#مژده_مژده
#داستان_عاشقانه_اجتماعی
_خودت میفهمی چی میگی؟ درسته کسیو ندارم اما هیچ وقت شرفمو زیر پام نمیزارم
روبه روم وایستاد و گفت :روزی که از خونه ات فرار کردی باید فکر این روزاتو میکردی دختر جون
و لبخند زشتی زد و از اتاق خارج شد.
فکرش و نمیکردم به خاطر یه لقمه نون و یه سقف رو سرم باید خونه خراب کن زندگی های بقیه بشم...!
رمان بهشتِ عمران
داستانی عاشقانه و اجتماعی از روایت دختری که میخواهد خودش برای زندگی اش تصمیم بگیرد!
به زودی از مجردان انقلابی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan