eitaa logo
مجردان انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 📍قسمت چهل و نهم: ✅ ادامه ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان ا
📍قسمت پنجاهم: ✅ ادامه ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است. 💠نصرت اسلام و نهی از منکر و امر به معروف آن حضرت... هر کدام از امور به حکم عقل و شرع موجب دعا کردن برای انجام دهنده آنها می باشد، چون آمران به معروف و ناهیان از منکر پاسداران دین و دژهای مسلمین هستند، روایت در این مورد بسیار است. امام باقر علیه السلام می فرماید: خداوند متعال مشارق و مغارب زمین را به تصرف مهدی و اصحاب او درآورد و دین را آشکار سازد و بدعتها و باطل را از بین می برد، تا جاییکه ظلم دیده نشود و امر به معروف و نهی از منکر خواهند نمود و آخر کارها دست خداست. پس لزوم دعا کردن برای آمر به معروف و ناهی منکر ، بر هر مسلمان به دو وجه می باشد: 1⃣ اینکه عقل و شرع بر حسن دعا و کمک کردن به آمر به معروف و ناهی منکر، حکم می کنند زیرا که یاران دین خدا و حافظان حدود او هستند، و چون امر به معروف و نهی از منکر، احسان به مسلمین و رعایت دین است، و این امر کاملا واضح است. 2⃣ اینکه نخستین درجات نهی از منکر، انکار قلبی است و این امر هر چند که مخفی و باطنی است، ولی آثار بسیار مهم و ارزنده ای دارد که از اعضا و جوارح آشکار می گردد. امام صادق علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام نقل فرمودند: پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله ما را امر کرد که با صورتهای متغیر و بر آشفته با گناهکاران برخورد نماییم. و اخبار بسیار دیگر....که منظور این است که مومن اگر منکری دید که نتوانست از آن نهی کند و باز دارد، با دل آنرا انکار نماید و از خداوند متعال بخواهد که شخص توانا بر دفع منکر را برانگیزد. و چون میدانیم که برطرف کننده تمام منکرات و ریشه کن سازنده تمام بدیها، همان قائم علیه السلام می باشد، بر ما لازم است از خداوند عزوجل بخواهیم که فرجش را نزدیک گرداند و او را تایید و یاری فرماید. 📚منبع: مکیال المکارم ▫️اسیر پنجه ی دردیم بی تو نگاه نرگسی زردیم بی تو ▫️اگر چشم انتظار تو نبودیم در این دنیا چه می کردیم بی تو 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫 @mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
👤 انسان شناسی ۲۷ @mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
6004482427.mp3
12.17M
۲۷ چرا خدا بعضی چیزها رو حرام اعلام کرده؟ چرا اینهمه رعایت احکامِ شرعی، سخت و پیچیده‌اند؟ چرا اینهمه قانون و چهارچوب برای ما وضع کرده؟ چـــرا ... چـــرا ... چــــــرا؟ ریشه‌ی اینهمه چــرا، برای پذیرش دستورات خدا، یک ریشه‌ی مشترک و بسیار ساده است، که براحتی نیز درمان می‌شود! @mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ با زبانت جهنم نرو👅🔥 🔹 مرحوم شیخ احمد کافی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
*🍀﷽‌🍀 رمـان #نــگـــــاه‌خـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۶۶ 📜 - امیر آقا؟ امیر: بله - حاضر نمیشین بریم
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۶۷ 📜 توی مسیر راه امیر فقط درحال دعا و قرآن خوندن بود مریم جون : سارا جان این میوه ها رو بگیر پوست بکن با اقا امیر بخورین ( منم میوه ها رو گرفتم ،پوست کردم ،داخل ظرف ریز ریز کردم گرفتم سمت امیر ) - بفرما امیر آقا (امیر یه نگاهی به من کرد ،لبخند زد) : خیلی ممنون ( اه ،بلااخره خنده اش هم دیدم من): نوش جونتون بابا واسه نماز و شام وایستاد کنار یه رستوران بابا و امیر رفتن سمت نمازخونه مردونه منم همراه مریم جون رفتم نماز خونه زنانه من یه گوشه نشستم ،تا نماز مریم جون تمام شه بعد باهم رفتیم داخل رستوران و شام خوردیم بعد از شام حرکت کردیم من تو ماشین خوابم برد با صدای امیر بیدار شدم امیر: سارا خانم ،سارا خانم ،بیدارشین رسیدیم - (چشمامو باز کردم وایییی خاک بر سرم، کی سرم و گذاشتم رو شونه اش)- - ببخشید اصلا حواسم نبود امیر : اشکالی نداره - بابا و مریم جون کجان ؟ امیر: رفتن واسه صبحانه ،گفتن صداتون کنم - آها ،باشه بریم رفتیم صبحانه مونو خوردیم و حرکت کردیم ساعت۸ رسیدیم مشهد اول رفتیم هتل ،ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،بابا دوتا اتاق گرفت کنار هم! یکی از کلیدارو داد به امیر بابا رضا: امیر جان تو و سارا برین داخل این اتاق ،یه کم استراحت کنین بعد همه باهم واسه نماز ظهر میریم حرم ( واااییی ،فکر کردم منو مریم جون باهم باشیم ،چه جوری یه هفته ...) وارد اتاق شدیم ،اتاقش خیلی تمیز و بزرگ بود ،دو تا تخت تک نفره داشت کنار هم منو امیر به همدیگه نگاه کردیم من رفتم یه تخت و گذاشتم یه سمت دیوار یه تختم گذاشتم سمت دیگه که بتونیم راحت بخوابیم - حالا میتونین بیاین اینجا استراحت کنین امیر : خیلی ممنونم دلم میخواست برم حمام ولی نمیتونستم ،منتظر شدم امیر بخوابه وقتی خوابید ،سریع رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون یه بلوز خردلی با یه شلوار سفید پوشیدم موهامو هم باز گذاشتم تا خشک بشه رفتم دراز کشیدم یه دفعه دیدم امیر بیدار شد رفت حمام ( مگه خواب نبود؟)* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۶۸ 📜 یه کم خوابیدم که باصدای امیر بیدار شدم امیر: سارا خانم - بله امیر: بیدار شین میخوایم بریم حرم - چشم بلند شدم موهامو بستم ،مانتومو پوشیدم ،یه روسری هم گذاشتم روی سرم حجاب کردم چادری که مادر جون بهم داده بود و هم گذاشتم روی سرم خیلی چادر بهم میاومد ولی نمیدونم چرا اصلا دوستش نداشتم احساس میکرد جلوی راه رفتن و میگیره یه دفعه از تو آینه نگاه کردم امیر داره نگام میکنه تا نگاهمو دید سرشو پایین اورد خندم گرفت - من امادم بریم امیر: خیلی حجاب بهتون میاد لبخند زدمو چیزی نگفتم بابا و مریم جون پایین منتظر ما بودن بابا تا منو دید اومد جلو و پیشونیمو بوسید بابا رضا: چقدر شبیه مامان فاطمه شدی دلم یه جوری شد با گفتنش حرکت کردیم سمت حرم وارد صحن حرم شدیم با دیدن گنبد طلایی اشک از چشمام سرازیر شد یه دفعه دیدم امیرم داره گریه میکنه بابا رضا: ساراجان تو مریم برین زیارت ،منو اقا امیر هم میریم زیارت هرموقع زیارتتون تمام شد بیاین همینجا - چشم منو مریم جون رفتیم داخل حرم داخل حرم خیلی شلوغ بود من و مریم جون از دور سلام دادیم و برگشتیم بیرون بابا رضا و امیر روی فرش نشسته بودن ،بابا رضا بلند شد بابا رضا: سارا جان بیا اینجا بشین منو مریم میریم هتل شما بعدن بیاین - چشم بابا نشستم کنار امیر داشت زیارت عاشورا میخوند، آروم اشک از چشماش سرازیر میشد - آقا امیر امیر: بله - میشه بلند تر بخونین منم گوش کنم امیر : چشم صداش آرومم میکرد و بغضمو شکوند چادرمو گرفتم پایین و شروع کردم به گریه کردن صدای امیر قطع شد سرمو گرفتم بالا دیدم داره نگام میکنه - چیزی شده؟ امیر: نه هیچی بعد ادامه داد به خوندن دعا بعد تمام شدن دعا برگشتیم هتل بابا زنگ زد که بیاین رستوران هتل ناهار بخوریم بعد خوردن ناهار بر گشتیم توی اتاقمون اینقدر سرم درد میکرد لباسامو درآوردم و رفتم خوابیدم* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan
202030_727421061.mp3
8.2M
نفس انسان، بی نهایت طلبه! وهرگز،داشته هاش،سیرش نمی کنه! به همین دلیل؛ دائما،نداشته هاش رو طلب میکنه. چه کنیم؛ طلب های شهوانی نفس مون، کاهش پیدا کنند؟ 🎤 @mojaradan
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••『⏰🎞』•• * گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند... اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند... عــشـق جانکاه است با جان‌بخش...؟ حالا هر چه هست... عــــشـق‌بازان بین مرگ و زندگی پل ساختند... * سقف آگاهی ستونی جز فراموشی نداشت... این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند... * بی‌سبب مهمان‌نواز مجلس ماتم نبود این «گلاب تلخ» را از «گریه گل» ساختند... * روز خلقت در گل ما شوق دیدار تو بود... از همان آغاز ما را کـم تـحمـل ساختند... فـاضل نظری... 🥥•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا