مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۴ 📜 توی راه بابا اصلا حرفی نزد،رسیدیم خونه بابا
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۵ 📜
رسیدیم خونه منم مستقیم رفتم توی اتاقم
بعد نیم ساعت بابا رضا اومد داخل
تو دستش یه نایلکس بود
نشست کنار تختم
بابا رضا: سارا جان ،خودت میدونی که مامان فاطمه هیچ وقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی
از داخل نایلکس یه شال صورتی که لبه اش با مروارید کرم دور دوزی شده بود با یه مانتوی سرمه ای ،
چشمام تو چشماش بود بغض تو چشماش داغونم میکرد
بغلش کردمو فقط گریه کردم
حالم روز به روز بهتر میشد،عاطفه یکی از بهترین دوستم که از بچگی با هم بزرگ شدیم هر از گاهی میاومد خونمون با شوخی هایی که میکرد حالمو خوب میکرد ( بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودن ،بابای عاطفه ،حاج احمد
جانباز بود،عاطفه بچه اخر خانواده بود ۳ تا داداش و یه خواهر بزرگ تر از خودش داره ،،بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه میشه از همون موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشن ولی بعد ده سال خدا منو به اونا هدیه میده )
صدای زنگ گوشیم میاومد ولی اتاقم اینقدر ریخت و پاشیده بود که نمیتونستم پیداش کنم
اخر زیر تخت پیداش کردم
عاطفه بود
- سلام عاطی خوبی؟
( صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود)
چیشده دختر ،مثل دیونه ها چرا جیغ میکشی
عاطی: وااییی سارا قبول شدی
- خوب الان کجاش خوشحالی دارن
عاطی: دختره بی ذوق ،رشته برق قبول شدی خنگه ،مهندس خانم
( تا گفت مهندس ،یاد مامانم افتادم چقدر تو خونه صدام میکرد مهندس خانم)
عاطی: الو سارا غش کردی ؟
من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی ،،بوس بای
( دختره خل اصلا نزاشت حرف بزنم )
بلند شدم و لباسی که بابا برام خریده بود و پوشیدم واقعن قشنگ بود ،خیلی بهم میاومد
یه دفعه صدای زنگ آیفون اومد ،دستشو از روش بر نمیداشت*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۶ 📜
رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم: هووووییی دختره خل و دیونه ،آیفون سوخت
یه دفعه دیدم دایی حسین اومد جلو تر: دسته شما درد نکنه الان ما خل و دیونه هم شدیم پس
- واییی خدا مرگم بده شمایین
( گوشی و گذاشتم سر جاش رفتم دم در درو باز کردم،از خجالت سرخ شده بودم ،نرگس جونم همراه دایی حسین بود)
- سلام
دایی حسین : علیک سلام
نرگس جون اومد بغلم کرد: سلام عزیزم خوبی
- مرسی، ببخشید من فک کردم عاطفه اس
دایی حسین ( اومد جلو و دماغمو کشید) : اره منم باور کردم
نرگس جون: ععع حسین اقا ،اذیتش نکن ،اینجور که تو دستتو از رو زنگ بر نداشتی حاجی هم بود همینو میگفت
- چرا نمیاین داخل ؟
دایی حسین: قربون دستت ،باید برگردیم کرج ،تا الانم قاچاقی مرخصی بودم
نرگس جون: سارا جان اومدیم که بهت بگیم همراه ما بیا بریم خونه ما
- خیلی ممنون،نمیتونم بیام ،بابا تنهاست
دایی حسین ( بغلم کرد) :قربون اون دلت برم من،هر موقع دوست داشتی بیای بگو بیام دنبالت
- باشه چشم
نرگس جون هم بغلم کرد خدا حافظی کرد ،و آروم زیر گوشمم گفت :داری دختر عمه میشی
از خوشحالی اشک تو چشمم جمع شده بود ،آخه بعد ۱۳ سال بچه دار شده
