AUD-20220331-WA0012.mp3
11.89M
#انسان_شناسی ۸
#استاد_شجاعی
#حجتالاسلام_عظیمی
🔭سالها تلاش محققان برای کشف رموز کیهان،
آنان را به این نتیجه رسانده که ؛
جهان قابل مشاهده از زمین، خود به تنهایی،
میلیاردها سال نوری، وسعت دارد!
و بدیهیست که جهان قابل مشاهده از زمین،
بخش بسیار کوچکی از آسمان بهظاهر بیانتهاییست که «آسمان اول» مینامندش! آسمان دنیا!
🌟 آنوقت، خداوند، عظمت بهشت هر انسان را،
به اندازهی تمام هفت آسمان، و زمین میداند!
- انسان مگر کیست که روح، یا حقیقت وجودش،دارای چنین وسعت و عظمتیست؟!
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهــی خوشبخــت و عاقبــت بخیــر بشن😍😍🤗
ان شاءالله همه ی جوونا اول زندگیشونو با عشق و نام امام حسین آغاز کنند 🤗😍
ان شاءالله قسمت همه ی شما بشه🙊😍
#کربلا
#حب_حلال💍
#عاشقونه،💕
@mojaradan
Shab15Ramazan1400[06].mp3
2.57M
💠 در جهان حُسنی اگر هست به یمن حسن است (مدح امام حسن)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🌸 ویژه ولادت #امام_حسن (ع)
@mojaradan
زیارت مجازی حرم امیرالمومنین امام علی (علیه السلام)
ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن
www.imamali.net/vtour
وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کرد هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
#میلاد_امام_حسن
#اینم_هدیه_ما
@mojaradan
مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۲۵ 📜 رفتم هدیه بابا که یه ربع سکه بود برداشتم و
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۲۶ 📜
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
اماده شدم برم دانشگاه ،رفتم پایین دیدم بابا مثل همیشه صبحانه رو برام آماده کرده بود
یه لقمه برداشتم تو راه خوردم ،
رسیدم دانشگاه ،وارد محوطه شدم
دیدم شاهینی داره با چند نفر صحبت میکنه
رفتم جلو ،دست و پام میلرزید نمیدونستم چی باید بگم
- ببخشید اقای شاهینی
( شاهینی یه نگاهی کرد به من)
شاهینی: بله بفرمایید
-میشه یه لحظه بیاین کارتون دارم
( شاهینی اومد سمتم ،میخواستم حرفمو بزنم که دیدم یاسری داره از پشت نرده ورودی دانشگاه داره نگاهمون میکنه ،،از داخل کیفم کاغذ و خوردکار بیرون آوردم شمارمو نوشتم دادم به شاهینی)
- ببخشید اینجا نمیتونم صحبت کنم اگه زحمتی نیست بعد کلاساتون بیاین پاک نزدیک دانشگاه اونجا حرفمو بزنم
شاهینی : باشه چشم
- خیلی ممنون ،دیگه مزاحمتون نمیشم ،فعلن
( از شاهینی که دور شدم رفتم سمت کلاسم، کلاسام که تمام شد ،سوار ماشین شدم رفتم سمت پارک نزدیک دانشگاه ، یه ساعتی منتظر شدم که شاهینی نیومد ، خسته شده بودم میخواستم بلند شم که برم ،گوشیم زنگ خورد )
- بله بفرمایید
شاهینی : سلام خانم رضوی من تواومدم تو پارک کدوم قسمت بیام
- سلام بیاین سمت غربی پارک من داخل آلاچیق هستم
شاهینی: باشه چشم
بعد پنج دقیقه بلاخره اقا تشریف اوردن ،سلام و احوالپرسی کردیم و اومد نشست
- نمیدونم از کجا باید شروع کنم ،من میخوام از ایران برم ،پدرم یه شرطی گذاشته برام،که اینکه باید ازدواج کنم
و من چون اصلا قصد ازدواج ندارم، میخواستم از شما بپرسم با من ازدواج میکنین که از ایران بریم وقتی رسیدیم اونجا از هم جدا شیم ؟(هوووووف نفس کم اوردم )
شاهینی: نمیدونم باید فکرامو بکنم
( هیچی حالا این واسه ما ناز میکنه)
- باشه ، منتظر جوابتون میمونم
،فعلن با اجازه
( پسره خود خواه فکر کرده میشینم نازشو میکشم)
از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه
روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود
- بله
شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم
- (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده). خوب
شاهینی:قبول میکنم
- خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا،
شاهینی : باشه خیالتون راحت
( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم
تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد *
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۲۷ 📜
رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه
گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است
- سلام عاطفه جون
عاطی: سلام به دوست عزیزم
- چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم
عاطی: بازچی شده
- هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه
عاطی: قربونت شکر
سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟
- نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما
عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه
- اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده
عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام
- باشه منتظرت میمونم
عاطی: سارا جان کاری نداری؟
- نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون
عاطی : چشم ،خدا نگهدار
ساعت ۹ شب بابا اومد خونه ،
- سلام بابا جون خسته نباشین
بابا رضا: سلام بابا
- برین لباساتونو عوض کنین تا شامو آماده کنم
بابا رضا: چشم
داشتیم شام میخوردیم که یه دفعه بابا گفت :
سارا جان شاهینی میشناسی ؟
(خشکم زد ، این پسره دیونست ،صبر نکرد لااقل دو روز بگذره ،واسه من داشت طاقچه بالا میزاشت که باید فک کنم)
بابا رضا: چی شدی سارا ،میشناسی؟
- اممممم،اره همکلاسیمه ،چیزی شده؟
بابا رضا : اومده حجره خاستگاری؛
( قلبم داشت میاومد تو دهنم،نکنه بابا فهمیده باشه)
- خوب شما چی گفتین ؟
بابا رضا: ازش خوشم نیومد ،گفتم فعلن قصد ازدواج نداری
- (نمیدونستم چی بگم): هووممم،کاره خوبی کردین بابا
نفهمیدم چی خوردم ،شامو که خوردیم میزو جمع کردم رفتم تو اتاقم
داشتم دیونه میشدم ،پسره احمق ،معلوم نیست چی گفته بود به بابا که بابا قبول نکرد
یه دفعه دیدم گوشیم پیام اومد ،بازش کردم ،شاهینی بود! نوشته بود سلام خانم رضوی ،رفتم پیش باباتون ،قبولم نکرد فک کنم
( درد و قبولم نکرد،معلوم نیست چه جوری حرف زدی که اینو گفت)
منم نوشتم : خیلی ممنونم ، خیلی لطف کردین رفتین پیش بابام
شب بخیر*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد.....
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」
-
دم افطار برای هم دعا کنیم
🤲🏻 الهۍالعفو
•
-
🤍•¦➺ #شبتون_خدایی
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
🦢•@mojaradan