🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت3
با حالتی عصبانی نگاهم کرد و آرام گفت : خیلی خوش شانسی امشب سروان رضوانی اینجاست ، وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت میومد تا الان برای اثبات بی گناهیت جلوی کل پادگان ایستاده .
ــ چرا این کارو میکنه ؟
چرا لباسش با بقیه فرق داره ؟
ــ کلا منشش همینه ، چون پاسدار اطلاعات سپاهه برای پرونده هایی که خیلی خفن باشه ، سر و کله اینا پیدا میشه ، همین خانم منو چندبار نجات داده ، این رو بهت گفتم هرچند برام بد میشه اما خودتو با طناب این فرشته نجات بده ، فقط حواست باشه خیلی تیزه سرش کلاه بذاری یا چموش بازی در بیاری بد میشه واست !
ــ به نظر خیلی بچه میاد !!
ــ ۲۱ سالشه . با دهن باز سرباز رو نگاه کردم که گفت : برو داخل خواهر هیراد .
این منو از کجا میشناخت ؟! به سوال ذهنم پاسخ داد و گفت :
ــ از اینجا خلاص شدی به هیراد بگو امیر رسولی خودش شناسنامه ام میذاره کف دستت
صدا زدن های پسر گل فروش من را از گذشته متوجه اطرافم کرد .
پسر : خانم ؟ گل میخری ؟
به رسم گل خریدن های مهدا رو به پسر گفتم : کل گلات چقدر میشه ؟
ــ ۲۰۰ هزارتومن .
پول گل ها را به پسر دادم . همین که خواست سطل سنگین پر از گل های نرگس را به سمتم بگیرد سریع یک دسته گل به نیت مشکات برداشتم و روبه پسر گفتم :
ــ این واسه من بقیه اش هدیه من به تو
ــ اما شما همش رو از من خریدی !!
ــ الان همش رو میدم به خودت جز این .
و اشاره ای به دسته گل ، اسیر دستانم کردم .
ــ مرسی خانم ، خداکنه به همه آرزو هات برسی .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت4
پله های دفتر را یکی پس از دیگری با سرعتی وصف ناشدنی طی کردم و در را با شتاب باز کردم ، چند تا از بچه های دفتر به سمتم برگشتند و تبریک گفتند .
به سمت دفتر کار مولف راه افتادم و پریدم داخل که دیدم هیچ صدایی از اتاق ال شکل عریض و طویل فاطمه نمی آید .
از اینکه نیامده باشد دلگیر شدم و با نا امیدی راه روی اتاق را طی کردم که صدای فشفشه ، دست و سوت بچه ها متعجبم کرد ؛ علت خلوتی سالن همین بود ، همه در اتاق جمع شده بودند
بعد از سلفی های متعدد و کیک بریدن ، هر کس مجددا تبریک گفت و با سهم کیکش راهی اتاق کارش شد . من ماندم و مادر و دختر دوست داشتنی .
رو به مشکات گفتم :
ــ مشکات خانم ؟
اگه بدونی چی واست دارم !
ــ خاله کتابه ؟
ــ نه
ــ گل مو صورتی ؟
ــ نه
با لب های آویزون گفت :
ــ پس چیه خاله ؟
دسته گل نرگس را بسمتش گرفتم و گفتم :
ــ گل برای گل
ــ ممنون خاله من خیلی نرگس دوس دارم
ــ بزارشون داخل آب که بیشتر پیشت بمونن
ــ باسه خاله جون
ــ قربونت بشم الهی
فاطمه : خدانکنه
ــ حالا مشکات جون نمی خواد بره بازی ، من با مامانش صحبت کنم ؟
ــ باسه میرم نخود سیا بخلم
رو به فاطمه با خنده گفتم :
ــ این چقدر تیزه ! مطمئنی ۵ سالشه ؟
با غم نگاهم کرد ، لبخند تصنعی زد و گفت :
ــ آره ، میخواستی تیز نباشه ؟
حرفش مرا هم غم زده کرد ولی سعی کردم بحث را عوض کنم و رو به مشکات گفتم :
ــ خب خاله جون برو دنبال نخود که ناهار درست کردن با توئه
هر چند منظورم را نفهمید ولی از اتاق بیرون رفت ، زیاد از حد روی نبوغ یک بچه ۵ ساله حساب کرده بودم .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°سَيِّدُالْسّٰاجِِدين،زخمیکهنهبهسینهدارد°💔°
چِهلسالگُذشت...
امازِینالعابدینگُودالقَتلگاه را
از یَاد نبرد؛
تَصویر سَر پِدرمَگر پاک شُدنیست!؟
شَهـادتِ مَظلومانهٔ°🖤°
«حَضرتِ إمام زَينُ الْعٰابدين عَلَيهِ الْسَـّـلاٰم
#اربعین
#امام_سجاد
#پایان_فعالیت
┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
هدایت شده از امیر رشیدیان | سواد رسانه محفل
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نکن_این_کاراته ✋😂
یکجور زندگی کن لازم نباشه پاک کنی😏
لازم نباشه دیلیت اکانت کنی😐
لازم نباشه سیمکارت عوض کنی 💁♂
ببین کی بهت گفتم💁♂
چیزی که خیلی داره زیاد میشه❌
بفرست برا رفیقات که دائم سیمکارت عوض میکنند 🚩
#امیر_رشیدیان
@rashidianamir
هدایت شده از مجردان انقلابی
*🌸┄┅═✧﷽✧═┅🌸*
✍️🌸🍃"اولین سلام صبحگاهی با هزاران عشق، تقدیم به ساحت مقدس و نورانی قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا فداه" و بی بی دو عالم خانم فاطمه ی زهرا و سرور و سالار شهیدان و اولاد و یارانش و امام هشتم ما علی بن موسی الرضا..*
سلام امام زمانم❣
🌸🍃جانم فدای نام شما يا صاحبالزمان
قربان آن مقام شما يا صاحبالزمان
*جان ميدهم بخاطر يڪ لحظه ديدنت*
*دل عاشق سلامِ شما يا صاحبالزمان* ✋
*هرروز به عشق سلام به شماو به امید دیدارشما از خواب بیدار میشوم یا صاحب الزمان* ❤️
*🌸🍃السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه*
*اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه*
*اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ*
*اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ* *یاصاحِبَالزَّمان*
*🌸🍃هرکه صبحش باسلامی برحسین(ع) آغازشد.*
*🍃حــق بگویـد خوش بهحالشبیمهزهرا(س)شد.*
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
*🌷سلام به مادر سادات*
**هرگاه به هر امامی سلام دهید خود آن امام جوابتان را میدهد اما هنگامیکه به مادرشان حضرت زهرا سلام می دهید همه ی امامان سلامتان را می دهند* *
*تا ابد این نکته را انشاء کنید ،پای این طومار را امضاء کنید، هر کجا ماندید در کل امور، رو بسوی حضرت زهرا کنید*
•┈••✾◆🌺✦✧✦🌺◆✾••┈•
*🌸🍃السلام علیک یا فاطمه الزهرا صلوات الله علیه*
*🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ*
*🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ*
*🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه️*
*🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ*
*🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ*
*🌸🍃 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ، وَعَلَي الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنآئِكَ، عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،*
*✨ اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ،*
*✨ وَعَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ،*
*✨ وَعَلي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ،*
*✨ وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ.*
*❣❀بــِسـْمِ اللـَّهِ الـرَّحْمَــنِ الرَّحِيـــمِ.❀*
*🌸🍃✰اللّهُمَّ صَلِّ عَلى ، علیِّ بنِ موسَی الرِّضا المرتضی*
*✰الاِمامِ التَّقیِّ النَّقی و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَن تَحتَ الثَّری*
*✰ الصِّدیقِ الشَّهید صلاةً کَثیرَةً تامَّةً*
*✰زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً*
*✰کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...*
*✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا✧*
*✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا✧*
*✧السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا✧*
*✧ هدیه به پیشگاه مقدس امام رضا(ع)بہ نیت تعجیل در امر #فرج فرزندش ،مولاے غریبمان حضرت صاحب الزمان عجّل اللّہ تعالے و فرجہ.✧*
*✾ ملتمس دعای فرج ..ان شاءاللّہ استجابت دعا هاتون بہ حق محمدﷺوال محمدﷺ به برکت دعای فرج.*
🌹برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا سه توحید و پنج صلوات هدیه کنید🌹
*اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج والعافیه وانَّصر بحق زینب کبری سلام الله علیه*
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
روز بیست و پنجم چله
به نیت ظهور و سلامتی امام زمان و حاجت روایی تون
ماه محرم برای حاجات وگشایش امور چه
ذکری رو چله بگیریم که مجرب باشه
ونتیجه بده ‼️
اولی👈از روز اول محرم به مدت ۴۰ روز متوسل
به حضرت قمر بنی هاشم (ع) شویم و
١٣٣ مرتبه بگیم👈«یا کاشِفَ الکَرْبِ عَنْ
وَجْهِ الحُسَین اِکْشِفْ کَرْبي بِحَقِّ اَخیکَ
الحُسَین» (ای برطرفکننده غم و اندوه از
چهره و روی حسین، بحق برادرت حسین،
اندوه و غم و مشکل مرا نیز برطرف نما).
دومی👈از روز اول محرم به مدت ۴۰ روز
هر روز یکمرتبه زیارت عاشورا بخوانیم.
آسیدآوینی میگه که ؛ ما از مرگ نمیترسیم که مرگ ما شهادت است و شهادت ، حیات عندالرب .
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک تحت رایه ولیک المهدی
😭😭😭
هر کسی شهید نشه ناکام 😭
#فرق_این_خدا_با_آن_خدا
👱 پسری با اخلاق و نیکسیرت، اما #فقیر به خواستگاری دختری میرود...
👨 پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و #سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
👱پسری #پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود...
👨 پدر دختر با ازدواج #موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را #هدایت میکند...!
👱 دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که #هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد #فرق دارد؟؟!!!!...
💠امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر که از ترس #تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است. خدای متعال میفرماید: «اگر #تهیدست باشد خداوند از #فضل خود توانگرشان میسازد.»
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️⚡️وقتی پدر نباشی...!/دکتر اسلامی
🎥#دکتر_اسلامی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
♥️🌿
🌿
✅ یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من درمیان بگذارد. لبخندی زد و گفت: موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
🎀 دست از جنگدین با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم. دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم . دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم، سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم . دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند.
آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای اهداف، رویاهایم، ایده هایم و سرنوشتم. روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم، روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد. هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد.
نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.
همسرانه
❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🥀🍃
5اخلاق سمی که شمارا از دیگران دور میکند
۱.به خود گرفتن
(همیشه منظورآدم هانیستید)
۲.بدبینی و بدگمانی
(بدترین اخلاقی است که دیگران را از شما دور میکند)
۳.خود مظلوم پنداری
(ضعف درونی شما را نمایان میکند)
۴.داشتن حساسیت بیش از حد
( بیش از حد زود رنج بودن نشانه کمبود اعتماد به نفس است)
۵.نیاز به تایید دائم دیگران
(نشان از عدم عزت نفس و ضعف روحی شماست)
🌺 در زندگی زناشویی تان از تکنیک تذکر کپسولی استفاده کنید.
🔹گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار میشود. در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد.
🔹💠اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولا حتیالمقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و نیز زمینه لجبازی در او کمرنگ شود.
✅ثانیا تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن، برای همسرتان شیرین گردد.
❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#داستان_آموزنده
زنی زیبا و نازا پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را نازا خلق کردم.
زن میگویدخدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید نازا و عقیم است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند.
با تعجب از خدا میپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه نازا خلق شده بود!!!؟
وحی میرسد:هر بار گفتم عقیم است ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.
چه خوب بود اگر غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم...
توکلت علی الله
با دعا سرنوشت تغییر میکند...
از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود....
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
چند راهکار مفید برای کم شدن دعواهای زناشویی
همه چیز رو به خودتون ربط ندید
💔 هر حرف و رفتارهمسرتون رو به این ربط ندید که با هدف آزار شما انجام میده.
از نگاه دیگری ببینید
💔 تو مشکلات از دید فرد مقابل موضوع رو بررسی کنین تا بتونین درک بهتری از احساس، افکار و رفتارش پیدا کنین و سر هر موضوعی دعوا نکنید.
شما هم اشتباه میکنید
💔اگه مسئولیت اشتباهتون رو بر عهده گرفتین و بدونین شما هم اشتباه میکنین، دائماً وارد درگیری نمیشید.
ببخشید و فراموش کنید
💔 بعد از جر و بحث با همسر مسئله رو حل و فراموش کنین و از کش دادن دعوا بپرهیزید. نبخشیدن و ادامه دادن بحث، دعوای جدیدی به راه میندازه.
از واکنشهای شدید دست بردارید
💔 قبل از بحث و درگیری، مسأله رو درک کنین و به هم فرصت بدید تا دعوا کمتر بشه. همدیگرو سرزنش نکنید چرا که سرزنش طرف مقابل، باعث تشدید اختلاف میشه.
صحبت از طلاق ممنوع
💔 صحبت از طلاق تو دعوا باعث کاهش اعتماد طرف مقابل به شما و تعهدتون نسبت به رابطه میشه و مشکلات رو بزرگتر از چیزی که هست، نشون میده.
❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت5
ــ فاطمه ، چه خبر ؟
از این که کتابم چاپ شده ناراحت نیستی ؟
ــ معلومه که نه ، من واقعا از صمیم قلب خوشحالم هانا .
ــ آخه تو بخشی از این زندگی هستی و آرامشت رو سخت بدست آوردی ، فکر کردم شاید ...
ــ نه این طور نیست من هم به مهدا همون حسیو دارم که باعث شد تو این کتابو بخاطرش بنویسی ، باور کن
ــ تصمیم گرفتم اول خودم بخونم بعد هدیه بدم
ــ کار خوبی میکنی
و شروع کردم به لیست کردن :
ــ بدم به مهدا ، آقا محمد ، انیس خانوم ، حسنا اینا ، ثمین ، به ندا هم بدم ؟
ــ نمیدونم اون هنوز رابطه خوبی با مهدا نداره
ــ میدونم برا همین میگم شاید اونم کتابو خوند آدم شد
ـ اِ هانا ؟
ــ آره دیگه یادت رفته این خانوم و مادرش چقدر مهدای بدبخت و خون به جیگر کردن .
ــ خب بدی و اشتباه اونا دلیلی بر قضاوت و اشتباه ما نیست هانا ، اونا هر اشتباهی هم کرده باشن خدا حکم میکنه نه ما بنده سرپا تقصیر
ــ راس میگی ولی دلم برا این دختر خونه فاطی
ــ فاطمه
ــ خب حالا فاطمه بانو
ــ سیدم حساسه
ــ اوه اوه سیدم کی میره این همه راهو ؟!
ــ فعلا اونی که باید بره ، داره تخت گاز میره به سمت هدف
ــ یا صاحب اصحاب کهف چه قدر مطمئنم هست
مثل کارگاه های جنایی نگاهم کرد و گفت :
ــ شک داشتی ؟!
ــ اگه تا الانم داشتم بر طرف شد!!!
ــ خوبه
ــ خدا به داد شوهرت برسه
ــ چیزی گفتی ؟
ــ نه نه ...
مشکات وارد اتاق شد و با حالت زاری گفت :
ــ مامانی میسه از باباجون اجازه بگیری برم پیس مس رحیم ؟ تو رو خدا ؟!
این حالتش دل سنـگ را می سوزاند چه برسد به فاطمه با آن دل نازکش .
ـــ قول میدی کار خطرناک نکنی ؟
انگشتش را در انگشت فاطمه قفل کرد و گفت:
ــ قول
تا خواست حرفی بزند ، تلفن همراهش زنگ خورد و " آقامون "ظاهر شد بی معطلی تماس را وصل کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت :
ــ نه بخدا یه گوشه نشستم ، دست به هیچی نزدم ، نه بابا دوربین کجا بود ، نوشتن که قبلا قدغن کردی ، نه اینجاست ، راستی ؟ میخواست زنگ بزنه اجازه بگیره بره پیش نوه های مش رحیم ، آره قول داده ، باشه ، نه ، خودم یکاریش میکنم باشه ،
ــ هانا ماشین داری ؟
ــ نه ...
ــ نه نداره ، اونم سلام میرسونه
( من کی سلام رسوندم ) ؟!!
ــ باشه عزیزم منتظریم ، یا علی
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت6
مکالمه کوتاهشان نشان میداد صبر و مهربانی فاطمه کار خودش را کرده و روح پر از درد همسرش را التیام بخشیده است و وجود این موجود کوچک محبت را در دل پدر و مادرش پرورده ، محبت به خود و به یکدیگر .
رو به مشکات گفت : برو بابا اجازه داد
ــ دوست دارم مامانی
ــ منم دوست دارم قشنگم ولی ، مشکات ! اذیت کنی بابا ناراحت میشه ها ، تو قول دادی .
با ترس و اندوه سری تکان داد و پا به فرار گذاشت .
ــ فاطمه ؟ مشکات خیلی از باباش حساب میبره ها !
ــ بیشتر دوسش داره ، اصلا نفسش میگیره باهاش قهر کنه ، یه بار با مهدیار دعواش شد ، دست مهدیار رو گذاشت وسط ماهیتابه داغ ، باباش باهاش قهر کرد ، باورت میشه دو ساعت نشد از گریه و غصه تب کرد ؟!
فاطمه با چنان ناراحتی تعریف کرد که اگر یه کلمه دیگر میگفتی اشکش اش سرازیر میشد .
ــ آره ، شنیدم هیراد گفت آوردینش بیمارستان
ــ سید تا صبح به پاش نشست و ... ، هانا از رابطه عاطفی شون خیلی میترسم ... ، جدایی اینا هر دوشون رو نابود میکنه
ــ این حرفا چیه ، آینده هر جا دانشگاه قبول شد باهاش برین
ــ ما دو تا بچه دیگه هم داریم هانا ، ولی سید با مشکات طور دیگه است
ــ همه میدونن
ــ گاهی میگه فاطمه این شوهر کنه بره من دق میکنم
ــ اوه ، شما دو تا هم تا کجا رفتین
ــ منم بهش میگم ، تازه گاهی واسه داماد آینده مون خط و نشون میکشه
با چندش گفتم :
ــ تو شوهرت هم شیش و هفت میزنینا !!
خندید و گفت :
ــ درست حرف بزن من رو ناموسم حساسم
به این لحن داش مشتی که استفاده کرده بود خندیدم و گفتم :
ــ حالا اینقدر حرف نزن خسته میشی بعد شوهرت میاد میگه ؛ ادای آقا سید رو در میارم و ادامه میدم ، چرا باز بهش کار دادین ؟!
خداوکیلی مردم مثل چی ..... !! دنبال کارن اون وقت آقا میگه چرا به زنم کار دادین !!!
ــ خب نگرانمونه
و به شکمش اشاره کرد .
با لودگی گفتم :
ــ حالا انگار مردم زن حامله ندارن با هاگ زایی و قطعه قطعه شدن ، تولید مثل میکنن !!!
بلند خندید ، میوه ای را از روی میز برداشت و به سمتم نشانه گرفت که پشت در پناه گرفته و گفتم :
ــ چته ؟! این وحشی بازیا جلو سید جونت بکنی که طلاقت میده !!
دوباره خندید و گفت : به خدا بچم کج و کوله بشه تقصیر توئه ، خفه شدم بس خندیدم .
ــ شما دوتاتون زن و شوهری دیوونه اید به من چه ! بچه تون هم مثل خودتون .
🍁 به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هیچ وقت بی وضو نخوابید!
🌸#آیت_الله_جاودان
#پایان_فعالیت
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´