبلیمو و مرکبات می تواند کمک کند تا شهوت کم شود. اگر تمام این راهها نتیجه بخش نباشد برخی داروها می تواند به فرد کمک کند تا شهوت خود را کاهش دهد و آستانه تحریک خود را بالاتر ببرد. باید توجه داشت که داروها با نظر پزشک تجویز گردد و از مصرف سر خود داروها اجتناب شود. (( ))👆👆 @mojaradan
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان رهبری در مورد سخنان گرگیج @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم‌😂😂😂😂 ━━═━━⊰❀🌷❀⊱━━ @@mojaradan ━━═━⊰❀🌷❀⊱━━═
مجردان انقلابی
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_چهل_و_پنجم🎬 روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣
📚 🎬 ظهر سه شنبه غذا خورد و خون و زرد آب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم. گفت: "زود بیاریدش بیمارستان" عقب ماشین نشستیم. به راننده گفت: "یه لحظه صبر کنید " سرش روی پام بود. گفت: "سرمو بگیر بالا" خونه رو نگاه کرد. گفت: "دو سه روز دیگه تو بر می گردی" نشنیده گرفتم.... چشماش و بست. چند دقیقه نگذشته بود که پرسید: " رسیدیم؟ " گفتم: "نه، چيزی نرفتیم " گفت: "چقدر راه طولانی شده. بگو تندتر بره " از بیمارستان نفرت داشت. گاهی به زور می بردیمش دکتر. به دکتر گفتم: «چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمیشه. یه سرم بزنید بریم خونه" منوچهر گفت: "منو بستری کنید " بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده. توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا رو شکر کرد که رو به قبله است. تا خوابوندیمش رو تخت سیاه شد. من جا خوردم. منوچهر تمام راه و توی خونه خودش رو نگه داشته بود. باورم نمیشد آنقدر حالش بد باشه.... انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب آروم تر شد. گفت: "خوابم میاد ولی انگار یه چیز تیز فرو میره تو قلبم" صندلی رو کشیدم جلو. دستم رو بالای سینش گرفتم و حمد خوندم تا خوابید. 《هیچ خاطره ی خوشی به ذهنش نمی آمد. هر چه با خودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکر کند که می رفتند کوه، با هم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم می کردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش... منوچهر خندیده بود، گفته بود: "سه چهار روز دیگر صبر کنید " نباید به این چیز ها فکر می کرد. خیلی زود با منوچهر بر می گشتند خانه ....》 از خواب که بیدار شد، روی لباش خنده بود. ولی چشماش رمق نداشت.... گفت: "فرشته، وقت وداعه" گفتم: "حرفش رو نزن" گفت: "بذار خوابم رو بگم، خودت بگو، اگه جای من بودی می موندی توی این دنیا؟" روی تخت نشستم. دستش رو گرفتم... گفت: "خواب دیدم ماه رمضونه و سفره ی افطار پهنه. رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا دور سفره نشسته بودن. بهشون حسرت می خوردم که یکی زد روی شونم. حاج عبادیان بود. گفت: "بابا کجایی؟ ببین چقدر مهمون رو منتظر گذاشتی" بغلش کردم و گفتم: "منم خسته ام " حاجی دست گذاشت روی سینم... گفت: "با فرشته وداع کن. بگو دل بکنه. اون وقت میای پیش ما... ولی به زور نه " ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران @mojaradan
📚 🎬 اما من آمادگیشو نداشتم.... گفت: "اگه مصلحت باشه خدا خودش راضیت میکنه" گفتم: "قرار ما این نبود" گفت: "یه جاهایی دست ما نیست. منم نمی تونم دور از تو باشم" گفت: "حالا میخوام حرفاي آخرو بزنم. شاید دیگه وقت نکنم. چیزي هست روي دلم سنگینی میکنه. باید بگم... تو هم باید صادقانه جواب بدی" پشتش رو کرد .... گفتم: "میخوای دوباره خواستگاری کنی؟ " گفت: "نه، اینطوري هم من راحت ترم. هم تو" دستم رو گرفت.... گفت: "دوست ندارم بعد از من ازدواج کنی " کسی جاي منوچهر رو بگیره؟! محال بود.... گفتم: "به نظر تو، درسته آدم با کسی زندگی کنه، اما روحش با کس دیگه ای باشه؟" گفت: "نه" گفتم: "پس براي منم امکان نداره دوباره ازدواج کنم" صورتش رو برگردوند رو به قبله و سه بار از ته دل خدا رو شکر کرد.... اونم قول داد صبر کنه... گفت: "از خدا خواستم مرگم رو شهادت قرار بده، اما دلم میخواست وقتی برم که تو و بچه ها دچار مشکل نشید. الان میبینم علی براي خودش مردي شده. یخیالم از بابت تو و هدي راحته..." نفساش کوتاه شده بود. یکم راهش بردم. دست و صورتش رو شستم و نشوندمش و موهاش رو شونه زدم. توی آیینه نگاه کرد و به ریشاش که یکمی پر شده بودن و تک و توك سیاه بودن دست کشید. چند روز بود آنکادرشون نکرده بودم. تکیه داد به تخت و چشمهاش رو بست. غذا رو آوردن.... میز روکشیدم جلو.... گفت: "نه اون غذا رو بیار" با دست اشاره میکرد به پنجره. من چیزی نميدیدم. دستم رو گذاشتم روي شونه اش. گفتم: "غذا اینجاست. کجا رو نشون میدی؟" چشماشو باز کرد. گفت: "اون غذا رو میگم. چه طور نمیبینی؟" چیزایی میدید که نمیدیدم و حرفاشو نمیفهمیدم... به غذا لب نزد.... دکتر شفاییان رو صدا زدم. گفت: "نمیدونم چطور بگم، ولی آقاي مدق تا شب بیشتر دووم نمیاره. ریه ي سمت چپش از کار افتاده. قلبش داره بزرگ میشه و ترکش داره فرو میره توي قلبش" ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨شیـخ‌عبدالباسط‌محمـّد‌عبدالصمد ✨آیـــہ 1_3 سورة علق↓↓↓ ───────────── @mojaradan