4_5854871771202717493.mp3
13.03M
#شعبان_و_آشتی_کنان_۹۸
فایل صوتی هشتم؛
چرا میلادِ کسی که جلوه ی کاملِ تمام انبیاء و ۱۴ معصوم است؛ درست در نیمه ی این ماه اتفاق افتاده؟
💛 مخاطبِ این حرکتِ کنایه آلود و عاشقانه ی خدا، چه کسانی اند؟
ʝơıŋ➘
|❀♡@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #تواب💗 #پارت۱۰۰ وقتی.سرمو.بلند.کردم دختر حاجی رو با شکل و شمایلی جدید دیدم دست کش و
🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۱۰۱
صدای دختر حاجی آروم و ملایم امد
_بابا میشه کمک کنید حاج اکبر رو جابه جا کنید؟
_بله بابا امدم
حاج اکبر تو اتاق دیگه ای بود و حاجی به طرف اتاق راه افتاد نگاه کنجکاوم دنبال حاجی بود که سر چرخوند و گفت:
_پسرم یه کمک میکنی؟
_روچشمم حاجی
یه اتاق استریل شده بود باید لباس و دستکش و کفش مخصوص میپوشیدیم و وارد میشدیم
چند نفری اونجا بودن که دختر حاجی کنار تختی ایستاده بود
سمتش رفتیم
کنار مردی ایستاده بود که با وجود ماسک باز هم به سختی نفس میکشید
با دیدن ما خواست که ماسک رو برداره ولی دختر حاجی با ملایمت و خواهش نگذاشت
حاجی نزدیکش شد و با بوسیدن پیشونیش گفت:
سلام فرمانده ی خودمون
مخلصتیم رزمنده حال و احوالت چه طوره ؟
صداش به سختی شنیده میشد
خنده ی بی جونی کرد و گفت:
_حالم رو از دختر خانمت بپرس ما فعلا در خدمت ایشون هستیم.
حاجی رو به دخترش کردو نگاه سوالیش باعث شد سوجان خانم شروع به توضیح کند.
حالش به این بستگی داره که یه اتاق جدا داشته باشه و مدام چک بشه و ماسک هم جدا نکنه که فرمانده ی شما به هیچ کدوم عمل نمیکنه
بابا برای همین یه فکری کردیم بهتره دور تا دور تختش رو پلاستیک بکشیم که هم جدا باشه هم از همرزم هاش دور نباشه
حاجی سری به نشانه ی تایید تکون دادو ما به گفته ی دختر حاجی دور تا دور تختش رو پلاستیک هایی کشیدیم.
گوشی حاجی که رنگ خورد حاجی رفت
من هم منتظر ایستاده بودم که دست یخ شده ی حاج اکبر رو دستم نشست.
سرم رو پایین بردم و گفتم:
جانم حاجی چیزی لازم دارید؟
ولی
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۱۰۲
صداش خیلی کم جون بود که سرم رو نزدیکش بردم و آرو گفت:
_تاحالا ندیده بودمت از اقوام حاجی هستی؟
نگاهم سمت دختر حاجی رفت که داشت فشار حاج اکبر رو میگرفت
_منم مثل شما اگر حاجی قابل بدونه دوستشون هستم.
_قابل میدونه که الان اینجایی
این حرفش چقدر دلگرم کننده بود
با لبخندی که تمام ذوقم رو نشون میداد گفتم
_خدارو شکر
_آقا محمد میشه کمک کنید بالشت زیر سر حاج اکبر رو جابه جا کنم ؟
نگاهم سمت صدا بود و فقط قسمت اولش رو شنیدم برای همین گفتم:
_چی؟
حرفش رو تکرار کرد بدون گفتن تیکه ی اولش
با پوزخند به خودم تو دلم گفتم:
_محمد ناشکری کردی اسمت رو که این همه قشنگ صدا میکرد رو حذف کرد...
آروم سر حاج اکبر رو بلند کردم و دختر حاجی بالشتش رو عوض کرد. کنار تختش شونه ای بود که دختر حاجی برداشت و خواست موهای بهم ریخته ش رو شونه کنه
_میشه بدید من شونه کنم؟
_بله حتما
با دادن شونه بهم بیرون رفت
من هم بعد از شونه زدن موهای حاج اکبر و صاف کردن اطراف تختش خواستم برم که دستش باز روی دستم نشست و آروم ماسکش رو برداشت و بریده بریده تکرار کرد:
_حاجی هر کسی رو به حریمش راه نمیده
حتما خیلی مرام و معرفت داشتی که الان اینجایی
قدرخودت رو بدون
آروز میکنم عاقبت بخیر و خوشبخت بشی پسرم...
_حاج اکبر .....
الان نگفتم ماسک رو برندارید؟
دودقیقه نیست رفتم!
آقا محمد ماسکش رو بزنید!
تو دلم گفتم:
چشم سوجان خانم به روی چشمم
ولی جرات به زبون اوردنش رو نداشتم پس فقط به همون چشم اکتفا کردم
بوسه ای روی پیشونی حاج اکبر گذاشتم و ماسکش رو زدم و کنار گوشش گفتم:
_خیلی مخلصیم حاجی
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۱۰۳
به درخواست نازنین چند تایی عکس از جانبازان و از خود آسایشگاه و از اون حال هوای دست نیافتنی گرفتم.
