eitaa logo
مجردان انقلابی
12.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
••|🌼💛|•• اون شب به اسرار من قرار شد این مراسم عقد خیلی کوچیک و مختصر باشه و فقط خیلی درجه یکا رو دعوت کنیم. و اینکه همون شب توی خونه عاقد بیاد و عقد ببنده نه اینکه از صبح بریم محضر... حتی یک ساعت دیرتر محرم شدن با مهدیم برام غنیمت بود. امروز بیستم اسفنده و یعنی فقط نه روز مونده بود تا بدبختی. از امروز به بعد دیگه کلاسای دانشگاه تق و لق برگزار میشن منم تصمیم گرفتم دیگه نرم. با بچه ها خداحافظی کردم و از در دانشگاه اومدم بیرون. سوار ماشین شدم و زنگ زدم به فاطی و گفتم آماده شو میام دنبالت بریم یکم بگردیم. در خونه سوارش کردم و رفتیم. فاطی: به سلام عروس خانوم. _علیک سلام ننه بزرگ. فاطی: کوووفت بی ادب اگه به علی نگفتم. _اگه منم به گودی نگفتم. فاطی: یاحسین گودی کیه؟ _مهدی گودزیلا رو میگم ها. فاطی با خنده گفت: خاک تو سرت ناسلامتی قراره زنش شی ها. _ببین من زن اینم بشم بازم واسه من همون زامبی ی گودزیلا ی جنگلیه. فاطی: اینجوری که تو پیش میری ماه اول طلاقت داده ها _اتفاقا قصدمم همینه که بره طلاقم بده بگه مهرم حلال جونم آزاد. فاطی: این مثل برای خانوماس ها _ایش اون جنگلی اسلا قاطی ادم نیست چه برسه خانوم یا اقا باشه. فاطی: کجا داری میری زنه جنگلی؟ _هیچی فعلا بپر پایین دوتا کاسه آش بگیر دلم هوس کرده بعد بهت میگم. فاطی: تو دهات شما خجالتم خوب چیزی هست؟ _نه نیست. فاطمه پیاده شد و از مغازه دوتا کاسه آش رشته خرید و سوار شد. همونجور که میخوردم راه افتادم. فاطی: تصادف میکنیم ها وایسا بخور اول. _نترس ننه جون. فاطی: خب کجا میخوای بری حالا. _اوه بابا تو چقدر عجله میکنی خب خودت میفهمی یکم صبرکن. فاطی: باشه بابا حالا بیا منو بخور. 💛•••|↫ @mojaradan