eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت43 --این چه سر و وضعیه؟ چشماشو نیمه باز کرد و نیمچه لبخندی زد --کتک خوردن بهتر از عذاب وجدان داشتنه. بغض کرده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم. همون موقع میثم اومد تو اتاق و با اخم گفت --آماده شو باید ببریمش اتاق عمل. رفتم جلوش وایسادم و عصبانی گفتم --میثم این چه کاریه؟ با دستش هولم داد عقب و تعادلمو از دست دادم داشتم میافتادم که مهراب با دستش نگهم داشت. از ترس اینکه بچم طوریش شده باشه شروع کردم گریه کردن. میثم اومد سمتم و خواست دستمو بگیره. دستشو پس زدم و از اتاق رفتم بیرون. نشستم رو صندلی و شروع کردم گریه کردن. با دیدن میثم بالاسرم بلند شدم از اونجا برم که با دستش نگهم داشت. --مائده! جیغ زدم --به من دست نزن میثم! --به جون خودم نمیخواستم هولت بدم. به زور دستمو از دستش خارج کردم و همین که خواستم برم از پشت بغلم کرد. آروم دم گوشم گفت --دلت میاد؟ --ولم کن میثم یکی میبینه زشته. --ببخش تا ولت کنم. --نمیبخشم. محکم تر نگهم داشت --پس همینجا میمونیم تا علف زیر پامون سبز بشه. --باشه بخشیدم ولم کن. همین که خواستم برم با صدای دست و سوت برگشتم عقب و با دیدن پرستارای دختر و پسر که داشتن واسمون دست میزدن خجالت زده سرمو انداختم پایین. میثم از خجالت اصلاً برنگشت و از همونجا راهشو کج کرد و رفت. یه پرستارا خندید --بابا به دکتر نمیومد انقدر رمانتیک باشن! حالا خوبه منم بگم از عمد بود تا ببخشمش. به جاش لبخند مصنوعی زدم و برگشتم تو اتاق. مهراب خندید --چتونه بیمارستانو گذاشتین رو سرتون؟ جوابشو ندادم و رفتم از کمد نخ بخیه و بتادین و پنس و... برداشتم. میثم اومد تو اتاق و اخمو گفت --آبرمونو بردی خیالت راحت شد؟ مشمئز گفتم --به من چه شما وحشی بازی... حرفمو خوردم و سرمو انداختم پایین. با صدای آرومی گفتم --ببخشید! میثم عمیق نگاهم کرد و متأسف سرشو تکون داد. روبه مهراب گفت --لباستو دربیار ببینم. مهراب خجالت زده به من نگاه کرد میثم عصبانی گفت --چشمت کور میخواستی گند نزنی. مهراب روپوششو درآورد و میثم کارشو شروع کرد. بلند شدم از اتاق برم بیرون که میثم محکم گفت --از اینجا تکون نمیخوری. معترض گفتم --چـــرا؟ --همین که گفتم. به حالت قهر نشستم یه گوشه. وقتی مهراب کارش تموم شد میثم فرستادش بره بیرون لباساشو عوض کنه. دستاشو شست و اومد نشست کنارم. رومو ازش برگردوندم. خندید --اونی که باید قهر باشه منم نه شما. جوابشو ندادم و دستشو گذاشت رو لپش --بوس کن. عجب رویی داره. محل ندادم و صورتشو آورد نزدیک لبام --بوس کن. --میثم برو اونور که اصلاً حوصله ندارم! خندید --تا بوسم نکنی نمیرم. آروم بوسش کردم و بلند شدم برم بیرون که دستمو گرفت --بمون کارت دارم. نشستم رو صندلی --بفرما. تلخند زد --هیچوقت یادت نره خیلی دوست دارم. --خب که چی؟ --راستش خواستم بهت بگم اگه احیاناً اتفاقی واسه من افتاد یا.... دستمو گذاشتم رو لباش --هیچی دیگه نمیخوام بشنوم دستمو برداشت --ولی میخوام بهت بگم که اگه یه موقع واسم اتفاقی افتاد پای من نمونی و به زندگیت ادامه بدی. پوزخند زدم --پس من زرشک دیگه؟ این یه ماه اومدم اینجا گل لگد کنم؟ خندید --نخیر منظورمو خودت بهتر میفهمی. بغضم گرفت --یه جوری حرف میزنی انگار همین فردا قراره زلزله بشه. بعدشم تو دیگه اجازه نداری بدون من جایی بری همین یه بارم که اومدی سوریه من نبودم وگرنه اجازه نداشتی. خندید --پس این کیه جلو من نشسته؟ پوفی کشیدم و سرمو انداختم پایین. آروم شکممو لمس کرد و ذوق زده گفت --ای جانم چقدرم شیطونه! --بله به باباش رفته. خندید --حالا اسمشو چی بزاریم؟ --نمیدونم والا راستشو بخوای بهش فکر نکردم متفکر گفت --آمین چطوره؟ --آمـــیین! خندیدم --خیلی قشنگه. --خب پس اسمشو میزاریم آمین. لبخند زدم و بلند شدم رو تخت دراز کشیدم......... صبح با صدای میثم از خواب بیدار شدم. داشت با تلفن حرف میزد و از صداش معلوم بود عصبانیه. نشستم رو تخت و تازه فهمیدم مهرابم هست. میثم تماسشو قطع کرد و گوشیشو انداخت رو میز. --چته میثم سر صبحی؟ کلافه گفت --بدیخت شدیم مائده! برگشت سمت مهراب --بلند شو یه زنگ بزن به احسان بگو تا جایی که ممکنه نیروهارو برگردونه. مهراب سریع رفت. رفتم سمت میثم نشستم کنارش. --میثم؟ همین که صداش زدم شروع کرد گریه کردن......... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#ارسالی_از_کاربران میشه ی پارت دیگه هم بزارین خواهش میکنم؟! 🙏🥺 ازجای حساسش موند خواهشش یه پارت دیگه
ممنونم😍 اشکالی نداره بازم میزارین😁❤️ ومنی ک روم نمیشه بگم یه پارت دیگه بزارین🙂اشکالی نداره اگه گذاشتین ک بزرگواری کردین اگرم ن ک انشالله فردا پارتارو زیاد میکنین🙏 خسته نباشین.. شبتون بخیر ❤️ یه پارت دیگه لطفاً وای نه حساس تر شد تروخدا فردا امتحان داریم ببخشید حلال کنید شرمندم همه اش همین طور ی جای حساس تمام میشه ا به ادمین جانتون رحم کنید این طوری پیش بریم تا صبح باید پارت بزارم کانال راستی استیکر که فرستادم کانال اعضا فرستادن برام که براشون رمان هدیه بدم . .به جاش قول میدم فردا دو پارت ساعت ۹صبح بهتون هدیه کنم . می‌دونم امتحانات هم هست .و ذهنتون مشغول امشب ببینید چه اتفاقی افتاده ..عذرخواهی بنده را بپذیرید .الهی به حق زهرا در تمام مراحل زندگیتون موفق و موید باشید ❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
19.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راهکارش اشکه .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه پشت ابر من... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
°•~💛 عِشقی‌به‌ِجُز‌حُسین‌؏نَباشَد‌که‌ِاین‌چِنین بایِک‌سَلام،حالِ‌مَرا‌ زیر و رو کُند【💛】 ِ صُبحَم‌به‌ِنام‌ِنامیِ‌اوتازه‌می‌شَوَد وَقتی‌دِلَم،‌هَوایِ‌حُسین‌؏آرزو کُند【🌤】 ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• دآ 🍂دلم به وسعت دنیا گرفته آقاجان! از این زمانه از این جا گرفته آقاجان! 🍂بیا دوای غم و غصه ها تویی مولا برای توست که دل ها گرفته آقاجان .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
تصورات اشتباه قبل از ازدواج که خیلی باید بهشون توجه کنیم :💍 - وجود عشق برای زندگی کافیه , بدونین وجود عشق صرفا چیز کافی و قانع کننده ای نیست چون تو ، هم قراره‌ با خانواده اش ازدواج کنی هم با وضعیت مالیش هم قیافش هم تروماهایی که تجربه کرده. - چهرش مهم نیست ، عادی میشه , اگه شخص مقابل به دلت نشسته و واست جذاب نباشه ، عشقی هم ساخته نمیشه چون هورمونی ترشح نمیشه ، پس جذابیتش هم حداقل باید براتون تا حدی که به دلتون بشینه مهم باشه .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🎧آنچه خواهید شنید؛ 👇👇 ✍حقیقت وجودی شيطان چیست؟ 🔻نقش شيطان در عالم ، چه می باشد؟ ۱ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
576_42219230271025.mp3
12.21M
شیطان شناسی قسمت اول .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´