eitaa logo
مجردان انقلابی
13.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦❣️⁩ برگزاری اعیاد مبارکه تا 💐 به نیت:🤲👇💞 ⁦1️⃣⁩ ظهور حضرت حجت ⁦2️⃣⁩ عاقبت بخیری جوانان و ازدواج مجردان کانال تا عید غدیر کلی پیام بدن که عقدشون الهی امین 💜 ⁦3️⃣⁩ هدیه نثار روح درگذشتگان ⁦4️⃣⁩شفای همه بیماران🤲👇 5⃣پدر آدمین کانال 🍃 😁 علی الخصوص بنده حقیر 😂 6⃣برآورده شدن حوائج اعضای کانال ﷽📖جزء1) 🔶💚 ﷽📖جزء2) 🔷 💚 ﷽📖جزء3) 🔶 💚 ﷽📖جزء4) 🔷 💚 ﷽📖جزء5) 🔶💚 ﷽📖جزء6) 🔷 💚 ﷽📖جزء7) 🔶💚 ﷽📖جزء8) 🔷💚 ﷽📖جزء9) 🔶💚 ﷽📖جزء10)🔷 💚 ﷽📖جزء11)🔶 💚 ﷽📖جزء12)🔷 💚 ﷽📖جزء13)🔶💚 ﷽📖جزء14)🔷 💚 ﷽📖جزء15)🔶💚 ﷽📖جزء16)🔷💚 ﷽📖جزء17)🔶 💚 ﷽📖جزء18)🔷💚 ﷽📖جزء19)🔶 💚 ﷽📖جزء20)🔷 💚 ﷽📖جزء21)🔶 ﷽📖جزء22)🔷 ﷽📖جزء23)🔶💚 ﷽📖جزء24)🔷💚 ﷽📖جزء25)🔶💚 ﷽📖جزء26)🔷💚 ﷽📖جزء27)🔶💚 ﷽📖جزء28)🔷💚 ﷽📖جزء29)🔶 💚 ﷽📖جزء30)🔷💚 برای شرکت در ختم کانال مجردان انقلابی به آیدی زیر مراجعه فرمایید👇 💎 @mojaradan_bott 💎 ┏━━━━━━━❈❥♡❈━━┓ 彡 @mojaradan      ┗━━━━━━━❈❥♡❈━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «فریادِ مظلومیتِ امیرالمومنین» 👤 اساتید ، ، 💢 یه کاری کنید شهر بریزه بهم! مردم بگن چه خبره؟! 🎆 ویژه‌ی 📥 دانلود با کیفیت بالا @mojaradan
🌸 همسرتان را بشناسيد... 🔸مردها دوست دارند همسرشان به آنها انرژی دهد؛ حتی اگر خودشان فردی آرام باشند! 🔸شاد باشید و شوخ‌طبع و البته ظرفیت و جنبه خود را هم بالا ببرید. 🔸زنان و مردان زندگی زناشویی و ازدواج موفق‌تری نسبت به زنان و مردان باهوش، جدی و عبوس دارند...! 🔸تفریحات مختلف را با هم تجربه کنید. سعی کنید بیشتر در اجتماع و کنار هم حاضر باشید، قرار بگذارید وقتی با هم بیرون می‌روید برنامه‌ای برای شاد کردن هم داشته باشید... 🔴 @mojaradan
های مهم 👌اگر مدام خسته هستيد؟ آهن بدن‌تان كم است. 👌اگر پوست‌تان مي‌خارد؟ روي بدن‌تان كم است. 👌اگر سرتان شوره مي‌زند؟ ويتامين A بدن‌تان كم است. 👌اگر مدام عفونت مي‌گيريد؟ سلنیوم بدن‌تان كم است. 👌اگر كمردرد و پا درد داريد؟ ويتامين D بدن‌تان كم است. 👌اگر خشکی دور دهان و بيني دارید‌ ؟ یعنی ويتامين B12 ‌شما كم است. 👌اگر هوس شيريني‌ كرده‌ايد؟ بدن‌تان كروم كم دارد. 👌اگر هوس شكلات كرده‌ايد؟ بدن‌تان منيزيم كم دارد. 👌اگر هوس گوشت كرده‌ايد؟ بدن تان آهن و روي كم دارد. ✼═══┅💖💖┅═══✼ 💞 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره ۵ 🍀 مادر، همه فرزندان خود را به طور تقریبی یکسان دوست دارد؛ مهر و محبت او مشروط به اطاعت و بروز استعداد نیست . 🌸 اما پدران، فرزندانی را که از آنان حرف شنوی داشته و در تحصیل، اجتماع و حرفه اش موفق تر باشند، بیشتر دوست دارند. 🌺 لذا پدر و مادر عزیز متوجه این تفاوت باشید. 🌺🌸🍀☘️🌹🌸 📚 تفاوت زنان و مردان ص۶ شعیبی @mojaradan
لحن مردان در صدسال پیش : گستاخی مکن زن ، طعام بیاور!!!😁 لحن مردان امروزی: جوجو،ظرفا نوبت منه یا تو 😐😐😐😂😂 😍 @mojaradan 😍
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتقاد استاد از پدر و مادر هايی که به دنبال جهزيه سنگين و مراسم اشرافی هستند! 🔸تفاوت جهيزيه های گذشته با جهيزيه های امروزی در چيست؟ 🔸اغلب زوج ها حاضرند ازدواج ساده ای داشته باشند اما پدر و مادر ها اجازه نمی دهند. 🔸هرچقدر هم مراسم اشرافی برگزار کنيد باز هم مردم پشت سر شما حرف می زنند. 🔴 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت شصت و نهم ⚜ بهشتِ عمران 🌾 انگار لحظه ی آخری لال شده بودم یه لال مطلق! چی میخاستم
⚜قسمت هفتاد ⚜ بهشتِ عمران 🌾 دستامو توی سرم گرفته بودم و به اوضاع مزخرفی که داشتم فکر میکردم این دختر چطور میتونست اینقدر سریع عاشق کسی بشه که فقط سه روزه دیدتش؟ دستی به ته ریشم کشیدم و از خونه زدم بیرون. تموم کوچه ها رو بی هدف میگذروندم و تنها به یه نفر فکر میکردم! کسی که حالا حتی شک دارم به زنده بودنش حس عذاب آور مقصر بودن کل سلول های تنمو آزار می‌داد ما چی فکر می‌کردیم واسه آینده مون و چی شد! بارون شروع کرده بود به زدن و من ب خلاف عابرهایی که پناه گرفته بودن سرسختانه توی بارون قدم میزدم نگاهم افتاد به غروب آفتاب و ساعت روی دستم باید برمیگشتم! برگشتم اما حال رفتن توی خونه رو نداشتم. نشستم روی سکوی سیمانی دم در و از سرما به خودم لرزیدم. و دائم زمزمه می‌کردم :حقته، حقته تمام بدنم گرمای آتیش داشت اما حس میکردم چیزی توی وجودم یخ زده چشمام سنگین شده بود و رمقی برای باز نگه داشتنشون نداشتم از دور صدای دویدن کسی اومد خوب که دقت کردم گلی رو دیدم که جلوم زانو زده بود و صدای محوش اکو مانند توی گوشم می‌پیچید _عمران؟ عمران؟ با خودت چیکار کردی؟ با توام؟ از گوشه ی کتم گرفته بود و تکونم میداد. اما نمیتونستم حرفی بزنم شایدم دوست نداشتم جوابشو بدم دلم میخاست بمیرم و این وسط تلاش های اون برام مضحک بود مثل مرغ سرکنده اینطرف و اونطرف میزد گویا کسی خونه نبود که ازش کمک بگیره برای همین گوشه کتم و گرفت و محکم کشیدتم یه آن با خودم فکر کردم چقدر زور داره مجبور شدم به حرکت اون منو از جلو می‌کشید و من شل و وارفته پشت سرش کشیده میشدم تکیه دادم به در که گفت :_کلیدت کو؟ دماغمو کشیدم بالا و با دست راستم آروم ضربه زدم روی جیبم داشتم از بی‌حالی پس میو فتادم دستش و کرد توی جیبم و در و باز کرد و من بدون هیچ معطلی وارد خونه شدم و با کفشام افتادم روی موکت خم شد و کفشام و دراورد چشام و بستم اما بیدار بودم حضورش نمیتونست بهم آرامش بده نه اون نمیتونه جایگزین بهشته ی من بشه نه.. نه.. درگیر بودم که حس کردم پتویی روم کشیده شد و بعد صدای تق و تقی از توی آشپزخانه بلند شد نمیتونستم مقاومت کنم چشمام منو با خودشون بردن و فقط صدای بهشته توی گوشم پیچیده شد ..... @mojaradan