آخر بار یاد حاج اکبر افتادم و رفتم اتاقش تا یه عکس یادگاری کنارش بگیرم
حرفها و دعا های قشنگش رد خیلی دوست داشتم و نور امیدی بود در دلم...
آروم پلاستیک رو کنار زدم که سرش چرخید سمتم
_حاجی قربونت برم یه عکس مشتی و قشنگ بگیریم یادگاری
با صدای خیلی هسته و خفه ای گفت:
چی بهتر از این فقط تخت رو صاف تر کن من کمی بنشینم.
دست رو چشمم گذاشتم وگفتم:
_به روی جفت چشمام
همون موقع که آماده میشدیم برای عکس
پرده ی پلاستیکی کنار رفت و دختر حاجی با حجب حیا ببخشیدی گفت و روبه حاج اکبر گفت:
خواهش میکنم حرفهایی که گفتم رو گوش کنید تا دفعه ی بعد که میام اینقدر دل نگرون برنگردم.
لطفا مراقب خودتون باشید
_حاج اکبر ماسکش رو کمی برداشت و آروم چشم رد زمزمه کرد.
دختر حاجی خواست برگرده که حاج اکبر نامفهوم چیزی گفت
_جونم حاجی چیزی میخواستی؟
روبه دختر حاجی گفت:
پرستار من با من عکس نمیگره؟
سوجان لبخند به لب گفت:
_باعث افتخاره حتما
الان دیگه همه چیز تکمیل بود آدم هایی که این روزها حال دلم رو عالی کرده بود رو در یک قاب کنار هم داشتم.
دختر حاجی اماده ی رفتن بود و چادر به سر با همون لبخند ملایمی که بیشتر اوقات به لب داشت کنار تخت حاج اکبر ایستاد و من هم طرف دیگر تخت و حاج اکبر هم که کمی بالاتر امده بود برای ثانیه ای ماسک رو برداشت و من یه عکس زیبا رو به یادگاری گرفتم.
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
#ادامه_دلرد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ارتباط موفق_10.mp3
11.86M
「 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」
-
#ارتباط_موفق ۱۰
سرزنش و طعنه، حتی اگر به زبان جاری نشود؛
و فقط از درون شما، بگذرد نیـــز ؛
دیگران را از اطراف شما، پراکنده میکند!
محال است، شما در جذب دیگران موفق باشید؛
مگر آنکه اهل سرزنش، طعنه و قضاوت نباشید!
#شیتون_مهدوی
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
🦢•¦➺@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
#عیدنیمهشعبانمبارڪ🌸
آقاےمن⁵⁹
سلام مےدهم از عمق این دلِ تاࢪیڪ
به آخࢪین پسࢪ خانواده ے خوࢪشید
#پدر_جان_میلادت_مبارک
-
「𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」
❥︎❈••••••••••••••••••••••
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
🤍 @mojaradan
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسیݩجاݩ؏♥️
اربابِ مݩ ڪسےسٺ
ڪه قلبم بہ عشق او
با هر ٺَپش↷
بہ ذڪر حسینجان نوا گرفٺツ
هرڪس رفیق من شده
من را زمین زده🥀
↜اما حُسِیݩ•❥•
دسٺِ مرا بےصدا گرفٺ
#یارفیقمنلارفیقلہ🌹
#صبحتون_حسینی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
••●❥💐✧💐❥●••
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
⛅️☀️
پنجره را باز میکنم
ذرههای هوا را سر میکشم
شاید بوی پیراهنت،
همین حوالیها باشد!!
ماه شعبان شده و من هر روز
آمدنت را به دلم قول میدهم...
شعبان، تمام عظمت و زیباییاش را
مدیونِ قدمهایِ سبز توست...
سلام پدر مهربانم❤️
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکَ ألْـفَـرَج🌤
❥︎❈••••••••••••••••••••••
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
🤍 @mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
✅ در انتخاب شریک زندگی، هماهنگی خصوصیات فیزیکی، کشش و #تمایل_فیزیکی را جدی بگیرید
#زیبایی، یک امر #نسبی است و بجز درصد کمی از افراد که تقریبا تمامی مشخصه های زیبایی را دارند و در نظر همگان زیبا به نظر می رسند، اکثر افراد جامعه از نظر زیبایی در یک حد متوسط هستند و احساس افراد در هر مورد متفاوت خواهد بود.
از #علایم_هشدار_دهنده و زنگ خطرها غافل نشوید، وجود هر یک از موارد زیر زنگ خطری، برای انتخاب درست همسر است :
بعد از جلسه دوم، سوم آشنایی و دیدار، هنوز نمی دانید کشش و تمایل فیزیکی به طرف مقابل دارید یا نه
تفاوت ظاهری بسیار شدید و چشمگیر بین شما و طرف مقابل وجود دارد ( مثلا بلند قد با کوتاه قد )
برایتان ظاهر شخص اهمیتی ندارد ( در اکثر موارد بعدا مهم و اثرگذار خواهد بود )
تصور اینکه بعد از ازدواج با درمان و جراحی زیبایی معایب را برطرف کرده و خود یا طرف مقابل را زیبا خواهید کرد ( در مواردی که با جراحی تغییرات بسیار واضح و چشمگیر ایجاد خواهد شد بهتر است قبل از ازدواج انجام شود نه بعد از آن، زیرا چنین تغییرات شدید و واضح تعادل و تناسب دوطرف را برهم خواهد زد ).
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan