دانلود قلم قرآنی هُدی.apk
13.37M
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
فعال کردن #قلمقرآنیهُدی😍
در گوشی موبایل
فایلبالا رودانلودکنیدوسپس
نصبشکنیدتا
همیشهقرآنروباخودداشتہباشیدC᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
🔴 پس چرا برق نمیآید ؟
🔵 این تجربه را همه ی ما داشته ایم: در حال انجام کارهای روزمره ناگهان فیوز می پرد. مخصوصا اگر شب باشد همه سراسیمه شده و دنبال علّت مشکل می گردند. اگر فیوز پریده باشد که تا بعد از چند ثانیه همه چیز عادی می شود؛ اما اگر مشکل برق منطقه باشد کم کم همه کلافه می شوند. هر چقدر زمان بیشتری بگذرد، اوضاع خانه به هم ریخته تر شده و كارها متوقّف می شود، همه منتظر آمدن برق هستند.
حال تصور کنید این قطعی برق در تمام شهر اتفاق بیافتد، پس از 24 ساعت، اوضاع عجیب و غریبی خواهد شد؛ از همه جا صدای اعتراض بلند است. هیچ کس نمی تواند زندگی بدون برق را حتی برای یک روز هم تحمل کند.دیگر برای قطعی سراسر برق کشور مثال نمی زنم....
🔹 در همین وضعیّت، منطقه ی محرومی را تصور کنیم که کلّاً برق کشی نشده و بهره ای از این نعمت نبرده است. برای افراد ساکن این منطقه هیچ فرقی نمی کند برق یک ساعت قطع شود یا یکسال؛ و حتی ممکن است شهرنشینان را برای این همه تلاطم برای لحظه ای قطع برق تمسخر کنند! اگر به چنین شخصی از فوائد برق بگویید برای او قانع کننده نیست، در نظر او همان فانوس و ابزار آلات مکانیکی از نیروی برق بی نیاز می کند!
🔹 حال جهان را تجسّم کنیم که نور مطلق آن در پس ابر غیبت پنهان شده است...آن هم نه یک ساعت و یکروز و یکسال، بلکه چیزی در حدود هزار و دویست سال!
اما چرا همه چیز عادیست؟ چرا هیچ تکاپویی میان جویندگان این نور نمی بینیم؟ اگر یکساعت پریدن فیوز منزلمان قابل تحمّل نیست، چطور توانستیم هزار و دویست سال در ظلمت هستی به سر کنیم؟
🌕 پاسخ مشخّص است: وضعیّت ما همان مثال دهات محرومی است که چیزی از نعمت برق نمی داند...معرفت ما هم به قدری پایین است که نمی فهمیم بهره مندی از نور حجّة الله (علیه السلام) چه طعمی دارد...آن قدر جایگزین برای او ساخته ایم که دلمان به همان ها خوش است!
اگر جایگاه او را درک می کردیم، آن وقت بود که می فهمیدیم حقیقتاً چقدر بیچاره و نگون بخت هستیم! و آن وقت بود که تک تک لحظه های دنیای بدون او، از سیاهچال بدون آب و برق هم عذاب آور تر است...
🔺 آن وقت اگر این درک همگانی می شد، جهان تشیع یک صدا و از تمام وجود، حجّت خدا را می طلبید و به درگاه الهی تضرّع می کرد...آیا قابل تصوّر است در چنین حالتی باز هم خداوند آن نور هستی را از شیعیان دریغ دارد؟
#امام_زمان
┄┅❅🌼❅┅┄
@mojaradan
┄┄┅❅🌼❅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن این آقا بیرون فروشگاه؛ منتظر مونده تا خانمش سریع بره فروشگاه و یه خرید کوچیک کنه و برگرده
خانمه گفته بوده خیلی طول نمیکشه
سریع میام😂😂😂
اینقدر خانم دیر اومده که این بلا سر آقا اومده 😁😁
خدایا خودت به ما مردها رحم کن موقع خرید خانمها😜
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پارت_هدیه_برای_تمام_بچه_های_خاص_کانال❤️ #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت106 که انگشتش رو ببوسم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت107
کجا میری امیر علی؟
-خونه شما دیگه مگه خونه نمیری ؟
-نه بابا منم میام بیمارستان مستقیم برو
-باشه فقط من چندتا چیز باید از خونه بردارم اشکال که نداره بریم خونه ما
-نه بریم خودمم بدم نمیاد بی بی رو ببینم دلم براش تنگ شده
توی دلم زمزمه کردم دختره نامرد دلش برا همه تنگ میشه فقط منو آدم نمیدونه یعنی الان حال من رو نمی بینی نمی فهمی چقد میخوامت ؟
حتم دارم میدونی و داری می چزونیم
وقتی بی بی در رو به رومون باز کرد با دیدن دریا همراهم اول متعجب شد بعد با خوشحالی آغوشش رو برای بغل کشیدنش باز کرد دریا هم با شوق بغلش پرید
گفته بودم حسود شدم ؟
اره منه احمق به بی بی هم حسودیم می شد .
بعد استقبال گرم بی بی داخل رفتیم
بی بی و دریا روی تخت نشسته بودن، منم بعد برداشتن مدارک و وسایلم به حیاط برگشتم
دریا با دیدنم گفت :
-بریم؟
بی بی بین حرفش پرید :
-کجا به سلامتی حتما فکر کردی من میزارم به این زودی برید
دریا:ولی بی بی ما باید بریم بیمارستان
-از این خبرا نیست شما میشینی من براتون چای میارم می خورید بعد میرید
خندید گفت :
-پس حداقل اجازه بدید من چای بیارم
-برو دخترم برو بریز که خونه خودته
بعد رفتن دریا رو به بی بی گفتم :
-رقیه خانم کجاست ؟
-رفته نون بخره
-اها
بعد مکثی گفت بگو میشنوم:
با تعجب گفتم:
-چی بگم
چطوره که تو و دریا این وقت صبح با هم هستید ؟
-دریا هم با من ماموریت بوده با هم اومدیم
-نمیخوای در مورد دریا جدی فکر کنی؟
-درمورد چی؟
-خودت رو به اون راه نزن منظورم اینه نمیخوای برات آستین بالا بزنم و برم خوستگاری دریا
دختر خوبیه دست رو دست بزاری از دستمون رفته
**
از زبان دریا
سینی چای رو برداشتم و خواستم از خونه بیرون برم که با صدای بی بی متوقف شدم:
-خودت رو به اون راه نزن منظورم اینه نمیخوای برات آستین بالا بزنم ؟
و برم خواستگاری دریا دختر خوبیه دست رو دست بذاری از دستمون رفته
ولی با جوابی که امیر علی گفت دنیا روی سرم آوار شد:
-بی بی شما از هیچی خبر نداری خیلی چیزا توی گذشته من و دریا هست که این اجازه رو بهم نمیده
-چه چیزیای بگو تا منم بدونم ؟
-نمیشه بی بی به وقتش برات میگم
دیگ چیزی نشنیدم بزور خودم رو به اپن رسوندم و سینی چای رو روی اپن گذاشتم
یعنی امیر علی با همون دید گذشته داره به من نگاه می کنه ؟
یعنی بازم به خاطر گذشته پسم زد ؟
خدای من تمام این مدت فکرش این بوده و من خوشبینانه داشتم به اینکه بهم علاقه مند شده فکر می کردم
نمیدونستم کجا وایسادم شروع کردم به گریه کردن هق هقم بلند شده بود که امیر علی وارد خونه شد نگران سمتم اومد و گفت:
-دریا چی شده ؟چرا داری گریه میکنی ؟
با دیدن نگرانیش هق هقم بیشتر شد و با مشتهای گره شدم به سینش کوبیدم:
-لعنتی ازت متنفرم ازت متنفرم
دستام رو محکم گرفت گفت :
-آروم باش دریا چته ؟ چرا همچین می کنی ؟
دستم رو از دستش جدا کردم و گفتم:
به من دست نزن گفتم به من دست نزن چرا باید به دختری دست بزنی که توی ذهنت دختر بی بند و باریه
-چی داری میگی دریا من کی همچین غلطی کردم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁 #2پارتهدیه10Kشدنمون😍🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت108
خودم شنیدم داشتی چیزای از گذشته به بی بی می گفتی
خودم شنیدم اون دفعه هم به خاطر همین چیزا ردم کردی
*
از زبان امیرعلی
نابود شده نگاهم رو به اشکهاش دوختم خدای من الان فهمیدم چی شده
- آخ گندت بزنن امیر علی فکر کرده من منظورم از گذشته رفتار خودشه
میخواست از کنارم رد بشه که بازوش رو گرفتم:
-کجا داری میری ؟
گوش کن اشتباه می کنی من منظورم اونی که تو فکری می کنی نبود..
نذاشت حرفم رو تموم کنم که دوباره شروع کرد به مشت زدن به سینم:
-نمیخوام گوش کنم لعنتی ،
ازت متنفرم میفهمی این منم که ازت متنفرم تو نمیتونی دوباره پسم بزنی
دستاش رو گرفتم و بغلش کردم:
-هیش....هیش آروم باش دریا من کی پست زدم ؟ من غلط بکنم
-ولی اصلا به حرفم گوش نمی کرد و همش تقلا می کرد تا از بغلم بیرون بره حلقه دستامو تنگتر کردم اگه می رفت بیچاره می شدم
با صدای بی بی به خودم اومد:
-اینجا چه خبره ؟!!!
سریع از دریا جدا شدم که از فرصت استفاده کرد
تند از خونه خارج شد چند ثانیه طول کشید تا به خودم بیام ، دنبالش رفتم و صداش کردم :
-دریا تورو خدا صبر کن تا برات توضیح بدم
بی وقفه می دوید خودش رو به خیابون رسوند و با اولین تاکسی رفت
حالا چکار کنم لعنتی ؟
درمانده و ناراحت به خونه برگشتم ،
بی بی توی حیاط منتظرم بود .
روی تخت نشستم و سرم رو بین دستام گرفتم:
-امیر علی نمیخوای بگی چه خبره دختر مردم توی بغل تو این یعنی چی ؟
از کی تا حالا تو به نامحرم دست میزنی ؟چی بهش گفته بودی که اون حالش بود؟
-بی بی خوا هش میکنم الان حالم خوب نیست بعدا برات توضیح میدم
عصبی داد زد:
-همین الان میگی فهمیدی همین الان ؟
کلافه گفتم:
-بی بی کدوم نامحرم ؟ محرمشم خیر سرم
شوک زده گفت:
- محرم ولی چطور؟
-جریانش مفصله فقط همین قدر بدونید به خاطر همین ماموریت مجبور شدیم صیغه چند ماه بخونیم
-خانوادش خبر دارن؟
-آره مادرش موقعه عقد اونجا بود
نفس راحتی کشیدو گفت:
-حالا چی شده بود چرا اینقدر داغون بود مگه چی بهش گفتی؟
- من چیزی نگفتم حرفای منو شما رو شنیده بود ، فکر می کرد من پسش زدم
با تعجب گفت:
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت109
با تعجب گفت:
-مگه چیزی بینتونه ؟
که ناراحت شد
-مال الان نیست مال خیلی وقت پیشه، زمان دانشگاه
-خوب می شنوم چی شده بود ؟
-بی بی؟...
-بی بی و ... استغفرالله یالا بگو
ناچار شروع کردم به تعریف جریان از روز اول
بی بی:کار خوبی نکردی اونطوری پسش زدی
-میدونم میدونم من خر اون موقعه با خودم گفتم اگه تند باهاش برخورد کنم راحت تر فراموشم میکنه
-ولی تو غرور اون رو شکوندی زخمش زدی میفهمی ؟
- آره میدونم واسه همینه که الان اینقد داغونم دیگه
-خوب حالا چرا اینقدر ناراحت بود ؟
-فکر می کرد چون توی گذشته بی حجاب بوده الانم دارم پسش میزنم
خندید و گفت :
-پس هنوزم دلش گیرته خوبه
-بی بی این حال من خندیدن داره میخندی
-خوب تو چرا ناراحتی توکه نمیخوایش
-اه بی بی من غلط بکنم نخوامش من دارم جون میدم برای داشتنش
برق خوشحالی رو تو چشماش دیدم :
-به به چیزای تازه می شنوم
پس آقا امیرم بالاخره دلش رو باخت،
پس دردت چی بود هی تاقچه بالا میزاشتی ؟ تو که اینقدر عاشقشی
-خیر سرم می خواستم دلش رو به دست بیارم بعد برم خوستگاریش که گند زدم
دوباره بلند خندید :
وای بی بی سر جدت نخند ، بگو الا چه خاکی به سر کنم دارم جون میکنم نمی بینی ؟
-کاری نداره باید بری منت کشی و با غلط کردم و شکر خوردم از دلش دربیاری اونم هر چی ناز کرد دندت نرم چشمت کور میخری
-اون به من راه بده من نازشم میخرم مخلصش هم هستم ، ولی اینطوری که این رفت بمیرمم جوابم رو نمیده
-زبونت رو گاز بگیر بچه پاشو یه زنگی بهش بزن بینم کجا رفت با این حالش
چرا به فکرم خودم نرسید،
هزار بار زنگ زدم ولی جواب نداد ، وقتی دیدم جواب م رو نمیده پیام فرستادم:
-دریا تو رو خدا جواب بده بزار برات توضیح بدم ، بد برداشت کردی
چند دقیقه بعد پیام ، دوباره زنگ زدم اینبار کلا گوشی رو خاموش کرد
توی این دو روز هر بار زنگ زدم بازم گوشیش خاموش بود بیمارستان هم که نمی اومد
دیگه نمیدونستم چکار کنم شرمنده مادرش هم بودم ، من بهش قول دادم ولی امانتش رو با اون حال خراب براش فرستادم
دیگه راهی به ذهنم نمی رسید جز اینکه برم بست بشینم در خونشون تا ببینمش
چند روز بود که در خونشون منتظر بودم ، مادرش می رفت و می اومد ولی خبری از دریا نبود که نبود از نگرانی رو به جنون بودم
یک هفته گذشته بود و مثل تمام این مدت توی ماشینم منتظر بودم که گوشیم زنگ خورد :
-سلام محمد خوبی ؟
-سلام داداش ، خوبی چه خبرا ؟
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت110
سلام داداش ، خوبی چه خبرا ؟
-سلامت باشی
-کجای امیر ؟ باید ببینمت
-الان نمیتونم گیرم
می ترسیدم برم و دریا از خونه بیرون بیاد
-نمیشه باید همین الان ببینمت خیلی مهمه
-خوب بگو دیگه گیرم جون محمد نمیتونم بیام
-آخه میخواستم کنارت باشم اینطور بگم...
-ده بگو دیگه جون به لب شدم اتفاقی افتاده
-اتفاق نمیدونم یعنی در مورد خانم مجده
با نگرانی گفتم:
-دریا ؟چی شده بگو جون بده دیگه کشتیم
-راستش علی رو هر کاری کردیم بیخیال نشد، چند بار دیگه سراغ مادر خانم مجد رفته ....
-غلط کرده پسره ...
-گوش بده امیر غلط کردن یا نکردن علی مهم نیست
مهم اینه که هر بار خانم مجد علی رو به خاطر جواب رد دخترش رد کرده ولی دیروز قبول کرده که با دریا خانم بره بیرون و حرف بزنن
نابود شده گفتم:
-چ..چی ..میگی محمد ؟
بره با دریای من حرف بزنه پس تو اونجا چه کاره بودی؟
چکار کنم امیر این پسره هر کاری کردم به حرفم گوش نمیده میگه دوسش دارم
بلند داد کشیدم:
-غلط کرده لعنتی غلط کرده ...
تو چرا این رو به زبونت میاری ،
الان دریا داره با من لج میکنه از لج من قبول کرده تورو خدا نزار علی بره بیچاره میشم
-مگه چی شده پسر ؟
-مفصله فقط نزار بره الان دریا از لج من هرکاری میکنه
-ببینم چکار می کنم ولی میدونم کاری از دستم بر نمیاد چند روزه همش درگیری داریم الانم که کلا باهام حرف نمیزنه
-کی؟...میخواد بره ببینتش
-راستش ....امروز تا دوسه ساعت دیگه
-امروز میخواد بره بعد تو الان به من میگی آره؟
-جون امیر منم تازه از مامان شنیدم :
داغونتر از قبل قطع کردم نمیدونستم باید چکار کنم
دیونه شده بودم نکنه اصلا خونه خودشون نباشه من الکی اینجا موندم
اگه جای دیگه باشه موقعه رفتن نبینمش چکار کنم توی همین فکر بودم که در ورودی آپارتمان باز شد
و مادر دریا بیرون اومد کمی بعد از رفتن مادرش با تصمیم آنی دم خونشون رفتم و زنگ زدم ،
در با تیکی باز شد و صداش توی گوشم نشست :
نویسنده : آذر_دالوند
#ادامه_دارد
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
درست در لحظه ملاقات با خداوند در برزخ:
تازه میفهمیم همه تیزهوشیمان را باید برای شکار خدا صرف میکردیم... نه هیچکس دیگر!
@mojaradan
ملاقات خصوصی.mp3
2.82M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 ملاقات خصوصی
یه وقتایی توی زندگی نشستیم و نقشه کشیدیم:
- چطوری دل فلانی رو بدست بیارم؟
- چطوری شکارش کنم؟
- چکار کنم منو دوست داشته باشه؟
این ☜ "فلانی" برای شما کیه؟!
#استاد_شجاعی
منبع: مجموعه سفر پرماجرا
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸به جز تو کی تو عالم برای من میمونه
تو رو میخوام و هرچی که تو بخوای همونه
#شبتون_مهدوی
#پایان_فعالیت
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
#رور_خود_را_با_قران_شروع_کنید 😍
#یک_فنجان_ارامش C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
•❤️🌴•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
دࢪدماࢪااحدےجزتو
ندانسٺحسیݩ
بہفداےٺوڪہهم دࢪدےو
همدࢪمانے ...🍃
#عزیزم_حسیݩ💔
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
درد اگر دردتو باشد؛
چه خیالیست مهدی جان؟(:
دلخوشمبهخوبتریندردسرم💔
╭┈┈┈⋆┈┈─────
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🚨یکی از دلایلی که برای ازدواج کاملا اشــــــتباه
🔷 (زیرفشاربودن)
🔹برخی وقتی به سنی میرسند که در بین فامیل معمول نیست که دراین سن چه اقا چه خانم کسی مجـــــــرد باشه. دچار درگیری های ارتباطی میشن، بخصوص خانم ها که روحیه حساستری دارن. زیر فشــــــارهای روانی و عاطفی برخوردهای دیگران قرار میگیرند.
😔هرکس که تاثیرپذیری زیادی از اطرافیانش داشته باشه، این فشارها چه از طرف خانواده و اطرافیان باشه چه از درون خود فرد ریشه دوانده باشه نتیجه یکسان داره.👇
😥اینکه فرد تن به ازدواجی خـــــــارج از معیارهای خودش بده که فقط بتونه از نگاهها و حرف و حدیث ها نجات پیدا کنه و اونا رو راضی کنه.
🌹دوست عزیزم🌹
اگر شماهم دراین شرایط ســــــخت قرار گرفتین و تحت تاثیر فشارها میخواهید به ازدواجی خــــــلاف میلتون تن بدین تا دیگران شاد بشن،
#ادامه_دارد
#نکته_به_درد_بخور🤔
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخجووون😍
روز مادر نزدیک هست و برای این روز بزرگ و میمون قرار در کانال انیمیشن کمدی شاد گوزنشمالۍ را در کانال بار گذاری کنیم
با ما همراه باشید
@mojaradan
1_1303917832.mp3
2.06M
❤️🍃❤️
#فایل_صوتی
✍ رابطه صحیح زن و شوهر
📌 احساس مالکیت یا امانت؟
#دکترحمیدحبشی
حتماً گوش بدید عالیه👌
💕💕💕
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@mojaradan
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
#حکایت
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
روزی دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك آكواريوم ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشهاى در وسط آكواريوم آن را به دو بخش تقسيم کرد.
در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمىداد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان ديوار شيشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و يورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواريوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غير ممکن است!
در پايان، دانشمند شيشهی وسط آکواريوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.
ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن سوى آکواريوم نيز نرفت !!!
میدانيد چـــــرا ؟
ديوار شيشهاى ديگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود که از ديوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن ديوار، ديوار بلند باور خود بود !
باوری از جنس محدوديت !
باوری به وجود ديواری بلند و غير قابل عبور ! باوری از ناتوانی خويش
اگر ما در ميان اعتقادات و باورهاى خويش جستجو کنيم، بىترديد ديوارهاى شيشهاى بلند و سختى را پيدا خواهيم کرد که نتيجه مشاهدات وتجربيات ماست و خيلى از آنها وجود خارجى نداشته بلکه زائيده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند
💚♡@mojaradan 💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #دوربین_مخفی
⭕️ کارمند ثبتاحوال: هر اسمی دوست داری رو دخترت بذار الا یک اسم...
بسیار بسیار جالب🥹🥺
@mojaradan
2_1152921504646049745.mp3
12.27M
🌹 #میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا (س)
🌸توو قلبم خود خدا میدونه چه خبره
🌸قانون دلم اینه هر روز روز مادره
🎤 #حاج_محمود_کریمی
👏👏👏👏👏👏👏👏👏🎉🎊🎈🏮🏮
👌فوق زیبا
ـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖ
@mojaradan
#نه_به_روابط_حرام
اینروابطخیلی خیلی حق الناس داره و سرنوشت ادمو خراب میکنه و باعث میشه هی کارای ادم پیچ بخوره و ازدواجت عقب بیوفته😑
باور کن اون دنیا نشون دادنه عواقب چند ماه ارتباط ممنکه صدهاسال طول بکشه،بس که عواقبش زیاده...😰
بخاطره یه مدت چت که زودم تموم میشه میره اون دنیا سالهاسال معطل میشی،هر کلمه ای که گفتی حتی ایموجی هایی که فرستادی حسابرسی میشه،فکر کردی چرا قیامت۵۰هزارسال طول میکشه؟چون همه چیز زیر به ریز حساب میشه...
اونهرگناهیهم کنهبراتوهمثبتمیشه🤐
هرضرری به جسم و روحش برسه همین دنیا تاوانش بهت برمیگرده و اون دنیاهم باید جواب بدی💔
اگه بخاطره چت کردن با تو چت براش عادی بشه بعدش هرچتی کنه براتوهم نوشته میشه🤭
اگه وقتی ازدواج کرد بههمسرش خیانت کنه و دلهمسرش بشکنه گناهش براتوهم نوشته میشه📝
و کلییی حق الناس میوفته به گردنت🤯
میری اون دنیا میبینی کلی دل شکستگی ودعوا وخیانت یا طلاق برات نوشته شده...واقعا ترسناکه...
کسی که از حق الناس میترسه اصلا نباید سمت این روابط بره
توبهکنیمتادیرنشده
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
𝒀𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒆𝒇𝒆𝒓𝒆𝒏𝒄𝒆 𝒃𝒆𝒕𝒘𝒆𝒆𝒏
𝒃𝒆𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒍𝒊𝒗𝒆, 𝒂𝒏𝒅 𝒍𝒊𝒗𝒆 ...❥
"طُ" ♥️
فرقِ بینِ زنده بودن و زندگے ڪردنی.
#عاشقانہ 🤍
-
「𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」
❥︎❈•••••••••••••••••••••••
@mojaradan
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رور_برفی_سرد
الهی دلتون گرم و شاد باشه و لبتون خندان و دمتون گرم باشه
#دوستون_داریم_بهترینهای_زمانه
@mojaradan