eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ یکی از ۵ دلیل طلاق در ایران متاسفانه دخالت خانواده هاست، چرا ؟ چون خانواده های ما در هم تنیده هست ... 🔻 خانواده ها معمولا قصد کمک کردن دارن ولی مشکل از جایی شروع میشه که ما مرزبندی نداریم، حد و مرز رابطه رو مشخص نکردیم و مهارت حل تعارض بلد نیستیم که باعث دخالت خانواده میشه. ⚜️ حالا راهکار چیه ؟ 🔹زمانی که مشکلی پیش میاد و استرس دارین عصبانی هستین با خانواده صحبت نکنید از مهارت حل مسائله استفاده کنید و جلسات مشاوره 🔸به هیچ عنوان در مورد همسرتون پیش خانواده بد نگید حتی اگه خیلی ازش ناراحت هستید 🔹به خانواده احترام بزارین اما اطاعت اصلا 🔸از جزئیات رابطه باهاشون صحبت نکنید 🔹اجازه ندین در مورد همسرتون بد صحبت کنن خیلی قاطع بگین که اجازه نمیدین 🔸زمانی که مشکلی پیش اومده و در جریان قرار گرفتن بگین که خودتون حلش میکنید. ✍️ حدیث مرادی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کمال گرایی در زن و شوهر 👆آیا همسر شما کمالگراست؟ 😄 🎙دکتر سعید عزیزی ❣💍❣ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🌹امام رضا(علیه السلام): 🔴عقل مسلمان تمام نیست، مگراین كه ده خصلت را دارا باشد: ۱ـ مردم به او امید خیر داشته باشند؛ ۲ـ از بدى او در امان باشند؛ ۳ـ خیر اندك دیگرى را بسیار شمارد؛ ۴- خیر بسیار خود را اندک شمارد؛ ۵- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود؛ ۶ـ درعمر خود از دانش طلبى خسته نشود ۷ـ فقر در راه خدا از توانگری(بدون رضای خدا) برایش محبوبتر باشد؛ ۸ـ خوارى در راه خدا از عزّت درکنار دشمن خدا، برایش محبوبتر باشد؛ ۹ـ گمنامى را از پُر نامى بیشتر بخواهد؛ سپس با تاکید فرمودند: و اما دهم... احدى را ننگرد جز این كه درباره اش بگوید که او از من بهتر و پرهیزكارتر است.... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🍀♥️ 💫 قوانین افزایش سواد رابطه! 💢 کسی که دوستت داره برای تو وقت خواهد داشت! 🔹 منظورم این نیست که 24 ساعت شبانه روز رو با شما صحبت کنه یا شما رو ببینه. 🔹 منظورم این هست که شما جز اولویت هاش باشید. اگر کسی برای دیدار شما تنها یکبار در هفته زمان داره، در حالی که میبنید با دوستانش ارتباط داره، سرگرمی هاش رو انجام میده و هر زمان اضافی که داشت به شما اختصاص میده، پس داره نشون میده برای شما وقت چندانی نداره. ❌ حالا ممکن براتون سوال پیش بیاد که اگر برای ما وقت نمیزاره و توجه کافی نداره، رها کنیم؟ ✅ و اما در جواب باید بگم: 🔹️اگر وقت نمیذاره اصرار نکنید، گله نکنید و فشار نیارید. مخصوصا اگر بارها اینکارو کردید و دوباره تکرار شده. 🔹️اگر وقت نمیگذاره تنها راهش مشغول شدن شما به زندگی ای هست که برای خودتون ساختید و اجازه دادن به او برای اینکه بفهمه اگر توجه نکنه شما هم میرید پی کارتون. 🔹️اونجاست که احساس خطر میکنه، اونجاست که میفهمه اگر شما رو میخواد باید تلاش کنه. 🔹️و اگر زندگی ای جذابی برای خودتون نساختید باید بگم پس کلاهتون پس معرکه است. بنابراین هرچه سریع تر برای ساختن زندگی ایده آل تون دست به کار بشید. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"نکاتی مهم در مورد برخورد با مردان!" 🍃 مردها همیشه دوست دارند در برابر همسر خود یک مرد پیروز باشند. پس اگر خطایی از مردها دیدید در جمع آن را بازگو نکنید، با او خلوت کنید و خطای او را بگویید. 👈 هیچ وقت در مواجه با اشتباهات آنها را تحقیر نکنید. مردها همانطور که خیلی قدرتمند دیده می‌شوند؛ خیلی هم ضعیف هستند. پس با او همدردی کنید نه اینکه با سرزنش او را ناراحت کنید. 👈 پول و ثروت همه چیز نیست. درست هست شاید گره گشا باشد اما برای بی‌پولی همسرتان را تا حد امکان سرزنش نکنید. نیمه پرلیوان را هم ببینید. گاهی یک محبت مرد از هزاران ثروت دنیوی برتر هست! 👈 نکته بعدی در مورد مردهای ایرانی باید بدانید وقتی کسی را دوست دارند کمتر دوست داشتن خود را ابراز می‌کنند مخصوصا در جمع خانواده خودشان این موضوع بیشتر دیده می‌شود! 👈 حرف آخر، با همسرتان رفیق شوید. گاهی خانم‌ها وقتی با هم جنس خود دوست یا اشنا هستند؛ احساس راحتی بیشتری دارند اما با همسر خود کمتر رفاقت دارند و بیشتر دعواهای زندگی را پیش می‌کشند! .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت35 بعد از تفکیک کتاب ها و تمیز کردن اتاق کار ، کارتون سنگین پر از کتاب را بغل زد و در را باز کرد تقریبا هیچ دیدی به نداشت ، همین که دو قدم جلو رفت به چیزی خورد کمی کارتون را در دستش جا به جا کرد تا کمی جلوی پایش را ببیند که با یک جفت کفش مردانه رو به رو شد کمی عقب رفت و بدون نگاه به صاحب آن کفش ها کارتون را روی میز گذاشت و بسمتش برگشت ، برای چند ثانیه سرش را بلند کرد و متعجب به فرد رو به رو نگاه کرد اما وانمود کرد او را نمی شناسد ، نگاهش را به یقه فرد مقابلش دوخت و گفت : بفرمایید ، امری داشتین ؟ محمدحسین که از این حرکت مهدا تعجب کرد بود سعی کرد بر خودش مسلط شود و گفت : سلام ، خانم . ببخشید با خانم حسینی کار داشتم ! ـ سلام ، ببخشید شما ؟ پوزخندی زد و گفت : برای اینکه بگید کجاست بایدبیوگرافی داشته باشین . ـ ببخشید ، نمی تونم کمکی بهتون بکنم . و با برداشتن کارتون دوباره بسمت در راه افتاد که محمدحسین گفت : خانم محترم میشه بجای تجسس در امور دیگران لطفا بگید کجاست ؟ خواست بپرسد چرا کارتون به این سنگینی را به او سپردند که با توجه به سابقه ی درخشان دخترهای هم کلاسیش در تخیل پردازی تصمیم گرفت سکوت کند ! ـ بهتون گفتم چه کار یا نسبتی با ایشون دارین ولی شما نخواستین توضیحی بدید ، منم صلاح نمیدونم به یه آدم غریبه ی مشکوک آمار دوستمو بدم ‌!! محمد حسین عصبی خندید و گفت : غریبه مشکوک ! خانم مارپل ! من برادرش هستم ، حالا لطف میکنید بگید کجاست ؟! ـ کلاسشون ۵ دقیقه ی دیگه تمام میشه ، میان همین جا میتونین تو سالن منتظر بمونید . محترمانه گفت نمی تواند در دفتر خواهران منتظر خواهرش باشد . محمد حسین از اینهمه زبان درازی مهدا عصبانی بود و ناچار بعد از مهدا بسمت سالن راه افتاد که دید سجاد از در وارد شد ، صدایش کرد . فکر میکرد مهدا بعد از شنیدن صدایش بسمتش برگردد اما آن دختر مغرور لحظه ای کارش را متوقف نکرد . ـ سجاد ؟ سجاد ؟ سجاد با شنیدن صدای محمدحسین نگاهش را از مهدای غرق در کتاب گرفت و به سمت محمدحسین رفت : سلام ، آقااا محمدحسین گلِ گلاب پارسال دوست امسال آشنا . ـ سلام سجاد جان ، درگیرم بجون تو ـ میدونم داداش ، چه خبر ؟ عصر که میای آزمایشگاه ؟ ـ آره ، حتما . ما حالا حالا ها باید شاگردی کنیم ـ این چه حرفیه شما استادی حس کرد سجاد کار دارد برای همین گفت : سجاد کار داری مزاحمت نمیشم برو داداش خوشحال شدم دیدمت سجاد لبخندی زد و گفت : نه بابا ، چه مزاحمتی من یکم کار دارم با دختر عموم ، میام خدمت بعد به مهدا تنها دختر حاظر در سالن نگاه کرد ، محمد حسین رد نگاهش را گرفت و گفت : ـ اگه کمکی ازش میخوای اول بیوگرافیتو روی کاغذ بنویس آماده ، تا معطل نشی !! سجاد خندید و گفت : چی شده؟ چی ازش پرسیدی مگه ؟ ـ میشناسیش ؟ ـ مهدا خانومه ، خواهر مرصاد . دختر عموم . ـ واقعا ؟ دختره حاج مصطفی ست ؟ ـ آره والا . حالا چی بهت گفته برزخی شدی؟ ـ هیچی بابا دنبال خواهرم میگشتم ، ایشونم تا نفهمید کیم و چیکار دارم یه کلمه حرف نزد سجاد گفت : دلگیر نشو داداش این مهدا خانوم ما کلا متفاوته با هر چی دختر دور برت دیدی ، اینم که سوال کرده ازت ، کنجکاوی نبوده میخواسته مراقب دوستش باشه ، کلا با برادر جماعت صحبتی نداره ... ـ واضح بود قشنگ ، برو داداش به کارت برس سجاد از محمدحسین خداحافظی کرد و بسمت مهدا رفت ، همه ی حواسش به رفتار آنها بود ، نگاه مهدا همچنان پایین و رفتارش به جز آشنایی که بین او و سجاد بود تفاوتی با نوع عملکردش در قبال محمدحسین نداشت . سجاد چیزی گفت و خندید ، اما مهدا محجوبانه و سر به زیر لبخندی زد و انگار از سجاد تشکر میکرد و میخواست او را منع کند ، اما سجاد مصر بود به مهدا در چیدن کتاب ها کمک کند. » 🍁 به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت36 با صدای کوبیده شدن در اتاقم وحشت زده از جا پریدم که عینک و کتابم هر کدام به سمتی پرتاب شد . با چشم های ریز شده به رو به رو خیره شدم اما با خستگی چشم و عینکی که نزده بودم نتوانستم چیزی ببینم دستم را روی زمین چراخاندم و دنبال عینکم گشتم که موجود رو به رویم جلو آمد و شیئی را برداشت و روی چشمم گذاشت آنقدر به خط های کتاب عادت کرده بودم که ثمین را میان خط هایی از نوشته های کتاب میدیم . ـ بسه هانا ! پاشو کشتی خودتو . ـ سلام ‌ ، تو کی اومدی ؟ ـ سلام به روی زشتت . هر چی صدات کردیم نشنیدی .... + عمه ، عمه دون ( عمه جون ) با صدای سلاله آرامشی عجیبی جانم را فرا گرفت : جانم ، بیا اینجا جون دلم . + عمه ؟ مامانی کول داده بیایم ایندا میتونم باجی بچونم ... ( مامانی قول داده بیایم اینجا میتونم بازی بکنم ) ـ معلومه بازی میکنیم قربونت بشم + پاسو پاسو ... و دستم را کشید و به خیال کودکانه اش میتواند مرا بلند کند . ـ باشه عمه جون من برم صورتمو بشورم یکم خستگیم در بره ، ثمین ؟ ساعت چنده ؟ ـ ۷ شبه .۴ ،۵ ساعته نشستی پای این پاشو کور شدی ـ باشه میام الان . به سرویس اتاقم رفت صورتم را شستم وقتی در آینه به خودم نگاه کردم متوجه چشم های خسته و ورم کرده ام شدم که بشدت قرمز شده بود ، مهدا معتقد است حتی در راه رسیدن به حق هم نباید نعمت هایش را تباه کرد باید فدا کرد و برای من ابتدایی خیلی سخت بود که تفاوتش را بفهمم ، اما انگار چشم هایم مصداق تباهیی بود که بخاطر رضای خدا بود ولی برای رضایت او نبود ....! نمازم را میخوانم ، لباس مرتبی میپوشم و پایین میروم همه دور میز منتظر من بودند لحظه ای شکه به صحنه ی رو به رویم خیره ماندم همه چیز نشان از یک جشن کوچک خانوادگی میداد ، ناهار خوری بزرگ و با ویو باغمان برای من تزیین شده بود و با کتاب هایی با عنوان سرخ " محافظ عاشق من " رخ نمایی میکرد . با لبخند به خانواده ام نگاه کردم کسانی که دیر فهمیدم چقدر ارزشمند هستند . بقول مهدعلیا : جشن وقتی خوش میگذره که تو دلت جشن به پا کنی ، با زرق و برق و تجملات تو هیچ دلی جشن به پا نمیشه فقط یه ظاهره جشنی که دلو خوش نمیکنه .... جشن با مهمان های بیشتر خیلی قشنگ تره ولی وقتی ساده برگزار نشه عذابه برا همه ، برای اونی که خرج کرده چون قطعا جشن های بهتری برگزار میشه و برای مهمانی که باید جبران کنه و دل خوشی نمیمونه ... ولی یه جشن با اعضای خانواده و در شرایط یه شام و ناهار مامان پز خیلی بیشتر از مهمونای های رنگار بدون سادگی کیف میده ... راست میگفت هیچ وقت با دلی خوش مهمانی نرفتم و این نگرانی ها همیشه با من و اطرافیانم بود حالا اگر بخواهیم این فخر فروشی ها را عادت بشمار آوریم خسته کننده نیست چون همیشه موضوعی هست که تو را به برتری طلبیدن دعوت کند ..... ! رو به جمع گفتم : چه کردین !!! مرا شگفت زده کردید عالی جنابان ... هیربد : کار خان داداشته وگرنه اینا اصلا بو بخاری ندارن .... بابا : هیربد تو دوباره جوگیر شدی ؟ هیراد : جدیش نگیرین ، یکم خودنمایی تو ذاتشه مامان : اِ بسه شماها همش باید ته تغاری منو اذیت کنین سلاله : بابایی ؟ تو چلا از اینا نیستی ؟ ـ از چی بابا ؟ ـ همینا ته مامان بزلگ بخاطلش عمو اینهمه دوس داله ( همینا که مامان بزرگ بخاطرش عمو اینهمه دوست داره) همه خندیدیم که هیربد گفت : عمو جون فقط یه نفر میتونه ته تغاری باشه اونم بچه آخره اوکی؟ سلاله گنگ به هیراد زل زد که ثمین گفت : وای آقا هیربد بچم گیج شد ... ـ به این واضحی براش توضیح دادم زن داداش مامان : خب حالا بیاین شمامونو بخوریم بعدش کادو های دختر گلمو بدیم ـ ممنون .... بعد از خوردن شام شاهانه ای که زینت خانم پخته بود ، هر کدام هدیه هایشان را دادند که رو به هیربد گفتم : هیربد چرا اینهمه کتاب خریدی ؟ ـ اینهمه کجا بود به تعداد اعضای خانواده است همه مشتاقن بخونن منم به تعداد همه خریدم ـ مگه کتاب مسواکه ـ حالا بیا خوبی کن ـ فکر درختای..... ـ آغا ببخشید اصلا برمیدارم میبرم دانشگاه میدم به رفقا ، اون روز مرصاد میگفت خیلیا مشتاقن کتاب به چاپ برسه ـ باشه این جوری خوبه مامان : خب بذار اول بخونیم بعد ببر من : خب پس اگه خواستن ازت بخرن قیمت نصفش بیشتر نگیر همه میدانستند این حرف من به چه معناست و از کجا آب میخورد .... بابا برای اینکه جو بوجود آماده را احیا کند گفت:هیربد؟چه خبر از مرصاد شرکتش خوب پیش میره ؟ ـ آره ، خیلی کارش گرفته ، البته کمک های آقا سجاد هم بنظرم کمک بزرگی براش بوده
مامان : چه خبر از خانومش ؟ حالش بهتره ؟ ـ والا مرصاد دوس نداره زیاد راجب مشکلاتش حرف بزنه ولی یکی از بچه ها میگفت خیلی حالش جالب نیست ... ـ خدا به جونیشون رحم کنه ، مگه این دختر چندسالشه اینجوری بلا سرش اومده ـ منم گاهی از اینهمه استقامتی که مرصاد داره تعجب میکن منم با این که از من کوچک تره ولی حس میکنم سال ها ازم بزرگتره ، همه ی مشکلاتش به کنار اگه برا زنم چنین اتفاقی میافتاد که خودم توش نقش داشتم دیوونه میشدم ـ خدا کمکش کنه دختر انگار دسته گله ـ خیلی خانومه ، چند بار رفتم خونشون اصلا بنظر نمیرسه چنین مشکلاتی براش پیش اومده ، طوری به مرصاد احترام میذاره که آدم انگشت به دهان میمونه هیراد : خواهر نداره؟ همه خندیدیم که حس کردم هیربد برای اولین بار در عمرش خجالت کشید و سرخ شد ؛ پس واقعا خواهری در کار است ..... ـ آره خواهر داره،من راهنمای پایان نامشم . من : فقط راهنمایی یا .... مثل بچه ها شروع به اعتراف کرد : نه بخدا من اصلا نگاهش هم نمیکنم ، اینقدر محجوبه آدم اصلا دلش نمیخواد ناراحتیشو ببینه مامان با عشق لبخند زد و گفت : واجب شد یه زنگ بزنم احوال محدثه رو بپرسم 🍁به قلم : ف_میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرین‌تر از بغلِ مادر حرم حسین (ع) 💓 ┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجردان انقلابی
*🌸┄┅═✧﷽✧═┅🌸* ✍️🌸🍃"اولین سلام صبحگاهی با هزاران عشق، تقدیم به ساحت مقدس و نورانی قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا فداه" و بی بی دو عالم خانم فاطمه ی زهرا و سرور و سالار شهیدان و اولاد و یارانش و امام هشتم ما علی بن موسی الرضا..* سلام امام زمانم❣ 🌸🍃جانم فدای نام شما يا صاحب‌الزمان قربان آن مقام شما يا صاحب‌الزمان *جان ميدهم بخاطر يڪ لحظه ديدنت* *دل عاشق سلامِ شما يا صاحب‌الزمان* ✋ *هرروز به عشق سلام به شماو به امید دیدارشما از خواب بیدار میشوم یا صاحب الزمان* ❤️ *🌸🍃السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه* *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه* *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ* *اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ* *یاصاحِبَ‌الزَّمان* *🌸🍃هرکه صبحش باسلامی برحسین(ع) آغازشد.* *🍃حــق بگویـد خوش به‌حالش‌بیمه‌زهرا(س)شد.* ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ *🌷سلام به مادر سادات* **هرگاه به هر امامی سلام دهید خود آن امام جوابتان را میدهد اما هنگامیکه به مادرشان حضرت زهرا سلام می دهید همه ی امامان سلامتان را می دهند* * *تا ابد این نکته را انشاء کنید ،پای این طومار را امضاء کنید، هر کجا ماندید در کل امور، رو بسوی حضرت زهرا کنید* •┈••✾◆🌺✦✧✦🌺◆✾••┈• *🌸🍃السلام علیک یا فاطمه الزهرا صلوات الله علیه*  ‎‌‌ *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه️* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ* *🌸🍃 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ، وَعَلَي الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنآئِكَ، عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،* *✨ اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ.* *❣❀بــِسـْمِ اللـَّهِ الـرَّحْمَــنِ الرَّحِيـــمِ.❀* *‌‌‌‌🌸🍃✰اللّهُمَّ صَلِّ عَلى ، علیِّ بنِ موسَی الرِّضا المرتضی* *✰الاِمامِ التَّقیِّ النَّقی و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَن تَحتَ الثَّری* *✰ الصِّدیقِ الشَّهید صلاةً کَثیرَةً تامَّةً* *✰زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً* *✰کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...* *✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا✧* *✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا✧* *✧السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا✧* *✧ هدیه به پیشگاه مقدس امام رضا(ع)بہ نیت تعجیل در امر فرزندش ،مولاے غریبمان حضرت صاحب الزمان عجّل اللّہ تعالے و فرجہ.✧* *✾ ملتمس دعای فرج ..ان شاءاللّہ استجابت دعا هاتون بہ حق محمدﷺوال محمدﷺ به برکت دعای فرج.* 🌹برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا سه توحید و پنج صلوات هدیه کنید🌹 *اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج والعافیه وانَّصر بحق زینب کبری سلام الله علیه* •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
⚜️ از کجا بدانیم که ازدواج ما احســـاسی است ؟ 🔹 اگر حاضر نیستی اطرافیانت درباره آن فرد تحقیق کنند،اصرار بر این می کنید که پرس و جو نکنید. مثلا میگویی تحقیق نمی خواهد خوب است دیگر. 🔹 اگر چشمهایت را روی معایب طرف می بندی، می بینی عیب دارد ولی می گویی بی خیال! 🔹اگر وقتی ملاکهای لازم برای ازدواج با شما را ندارد و باز اصرار می کنید. 🔹اگر با کسی مشاوره صالح و خوب می کنی و او این ازدواج را توصیه نمی کند و شما باز روی حرف خودتان اصرار می کنید. ❗️مطمئنا تصمیم تو مبتنی بر احساس است و این ازدواج غلط است. ✍️ جمیله ایرانلو .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
👨‍🦰مغز آقایون : مشکلاتِ گذشته در یه گوشه از ذهنشون بایگانی میشه؛ و تا زمانی که نخوان، باهاش کاری ندارند! خیلی هم در آرامشن! 🧕مغز خانم ها : جایی برای بایگانیِ خاطرات گذشته، وجود نداره! اتفاقات رو مخشونه. و تا در مورد اون حرف نزنند، آروم نمیشن! و اینجوری میشه که تصمیم میگیرند: با همسرشون در میون بزارند تا آروم بشن .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🤔شما دستتون رو چه‌شکلی قفل میکنید؟ این تست باتوجه به زبان‌بدن شما شخصیت درونیتان را فاش میکند!!
⚠️ تست روانشناسی نحوه ی قفل کردن انگشتان دست ها در هم، نکات زیادی را درباره ی شخصیت ما آشکار می کند. این نتیجه ی تحقیقی است که توسط راجر والکات اسپری، برنده ی جایزه ی نوبل صورت گرفته با توجه به فعالیت نیم کره ی چپ یا راست مغزتون شخصیت درونیتان رو فاش میکند: 1⃣ شصت راست را رو قرار می دهید: شما هوش هیجانی بالایی دارید. شما می توانید احساسات دیگران را درک کنید، حتی اگر سعی داشته باشند احساسات واقعی خود را پنهان کنند. توانایی شما در درک احساسات عمیق و ایجاد صمیمیت، دیگران را به شما جذب می کند. در رابطه ی عاطفی هم شما می توانید به احساسات ناگفته ی شریک عاطفی تان را پی ببرید. شما هرگز نیازهای عاطفی آن ها را نادیده نمی گیرید. 2⃣ شست چپ را رو قرار می دهید: به احتمال زیاد شخص عاقل و منطقی ای هستید و قبل از نتیجه گیری، معایب و مزایای مسأله را می سنجید. فریب دادن شما هم کار بسیار سختی است. اما همه ی این ها بدان معنی نیست که شما شخص جدی ای هستید. حس شوخ طبعی خاص شما در جمع های اجتماعی، دیگران را مثل آهنربا جذب می کند. شما شخص رمانتیکی هم هستید و می دانید که چطور رابطه ی عاشقانه ی خود را مدیریت کنید. 3️⃣ هر دو شست را در یک ردیف کنار هم قرار می دهید: شما از آن دست آدم هایی هستید که اعتقاد دارند جزئیات بسیار مهم هستند. شما فرد کمال گرایی هستید و همین میزان از خودگذشتگی و تمرکز را از دیگران هم توقع دارید. رهبری در خون شما است و همیشه سرمشقی برای دیگران هستید. شما همیشه به نظرات دیگران گوش می دهید. رک گویی، صداقت و یکرنگی شما گاهی می تواند بعضی ها را خلع سلاح کند، اما همین ویژگی ها است که شما را در نظر بسیاری محبوب می کند. شما در روابط عاطفی تان هم رک گویی و صداقت را یک ارزش می دانید.
‼️گول نخورید‼️ عاشق که باشی، مانع نمیشناسی؛💟 خودت پُل میشوی برای رسیدن به معشوق...❣ ❌پس گولِ آدمهای به ظاهر عاشق را نخورید که مدام بهانه برایتان می تراشند و موانع را کنار هم ردیف می کنند تا از رسمی کردن رابطه تان طفره بروند! ❌تنها هدف این افراد سوءاستفاده از شماست. 💞کسی که واقعا شما رو بخواد از راه درستش وارد میشه و اتفاقا برای رسیدن به شما بسیار عجله داره💞 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
این کلمه زیاد شنیده میشود که: " با همسرم مشکلی ندارم اما از خانواده اش خوشم نمیاد" اما واقعیت اینه که از نوع رابطه زوجین با خانواده یکدیگر، بخش مهمی از رضایت زناشویی شان را رقم میزند و این مهارتی است که در اوایل زندگی باید کسب کرد. اگر تا این لحظه به رابطه ی شما لطمه وارد شده، سعی کنید رابطه خود با خانواده همسرتان را بهبود بخشید. اولین نفری باشید که صلح برقرار میکند، زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان تنها کسی که آزرده خاطر میشود همسرتان است که احساس میکند بین شما گیر افتاده است. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
با همسرتان همدردی کنید ! اجازه دهید همسرتان در رابطه با مشکلاتش صحبت کند حتی اگر شنیدن این مشکلات برای شما خوشایند نباشد یا ناراحت شوید . برای مثال : اگر همسرتان به شما می گوید که در حال ورشکست شدن می باشد به جای اینکه به او بگویید : نه ! من طاقت ندارم ، جواب فامیل را چه بدهم از این پس چطور زندگی کنیم و یا سوالاتی بدین سبک ... با همسرتان همدردی کنید اجازه دهید او به صحبت هایش ادامه دهد از او بپرسید حالا چه فکری دارد؟ چه طور می توانید با هم راه حلی پیدا کنید؟ فراموش نکنید همسرتان به کمک ،همدلی و همدردی شما نیازمند است نه ملامت و افکاری که دردهای او را مضاعف کنند! .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
وقتی ی مرد عاشق باشه هيچ‌وقت ب رنگ پوستت یا اینکه چه شکلی هستی یا موقعیت شغلیت اهمیت نمیده. زخم‌ها، جوش‌ها، لاغر و چاق بودن اصلاً مهم نیست. تو همیشه براش یه دختر خوشگل تلقی میشی. اون فقط دنبال وفاداری، توجه و عشق درونته. اون کسی رو میخواد ک تو پستی و بلندیا کنارش بمونه. اون کسی رو میخواد که درد و غم درونشو بفهمه. بزرگترین حامیش باشه، محرکش باشه و بهش انگیزه بده🌸✨🌺 ‌.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🤨 ازدواج ؟ مگه بیکارم ! 😎 هر وقت که بخوام میرم خونه، تا هرقت که لازم باشه سر کار می مونم. برای تعطیلات، خودم تصمیم می گیرم که کجا برم مسافرت. روز جمعه بدون تحمل غرغر هیچ کس تا ظهر می خوابم. به این می گن زندگی. این همه آدم که ازدواج کردند چی شد؟ کارشون به دعوا و جدایی کشید. ✅ بگذارید با هم چند سال آینده تان را مروری بکنیم به زندگی راحت و بی قید و شرط تان ادامه می دهید. بالاخره نوبت بازنشستگی رسیده. یک خانه اما خالی، یک ماشین اما بدون سر نشین و شاید یک حساب بانکی خوب منتطرتان است. موهای تان سفید شده و کم کم جوانی برای تان یک رویای دوردست می شود و خیلی از چیزهایی که برای داشتنش تلاش کردید، دیگر خواستنی نیست. 💞 اما من یقین دارم آن زمان دلتان می خواهد یک همدم مهربان که سال ها کنار هم سختی ها و خوشی ها را دوره کرده اید با سینی چای از آشپزخانه بیاید و به شما یادآوری کند که فردا وقت دکتر دارید. کنارتان بنشیند و با هم صحبت کنید. ⚠️ ازدواج ترسناک نیست و فواید زیادی دارد مثل: ▫️تنها راه صحیح رفع نیاز جنسی ؛ ▪️رسیدن به آرامش ؛ ▫️برطرف شدن نیاز به داشتن یک همدم و همراه ؛ ▪️بیشتر شدن حس مسئولیت پذیری ؛ ▫️داشتن فرزند ؛    و... ‌.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔹 با کودکی که فحش می دهد چطور برخورد کنیم: این موضوع به سن کودک بستگی دارد. 2 تا 3 سالگی سن لجبازی کودکان است وکودک بدون اینکه مفهوم الفاظ را بداند، ممکن است این کلمات را به زبان بیاورد. رفتار  تند و قاطعانه یا برعکس تعجب کردن و خندیدن به کودک می تواند باعث تقويت این رفتار شود. در این سن نادیده گرفتن رفتار بهترین عملکرد است و به تغییر آن کمک می کند. این نوع رفتارها در کودکان دوره ای است. در سنین نوپایی مدت کوتاهی ممکن است کودک الفاظ نامناسب را استفاده و بعد رفتار دیگری را جایگزین آن کند. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت37 از عالم و آدم جدا شدم به سمت کتابم پرواز کردم .« قرار بود اولین روز دانشگاه را آغاز کند . مثل همیشه لباس مرتبی را پوشید و از اتاقش حسنا را صدا زد : حسنا ؟ امروز کلاس داری ؟ ـ آره ، مهدا میاد دنبالم . ـ نمی خواد بگو نیاد ، باهم میریم . حسنا وارد اتاق برادرش شد و ادامه داد ؛ امروز چهلم خواهر یکی از همکلاسی های منو امیرحسینه ، مهدا گفت اونم میاد یه پروژه مشترک داشتیم با مهدا اینا ، هم کلاسیمم بود برا همین مهدا هم میاد ـ خیلی خب پس من برم تو خودت میای ؟ صدای تلفنش مانع از پاسخ دادن به برادرش شد الو ، جانم . سلام ... باشه اومدم ... ماشین نداااااری ؟! ... آره ، کلاس داشتن معلولین ذهنی ... ماشین مامانمم نیست ... صبر کن ! ـ محمد ؟ ما هم میبری ؟ محمدحسین کلافه سری تکان داد و گفت : باشه حسنا لبخندی به برادرش زد رو به فرد پشت خط گفت : الو مهی ؟ داداشم میرسونتمون ... نه بابا چه مزاحمتی من و امیر همیشه با شما میایم ... نمیخواد معذب باشی .... تو که رو کم کن عالمی ... برو بابا ... پایین منتظر میشی تا بیام ، فهمیدی ؟! .... آفرین ـ ممد بریم ! ـ حالا چرا اینقدر اصرار میکنی ... حسنا انگشت تهدید را بسمت محمدحسین گرفت و گفت : این نیم وجبی خط قرمز منه ، اوکی ممد جان ؟! ـ اون انگشتتو بیار پایین چشمو درآوردی ! ـــــــ ♥ ــ.ــ ♥ــــــــ ـ سلام مهی جون ـ سلامو .... ـ آتشی نشو عشخم ، مهدعلیا ـ خدا بگم تو و فاطمه رو چیکار کنه ، آغا یه مهدا گفتن اینقدر سخته ؟! ـ ها والا . + سلام با صدای محمدحسین هر دو بسمتش برگشتند . ـ سلام ، ببخشید مزاحم شما شدیم + نه خواهش میکنم ، بفرمایید . به دانشگاه که رسیدند با هم خداحافظی کردند و هر کدام به سمتی رفتند ، مهدا تا شروع کلاسش ۵ دقیقه وقت داشت به سرعت به کتابخانه رفت و کتابش را تحویل داد و سپس به سمت کلاسش رفت . وارد کلاس شد و همان جای همیشگی نشست . جزوه جلسه قبل را بررسی کرد و توجهی به کنجکاوی های اطرافیانش نسبت به آقای متفاوت نکرد . با ورود استاد همه در جای خود قرار گرفتند و استاد بعد از حضور و غیاب گفت : از امروز یه نفر به کلاس ما اضافه شدن ، امیدوارم با ایشون همکاری لازم رو داشته باشین ، خب آقای دکتر خودتون رو معرفی کنین - سلام عرض میکنم خدمت شما و دانشجو های عزیز ، سید محمد حسین حسینی هستم دانشجوی دکتری دانشگاه صنعتی شریف و قراره یه مدت مزاحم شما بشم ، امیدوارم اوقات خوبی در کنار هم داشته باشیم . بچه ها تک تک تبریک گفتند که استاد گفت : بچه ها یه نفر جزوه ی سه جلسه اخیر رو بده به آقای دکتر ثمین : من میدم بهشون - جزوتون کامله ؟ یادمه غیبت داشتید جلسه قبل ،ثمین از اینکه ضایع شده بود عصبانی بود که با حرف استاد فوران کرد . استاد : خانم فاتح ؟شما می تونید جزوتون رو بدید به آقای حسینی ؟ - بله چشم استاد . - ممنون دخترم . رو به محمدحسین با سری افتاده گفت : بعد از کلاس تشریف داشته باشین میدم خدمتتون . - اگر لازم ... - فعلا نیازی بهش ندارم . - متشکرم آرام خواهش میکنمی گفت و به تدریس گوش سپرد . بعد از اتمام کلاس گوشه ی کلاس منتظر محمدحسین شد . - این صفحات که علامت زدم صفحاتی هست که استاد تاکید بیشتری داشتن به اهمیتش ، صفحه آخر هم مطالعه خودمه و ضمنا اونایی که با خودکار مشکی نوشتم تحلیل خودمه نه صرفا برداشت مستقیم از توضیح استاد . - بله ، متشکرم . ثمین : همیشه اینقدر برای همکلاسی هات وقت می ذاری ؟ - شما احاطه کامل به احوالات همکلاسی ها داری - خیلی زر زر میکنی مهدا خانوم - بنظر خسته میاین بهتره استراحت کنین . و رو به محمدحسین گفت : اگر سوالی داشتین - هوی عجوزه بفهم چی میگی بی توجه به ثمین ادامه داد ؛ از نوشتار جزوه وقت کلاس در خدمتم و آرام تر گفت ؛ تا شروع میان ترم لازمش ندارم بعدش ممنون میشم بدینش به حسنا . - بله حتما ، متشکرم ازتون . و به کلاسی که با مهراد داشت راه افتاد ، ثمین با خشونت بسمتش رفت چادرش را در دست گرفت و گفت ؛ چه لذتی میبری منو عذاب بدی ؟! هان ؟ مگه یه جزوه چی بود عقده ای ؟! - هیچ علاقه ای ندارم باهات بحث کنم ، دیدی که استاد ازم خواست ، اصلا نمی فهممت ثمین و چادرش را از دست های از خشم مشت شده ی ثمین گرفت و بسمت کلاس رفت . 🍁به قلم :ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´