#داستان_خواستگاری_مصطفی😍
قسمت اول
مادر مصطفی: سال سوم دانشگاه بود،بهم زنگ زد،گفت:دختر خانمی تو دانشگاهمون هست که از لحاظ اعتقادی ملاکش قابل قبوله.اگه اجازه بدین،توسط همسر دوستم؛روح الله اکبری و در حضور ایشون می خوام تو #مسجد دانشگاه با این خانم صحبت کنم،ببینم نظرش چیه.
گفتم :اشکالی نداره.
چند بار تاکید کرد:مامان جون،خودت داری اجازه میدی ها!بعدا حرف و #حدیثی که نیست؟.
گفتم :نه مادر.چه حرف و حدیثی؟
صحبت های مقدماتی رو در #حضور همسر آقا روح الله اکبری،تو مسجد دانشگاه شریف انجام داده بود.منم #خواهر بزرگش ؛مرضیه رو فرستادم یه دیدار و صحبتی با ایشون داشته باشه و ببینه اجازه می دن بریم خونشون؟
یک سال فاصله افتاد. #موکول شد به فارغ التحصیلی مصطفی.
ادامه دارد.....
📲
@mojaradan