- الهیی قربونتون برم ،مبارکتون باشه
سرمو داخل ماشین کردم و به دایی حسین گفتم : دایی جون یه شیرینی بدهکاری به مناااا
دایی حسین: به روی چششششم یه سارا که بیشتر نداریم
دایی حسین اینا که رفتن،منم رفتم داخل که درو ببندم دیدم یکی داره بوق میزنه
درو یه کم باز کردم از لای در نگاه کردم عاطفه اس
رفتم بیرون و نگاهش کردم
- عاطی تویی؟
عاطی: نه عممه
- ماشینو از کی گرفتی؟
عاطی: از شاهزاده رویاهام
- عع چه خوب یه شاهزاده واسه ما هم پیدا کن پس
عاطی: نه خیر تو اخلاقت گنده هر کسی نمیاد سمتت
- بی مزه ،بگو از کی گرفتی
عاطی: حاج بابا گرفتم ،گفتم میخوام دختر دوستشو ببرم هوا خوری یه بادی به اون کله بی مغزش بخوره ،سویچو دودستی تقدیمم کرد
بپر بالا بریم
- صبر کن برم کیفمو بردارم میام*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
@mojaradan
1_1079414784.mp3
11.13M
「 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」
-
#ارتباط_موفق ۲۹
👋 آنان که در رفاقت و ارتباط موفقند ؛
۱. هم اهل ثبت و حفظ و به یادآوردن بعضی مواردند !
۲. و هم اهل فراموشی موارد دیگر!
اما؛
- قدرت تشخیص اینکه
چه چیزهایی باید فراموش شوند و چه چیزهایی نباید ...
- و قدرت عمل کردن به این دریافتها،
🔄 مهمترین ضمانت کنندهها برای حفظ و استمرار یک ارتباطند.
-
🤍•¦➺ #استاد_شجاعی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏳📱』••
آدمهای مهربان زیادی را میشناسم که..|💞
🌙•••|↫ #شبتون_خدایی
🌟••#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••『⏰🎞』••
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_ارامش
* دختری که با تلاوتش اشک همه رو درآورد...
🥥#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_ارامش
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا♥️
هر زَمانے ڪہ روزه مےگیرم
بیشتر مےڪنم هواے #حسین
این #لب_تشنہ متصل ڪرده
روزه ام را بہ روضہ هاے حسین
#ما_روزه_دارها🥀
#ماه_رمضان🌙
#همہ_یاد_توییم_حسین♥️
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم💔
سفره ی افطار خود را پہن ڪردے در ڪجا..؟😔
سامࢪا یا طوس یا ڪنج بقیع یا ڪࢪبلا..؟😭
لقمهے نانی بگیر و عاشقت ࢪا سیࢪ ڪن
جان من آقـا فداے لقمه ای نان شما..😭💔
#اللهــم_عجــل_لولیـڪ_الفــرج🌸✨
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
♥️♡@mojaradan♡♥️
┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄
❤️
#خجالت_در_دوران_عقد
💢خجالت در دوران عقد طبیعی است؟ و چگونه حل می شود؟
🔸خجالتی بودن به شخصیت فرد بستگی دارد نه دوران عقد. خجالتی بودن طبیعی است ولی با آموزش مهارت های ارتباطی می توانید آن را کم کنید.
👈 آموزش مهارت ارتباطی اکتسابی است و نه ذاتی.
🔹 به کمک مشاور می توانید مهارت ارتباطی را یاد بگیرید و هم در ارتباط با نامزد و هم در ارتباطات اجتماعی و جمع های فامیلی اعتماد به نفس خود را افزایش دهید و چگونگی رفتار شجاعانه را بیاموزید.
▫️صحبت های تلفنی دوران نامزدی باید در مورد چه موضوعاتی باشد؟
🔺معمولا صحبت های دوران نامزدی در مورد کارهای روزانه و جملات عاشقانه است ولی ما پیشنهاد می کنیم کنار این صحبت ها، سوالات ازدواج به تفکیک جلسه را مطرح کنید و شناخت خود را افزایش دهید.
👈 این سوالات به شما و همسرتان کمک می کند را شناخت درستی هم داشته باشید.
👈 این سوالات از رفتار های شخصی تا رفتار در موقعیت های مختلف آغاز می شود.
👈 توجه داشته باشید در صحبت های تلفنی، سنجیده حرف بزنید و به تمسخر دیگران نپردازید.
🔸در این دوران می توانید خاطرات دوران دبیرستان و دانشگاه خود را تعریف کنید و نظر طرف مقابل در مورد موقعیت پیش آمده را بپرسید.
منبع: ستاره زندگی
#نامزدی #عقد #ازدواج
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گربه هم مگه روزه میگیره؟😐🤨🤣
#طنز
شیطان رجیم😄
اگه جرعت داری برو بعد اذان مغرب بیا بخورمت😁
#طنز
@majnone_hosein
#شهادت_مبارک
#شهید_محمد_اصلانی
▫️مراسم وداع و تشییع پیکر شهید رمضان حرم رضوی
🌹#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
1631096235_H5aT5.mp3
7.25M
جزء پنجم قرآن کریم
با صدای استاد پرهیزکار+صوت
#ماه_رمضان
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@کلیپ_تصویری
نیت شیطانی برای ازدواج
@mojaradan
#عشق_واقعی
💔 #عشق_واقعی رابطه ای #دو_طرفه ست.
نه اينكه يكی به #تمنا بماند و ديگری سرش #جای_ديگری گرم باشد.
💔 عشق واقعی #شور دارد. دو قلب را سرشار می كند و دو نگاه را بهم #میدوزد. نه اينكه نگاهی #نگران و چشم به در و نگاهی ديگر #حواسش_پرت باشد.
💔عشق واقعی #فرو_ريختن_دل دارد و تخت شدن خیال...
نه اينكه آشفته و سردرگم و بلاتكليف، حواست به رفتار خشک و خشن او گير كند و از حال خوب عشق دور بمانی.
💔عشق واقعی هیچ کس را جز محبوب #نمیبیند ، اگر همه #نگاهها دنبال او باشد نگاه او از محبوبش #برنمیگردد
💔 عشق واقعی #دو آدم را درگير هم می كند.
احساسی كه يک طرفه شد، نامش #عشق_نيست!
فقط يک #احساس است كه نام و دليلش را هم اغلب نمی دانيم.
👌 بر #قولها وحرفهای #برخواسته_از_هوسهای_زودگذر نام عشق نگذاریم، حرفهای آدمها از #هیجانات_بیثبات آنها نشات میگیرد نه عشق واقعی
درگیر کردن دل ها و رها کردن آنها، #حقالناس است...
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|⛔️‼️|••
کاشت ناخن خانم ها و آقایون و اشکال آن برای روزه دار...
جدیداً بعضی آقایون هم کاشت ناخن انجام میدن...😏
⚠️•••|↫ #تَـــــلَنـگــــــر
@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴شناخت و معرفت نسبت به امام زمان ارواحنافداه از کتاب شریف " مکیال المکارم " 📍قسمت ب
#مکیال_المکارم
🔴معرفت و شناخت نسبت به امام زمان ارواحنافداه از کتاب شریف مکیال المکارم....
📍قسمت بیست و هفتم
✅ ادامه بحث ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است.
✅حرف "قاف"
💠قتل کافرین به شمشیر آن حضرت....
امام صادق علیه السلام درباره آیه:
" یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصی والاقدام "
مجرمان از چهره هایشان شناخته میشوند، که از موهای پیشانی و پاهای آنان گرفته و به دورخ افکنده شوند.
فرمود: هر گاه قائم ما بپاخیزد، خداوند شناخت چهره ها را به آن حضرت عطا فرماید. آنگاه امر میکند کافران را با پیشانیهایشان و قدمهایشان بگیرند، سپس از دم شمشیر می گذراند.
💠قتل شیطان رجیم...
امام صادق علیه السلام در رابطه با وقت معلوم در آیه:
"فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم"
البته تو از مهلت یافتگانی تا روز هنگام معین.
فرمود: وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد صلی الله علیه واله است،
هرگاه خداوند او را برانگیزد، در مسجد کوفه باشد که ابلیس با خواری و زبونی می آید و می گوید: ای وای از این روزگار، آنگاه از پیشانیش گرفته و گردنش زده می شود.
آن هنگام روز وقت معلوم است که مهلت او به پایان می رسد.
💠قوت یافتن ابدان و دلهای مومنین هنگام ظهور....
امام سجاد علیه السلام فرمود: هنگامیکه قائم ما بپا خیزد، خداوند
عزوجل از شیعیان ما آفات را دور
می سازد و دلهایشان را مانند قطعه ای از آهن قرار می دهد و نیروی هر یک از مردانشان را به مقدار چهل مرد می گرداند و آنها حکام و سران زمین خواهند بود.
💠قرض مومنین را ادا می کند...
امام صادق علیه السلام فرمودند: اولین کاری که مهدی علیه السلام انجام می دهد، اینکه در همه جای عالم ندا می کند که: توجه کنید هر کس بر عهده یکی از شیعیان ما قرض داشته باشد، آنرا بگوید، تا اینکه دانه سیر و خردل را هم به صاحبان آنها برساند، چه رسد به طلاها و نقره ها و املاک زیاد، که همه را ادا کند.
💠قضای حوائج مومنین....
در اینجا مولف کتاب داستان زندگی خود را می گوید:
سه سال پیش از تالیف کتاب، قرضهای زیادی بر عهده ام بود، پس در یکی از شبهای ماه رمضان به آن حضرت و پدرانش متوسل شدم و حاجتم را ذکر کردم و بعد از طلوع آفتاب خوابیدم.
آن حضرت در خواب به من فرمودند: قدری باید صبر کنی تا از مال دوستان خاص خود بگیریم و به تو برسانیم.
چون مدت کوتاهی گذشت یکی از برادران که او را به صلاح و خوبی می شناختم، به نزد من آمد و مبلغی داد و گفت: این از سهم امام است. پس مسرور گشتم و با خود گفتم: این تاویل خواب پیشین من است که خداوند آن را به حقیقت رسانید.
💠قضاوت آن حضرت به حق...
امام حسن عسگری فرمودند:
هر گاه قائم علیه السلام بپا خیزد، به علم خودش بین مردم قضاوت می کند، مانند قضاوت داوود، از بینه نمی پرسد.
💠قسط(و دادگری) آن حضرت...
پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند:
اگر از عمر دنیا جز یک شب باقی نماند، خداوند آن شب را طولانی خواهد کرد، تا مردی از اهل بیت من زمامداری کند، که اسمش اسم من است، زمین را پر از قسط و عدل می کند، همچنان که پر شده باشد از ظلم و جور....
📚منبع: مکیال المکارم
▪️غروب عمر شب انتظار نزدیک است
طلوع مشرقی آن سوار نزدیک است
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚
@mojaradan
ماه عسل ۱۴٠۱_۷.mp3
12.77M
#ماه_عسل_۱۴۰۱
حرفِ هفتم؛
#استاد_شجاعی
#آیتالله_تهرانی
♥ باطنِ عشق، این است که هرآنچه خوبی، خیر و زیبایی است را برای معشوق بخواهی.
⚡️و در ماه مبارک رمضان میزانِ عشق ما به اهلِ آسمان، محک میخورد.
آیا ما جزو کسانی هستیم که به باطنِ عشق دست پیدا کرده اند یا...؟
@mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۶ 📜 رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم:
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۷ 📜
شامو که خوردم رفتم تو اتاقم ،گلو گذاشتم روزی کنار عکس مامان
رو تختم دراز کشیدم
گوشیم زنگ خورد شماره خونه مادر جون بود
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام عزیز دل مادر تو خوبی؟
- خیلی ممنون آقاجون خوبه؟
مادر جون: خوبه ،ولی همش بهونه تو رو میگیره ،چرا نمیای یه سری به ما بزنی ؟
- الهی قربونتون برم ، چشم فردا حتمن میام
مادر جون: الهی فدات شم باشه منتظرت هستیم
اینقدر خسته بودم که بعد خداحافظی از مادر جون رفتم تو کما
صبح نزدیکای ساعت ۱۰ بیدار شدم رفتم دوش گرفتم
لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مادر جون
زنگ در و زدم ،در که باز شد کل خاطراتم مرور شد
مادرم چقدر عاشق این خونه بود ،یه حوض وسط حیاط دور تا دورش گل و گلدونای قشنگ ، اطراف خونه هم پر از درخت
ده دقیقه ای به حیاط خیره شدم که با صدای مادر جون به خودمم اومدم
رفتم داخل خونه مادر جونو بغل کردم و صورتشو بوسیدم
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام به روی ماهت ،خیلی خوش اومدی
- آقا جون کجاست ؟
مادر جون :بالا تو اتاقشه!
- پس من میرم پیش اقاجون
مادر جون:برو مادر ببینه تو رو خوشحال میشه
رفتم سمت اتاق آقاجون ،از لای در نگاهش میکردم و خیره شده به عکس مامان و گریه میکنه ( مامانمو اقا جون خیلی به هم وابسته بودن جونشون واسه هم در میرفت،تو فامیل همه میدونستن مامانم چقدر بابایی)
- سلام اقا جون
آقاجون : سلام سارای من
رفتم کنارش نشستم و سرمو گذاشتم روی پاهاش
اقاجونم دست میکشید رو موهامو میبوسید سرمو
( هر موقع حالم بد بود تنها جایی که ارومم میکرد پاهای اقا جونو ،دست کشیدن به موهام بود)
- آقا جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود، شرمنده که دیر اومدم
آقا جون : اشکال نداره بابا ،تو هم حالت از ما بهتر نبود
شنیدم دانشگاه قبول شدی؟
سرمو بلند کردمو نگاهش کردم
شما از کجا خبر دارین ؟
آقا جون: دیروز حاج رضا زنگزد گفت ،بابا خیلی مبارکت باشه،موفق باشی
- الهی قربونتون برم من
صدای مادر جون اومد: اکه صحبتاتون تمام شده بیاین ناهار اماده است
بوی قرمه سبزی کل خونه رو پیچیده بود ،منم عاشق قرمه سبزی بودم
ناهارمونو که خوردیم ،سفره رو جمع کردم ،ظرفا رو شستم ،اومدم کنار آقا جون تو پذیرایی نشستم
،مادر جون از روی طاقچه یه چیزه کادو شده رو آورد
مادر جون: سارا جان این کادوی دانشگاهته امید وارم دوستش داشته باشی
کادو رو گرفتم بازش کردم چادر مشکی بود ،( من موقعی میخواستم چادر بزارم که مادرم سلامتیشو به دست بیاره ،وقتی خدا سر قولش نبود من چرا باشم)
- لبخند زدمو : دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدین
آقا جونم دست کرد تو جیبش ،یه سکه آورد بیرون : بیا عزیزم ،اینم کادوی من
پریدم تو بغلش و محکم بوسیدمش : من عاشقتونم دستتون درد نکنه
بعد نیم ساعت آقا جون رفت اتاقش یه کم استراحت کنه
مادر جون : سارا مادر ،میخوام یه چیزی بهت بگم که گفتنش برام خیلی سخته
- نمیدونستم چی میخواد بگه ،ولی دلم آشوب بود
مادر جون: حاج رضا که پدر و مادرش فوت شده ،تو دار دنیا یه برادر داره و بس
الان وظیفه ماست که این حرف و بزنیم
- چی شده مادر جون ،چرا اینجوری صحبت میکنین
مادر جون: هر مردی نیاز به همدم داره ، درسته که تو هستی کناره بابا ولی هیچ کس نمیتونه جای همسرو براش پر کنه
( اشک تو چشمام پر شد،دو ماه نگذشته چرا این حرف و میزنن )
- مادر جون چه طور راضی شدین این حرف و بزنین ،مگه مامان فاطمه دختر شما نبود ،چه طور میخواین خودتون با دستای خودتون واسه دامادتون زن بگیرین*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۸ 📜
مادر جون: عزیز دلم این چرخه طبیعته هر کی یه روز از دنیا میره و به جاش یکی دیگه به دنیا میاد
،حضرت فاطمه با اون مقامش لحظه ای که تو بستر بیماریش بود وصیت کردی امام علی بعد از اون هر چه زودتر ازدواج کنه
(اصلا از حرفاش هیچی نفهمیدم ،تا شب بابا بیاد خونه مادر جون اصلا حرفی نزدم،بابا هم که اومد زود شام خوردیم و برگشتیم خونه ،منم شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم ،تا صبح به خاطر حرفای مادر جون حرص خوردم و نخوابیدم دم دمای صبح خوابم برد)
صبح که از خواب بیدار شدم نزدیکای ظهر بود ،بلند شدم که برم یه چیزی درست کنم بخورم که رو اینه اتاقم یه کاغذ چسبیده بود
دست خط بابا بود :
سارای عزیزم میدونستم حال خراب دیشبت بابت چیه ،میخواستم بهت بگم من تا تو رو دارم به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکنم ،پس به خاطر حرفای مادر جونت ناراحت نباش ،صبحانه اتو اماده کردم حتمن بخور ،البته اینم میدونم چون دیشب تا صبح بیدار بودی تا لنگ ظهر خوابی
دوستت دارم سارای بابا
-واییی من عاشقتم بابایی
با خوشحالی رفتم دست و صورتمو شستم ورفتم تو آشپز خونه مشغول خوردن شدم
صدای زنگ ایفون اومد رفتم نگاه کردم دیدم عاطفه اس داره گریه میکنه
قفل درو زدم در باز شد دیدم یه چمدون دستشه هی گریه میکنه
رفتم دم در
- چی شده؟
عاطفه(همونجور که گریه میکرد) : اگر بار گران بودیم و رفتیم ،اگر نامهربان بودیم و رفتیم
- خندم گرفت : خل شدی به سلامتی یا عاشق شدی؟
عاطفه اومد جلو و بغلم کرد: واییی سارا من دارم میرم خابگاه چه جوری دوریتو تحمل کنم
- ولم کن دارم خفه میشم ،نمیری که بمیری که ،همین بغل گوشمی یه سوت بزنم رسیدی
عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟
- هیچی یه بسته تخمه سیاه میخرم میخورم کیفشو میبرم
زد به بازوم : خیلی دیونه ای
- حالا با کی میخوای بری ؟
عاطی: با شاهزاده رویاهام
- کشتی منو با این شاهزاده یه دفعه تو رویاهات بچه دار نشی یه وقت
دوباره اومد بغلم کرد: واااییی دلم واسه خل بازی هات تنگ میشه
- خل تویی که تو رویا زندگی میکنی ،،پاشو برو دیر میشه شاهزاده نگران میشه
عاطی: سارا زنگ بزنی براماااا ،من اخر هفته ها میام ،حتمن میام پیشت
- باشه وقت داشتم حتمن واست زنگ میزنم
عاطی: خیلی لوسی، تو نرفتی ثبت نام؟
- نه ،فردا میرم
عاطی: باشه ،خیلی دوستت دارم مواظب خودت باش
- الهیی قربونت برم من ،توهم مواظب خودت باش
عاطفه که رفت ،فهمیدم که چقدر تنهام ،راست میگفت چه طور بدون عاطی زندگی کنم*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan