eitaa logo
مجردان انقلابی
12.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔹مطالب زیر با تحقیق و کنکاش آماده شده؛با دقت بخوانید و از دستش ندهید🔹🔸 یکی از عللی که همسر مناسب پیدا نمیشود،‌ این این که شما به صورت درونی و پنهانی توجهی به افرادی مثل فلان بازیگر و فلان خواننده وفوتبالیست ویا دختر دایی و پسرعمه و فلان پسر همسایه و دختر فروشنده و.... دارید 👀💥❌ حتی شاید بیشتراز علاقه آنان را دوست داشته باشید وعاشقشان باشید..💔🔥 عشق ها و توجه هایی که تهی از ارزشند..🥀 وهمانطور که گفته شد خداوند ظرف رزق شما را که با غلط پر کرده اید را پرتر نمیکند ومیگوید با همانی که داری مشغول باش🍂⚠️ باطنتان را پاک کنید تا خداوندکسی که لایقتان هست را سر راه زندگی تان قرار بدهد.❇️🕊 فکر و عمل حرام روزی شما را بریده ! امام علے علیہ السلام: کسی که زیاد به حرام فکر کند درون آن خواهد افتاد🕳❌ امام صادق علیہ السلآم:کسی که زیاد به حرام فکر کند روزیش نیز حرام خواهد شد ⭕️ باطن خودرا نیز با قطع فکر و عمل حرام و توبه پاک کنید❇️🌟 سوره مبارکه هود:اگر استغفار کنید درهای آسمان به روے شما باز خواهد شد🌧🌿 ❎درکنار افرادی که زیاد دستورات خدارا زیر پا میگذارند زیاد قرار نگیرید" آیت الله کشمیری فرمودند انسان های مبتدی که گناه زیادی دارند روزی هزار ویک استغفار کنند تا اثرات آن پاک شود💦🌈 ولی شما میتوانید از روزی صدمرتبه شروع کنید✔️😍 در روایتی هست که افرادی نزد امیرالمؤنین رفته وراه حلی برای مشکلاتی از قبیل خشک شدن چاه وفقر و بچه دار نشدن و .. خواستند که اماممان برای همه نسخه استغفار پیچید🕊🎁 دنبال راهکار باشید تا حس وحال توبه را درون خود تقویت کنید💡💡 وخلاصه با استغفار و طلب عفو از پرودگار درهای برکت را به روی خود بگشایید و رزقی پاک و همسری لایق از خدا طلب کنید🔓🗝 به امید آینده ای درخشان✨ و زندگی زیبآ🍬🍭🍓 🍄@mojaradan
مجردان انقلابی
💍💞💍 💞💍 💍 #رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_پنج
💍💞💍 💞💍 💍 💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 🎬 پدرم بعد از اون چند بار پرسید : "فرشته، منوچهر به تو حرفی زد؟" می گفتم: "نه، راجع به چی؟" می گفت:" هیچی، همین جوري پرسیدم". از پدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزنه... پدرم خیلی دوستش داشت. بهش اعتماد داشت.حتی بعد از این که فهمیده بود به من علاقه داره، باز اجازه می داد باهم بریم بیرون. میگفت: "من به چشام شک دارم ولی به منوچهر نه". بیشتر روزا وقتی می خواستم با مریم برم کلاس، منوچهر از سر کار برگشته بود. دم در هم منو میدید و ما رو میرسوند کلاس. یک بار در ماشین رو قفل کرد نذاشت پیاده شم. گفت:" تا به همه ي حرفهام گوش نکنی نمیذارم بری". گفتم:"حرف باید از دل باشه که من با همه ي وجود بشنوم". منوچهر شروع کرد به حرف زدن. گفت: "اگر قرار باشه این انقلاب به من نیاز داشته باشه و من به شما من میرم نیاز انقلاب و کشورم رو ادا کنم بعد احساس خودم رو. ولی به شما یک تعلق خاطر دارم". گفت: "من مانع درس خوندن و کار کردن و فعالیت شما نمیشم به شرطی که شما هم مانع من نباشید ". گفتم: "اول اجازه بدید من تاییدتون کنم، بعد شما شرط بذارید ". تا گوشهاش قرمز شد. چشمم افتاد به آیینه ي ماشین چشم هاش پر اشک بود.طاقت نیاوردم... گفتم: "اگه جوابتون رو بدم نمیگید این دختر چقدر چشم انتظار بود؟" از توی آیینه نگاه کرد. گفتم: "من که خیلی وقته منتظرم شما این حرف رو بزنید ". باورش نمیشد قفل ماشین رو باز کرد و من پیاده شدم. سرش را آورد جلو و پرسید : "از کی؟" گفتم :"از بیست و یک بهمن تا حالا" ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران 🌼✨همانا برترین ‌کارها، کار‌ برای ‌امام ‌زمان است✨🌼 @mojaradan 💍 💞💍 💍💞💍
44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕سریال (کلید اسرار) 📌داستانی‌با‌درس‌های‌اخلاقی‌و‌سرشار‌از عبرت @mojaradan
به نظر شما چه هزینه هایی خرج لازم و چه هزینه هایی خرج زاید هستند؟ آیا حاضرید برای این موارد هزینه کنید؟ : رستوران، مسافرت، شهربازی،سینما،تئاتر،کتاب،گالریهای هنری،کنسرت های موسیقی و … به نظر شما اگر زن شاغل باشد یا منبع درآمدی داشته باش د،آیا باید پولش را در اختیار همسرش بگذارد؟ سال بعد، 5 سال بعد،10 سال بعد و 20 سال بعد، آینده را چگونه می بینید؟   د،آیا باید پولش را در اختیار همسرش بگذارد؟ سال بعد، 5 سال بعد،10 سال بعد و 20 سال بعد، آینده را چگونه می بینید؟ « سوالات مذهبی» ممکن است شما فرد دین داری نباشید و خود را مقید به رعایت آداب دینی ندانید. اما باید قبول کنید هم کفو بودن از نظر تفکر دینی، اساس هر زندگی مسالمت آمیزی است. نقش دین در زندگی شما چقدر مهم است؟ به طور کلی درباره ی دین چه نظری دارید؟ آیا طبق اعتقادات مذهبی تان بین زن و مردتفاوتقائل هستید؟ حلال وحرام، محرم و نامحرم، تا چه حد برای شما مهم است؟ آیا آرایش خانم بیرون از منزل،مشکلی ایجاد می کند؟ از همسرتان توقع دارید در برخورد با نامحرم چگونه رفتار کند؟ در زندگی چه کسی الگو و قهرمان شماست؟ چرا؟ @mojaradan
نقش جامعه در ظاهربینی افراد در جامعه‌ای که به وضعیت ظاهری بیش از حد توجه می‌شود و تفکر و عمق وجود ندارد، رسیدگی‌های ظاهری و جراحی‌های زیبایی افزایش پیدا می‌کنند. اگر افراد زمان زیادی را به امور ظاهری اختصاص دهند دیگر وقتی برای امور مهم‌تر مثل کتاب خواندن، دوره دیدن، رشد شخصی و افزایش آگاهی نخواهند داشت. مردم در چنین جامعه‌ای برای خود هویت مشخصی ندارند و مبنای ارزشمندی‌شان، زندگی و نظر دیگران است. در حالی که هر فردی باید شیوه زندگی خود را داشته باشد و آن را با دیدگاه‌ها، باورها و فرهنگ شخصی خودش بسنجد. ما نباید وضعیت ظاهری زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم بلکه باید ارزش‌هایمان را با آنها بسنجیم. همه ما می‌توانیم ظاهر، وسایل یا خانه خیلی بهتری داشته باشیم اما باید ابتدا از خود بپرسیم چه مسائل و معیارهایی به زندگی ما معنا می‌بخشند و عمیقا خوشحالمان می‌کنند. یکی از دلایلی که مردم کشور ما به سمت مسائل ظاهری جذب شده‌اند تمایل به رشد، پیشرفت و به‌دست آوردن موفقیت است. @mojaradan
51.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 فیلم『 ژانر: کمدی،احتماعی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
37.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 فیلم『 ژانر: کمدی،درام .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
نشستم کف اتاق و شروع کردم به نق زدن اخه ینی چی مگه حکومت نظامیه !!این چه وضعشه من به جرم تک فرزند بودن همیشه محکوم بودم ب اطاعت کردن ولی خدایی صبرم حدی داره فک میکنه اینجاهم دادگاهه حکم میده و من باید اطاعت کنم خسته شدم از این همه سختگیری ...اه غر زدنام که تموم شد رفتم سراغ کیفم زیرشو گرفتمو برعکسش کردم تا کتابام تِلِپی بیوفته زمین ازین کار لذت میبردم همه محتویات کیفم خالی شد با دیدن گوشیم یاد اون دوتا پسره افتادم خودمو پرت کردم رو تختو قفل گوشیمو باز کردم و یه سره رفتم تو گالری عکسو باز کردم تا ببینم قضیه از چه قراره زوم کردم رو بنر یه نگاه به ادرس کردم خب از خونمون تا این ادرس خیلی راه نبود فوقِ فوقش ۲۵ دقیقه ساعتشم ۷:۳۰ غروب بود همینجور که در حال آنالیز بنر بودم چشمم افتاد به اونی که با اون مردک دست به یقه شد . یه چهره کاملا عادی با قد متوسط . ولی چهارشونه و خیلی اندامی با صورت گندم گون . قیافش نشون میداد تقریبا ۲۳ یا ۲۴ سالش باشه دستش درد نکنه به خاطر من خودشو تو خطر انداخت ممکن بود خودشم آسیب ببینه. ولی اینجور آدما خیلی کمن . به قول بابا نیستن همیشه کسایی که تو رو نجات بدن از دست آقا دزده . همینجور که داشتم به فداکاریش فکر میکردم و عکس و این ور اون ور میکردم متوجه شدم که دوستشم تو عکس افتاده با اینکه خیلی واضح نبود، عکسو زوم کردم رو صورتش ‌ تا عکسشو زوم کردم لرزش دستاش یادم افتاد برام خیلی عجیب بود. با دقت بهش نگاه کردم پسر قد بلند و تقریبا لاغری بود پوست صورتش برخلاف دوستش سفید بود ابروهای پیوسته ای داشت و محاسن رو صورتش جذبشو بیشتر میکرد چیز دیگه ای تو اون عکس بی کیفیت دیده نمیشد . موبایلمو زیر بالشم قایم کردم و کف اتاق دراز کشیدم عادتم بود با اینکه میز تحریر داشتم ولی اکثر اوقات رو زمین درس میخوندم . کتاب تست فیزیکمو باز کردمو بعد حل کردن دوتا سوال دوباره ذهنم رفت پیش اونا . چقدر زجرآور بود که نمیتونستم ذهنمو متمرکز کنم اعصابم خورد بود خواستم تست سومو شروع کنم که یاد مراسمشون افتادم که از فردا شب شروع میشد ‌. به سرم زد برای تشکر ازشون یه زمانی برم هیئتشون ولی با این اوضاعی که پیش اومد و حکمی که پدر دادن یه کار غیر معقول بود. البته برا خودمم سخت بود با کسایی که نمیشناسم حرف بزنم. بیخیال شدمو سعی کردم ذهنمو متمرکز کنم تایم‌گرفتمو سعی کردم به هیچی جز خودم و درسامو پزشکیِ دانشگاه تهران فک نکنم. با همین قوت پیش رفتم و تو نیم ساعت ۱۲ تا سوال حل کردم که ۵ تاش غلط بود از غلط زدنام اعصابم خورد میشد خو اگه بلد نیستی نزن چرا چرت وپرت میگی!! همینجوری حرص میخوردم و بلند بلند غر میزدم که مامان با یه ظرف میوه وارد اتاقم شدو گف + بس کن با این وضع میخوای دانشگاهم قبول شی؟ تو اگه بخوای اینجوری پیش بری بهت افتخار شستن دسشویی های بیمارستانم‌نمیدن چ برسه به پزشکی. با این حرفش پوکر شدم و بهش نگاه کردم و گفتم +اخه تو نمیدونی کهههه غلط زدنام احمقانسسس! قیافمو کج و کوله کردمو ادامه دادم +مامااان اگه یه وقت خدایی نکرده قبول نشدم میذاری برم آزاد بخونم مامان اخماشو تو هم کردو خیلی جدی گفت _اصلا فکرشم نکن .باباتو که میشناسی تو سعیتو کن قبول شی وگرنه باید دور دانشگاه و خط بکشی . با این حرفش دوباره بدبختیام یادم افتاد. خودمو کنترل کردم و گفتم +بله خودم میشناسمشون ظرف میوه رو گذاش رو زمین و خودش رفت بیرون ازش تشکر کردمو گفتم _مرسی یه لبخندی گوشه لبش نشست و از اتاق رفت بیرون ذهنم‌بیش تر از قبل مشغول شد علاوه بر اون انگار یه نفر با کفش پاشنه بلند رو اعصابم رژه میرفت! واقعا دلیل این همه سختگیری و نمیفهمیدم خواستم بیخیال همه ی اتفاقای که افتاده بود شم و خیلی بهتر از قبل به درسم بچسبم ولی نمیشد لپ تاپمو روشن کردمو رفتم دوباره اهدافیو که نوشتم با خودم مرور کردم. بعد اینکه کارم تموم شد از تو کتابخونه کتاب شیمیو برداشتم و جوری تو بهرش غرق شدم که گذر زمانو متوجه نشدم با صدای در به خودم اومدم _بفرمایید بابا بود در و آروم باز کرد و اومد تو با دیدنش حالتمو از دراز کشیده به نشسته تغییر دادم خیلی خشک گفت +نمیای برا شام؟ نگاش کردمو گفتم _نیام؟ روشو برگردوندو گف +میل خودته مظلومانه بش نگاه کردم و گفتم _هنوز از دستم ناراحتین در اتاق و باز کرد و رفت بیرون +زودتر بیا غذا سرد میشه با عجله پاشدم و رفتم دستشو گرفتم _تا نگین ازم ناراحت نیسین نمیام دستمو از رو دستش برداشت و گف +باشه بخشیدمت زودتر بیا شام سرد شد انقدم درس نخون یه وقت دیدی قبول شدی منم نمیتونم نه بیارم بعدشم یه لبخند بی روح نشست کنار لبش چشمی گفتم بعدش باهم رفتیم پایین..... نویسندگان:🖊 💙و 💚 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
29.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۳_۱🎭 سریال: 🏅 : اجتماعی / درام ۶-۲ ‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´