#هنر_زندگی
- دنبال ایشون بگرد! :)
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
23.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
#ارسالی_از_دوست_خوبمان
💫💫یک ازدواج آگاهانه، یک عمر
عاشقانه
🔮بحث انتخاب یکی از موضوعات بسیار مهم زندگیه
❌هرچی شناخت بیشتر، چشم بسته تر
#دکتر_سعید_عزیزی
#ازدواج_آگاهانه
#انتخاب_درست
#عاشقانه
#جایگاه
#شناخت
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💜•°
✌️🏼 #دو_کلوم_حرف_حساب
💁🏻♂ #آقــایــان_بخــــوانند....
👊🏼 ای مــــردی که همسرت را کتک میزنی و بهش #بی_احترامی میکـــنی، به خاطر اینکه روزی غــــذایت آماده نبوده یا لباستــــ رو نشسته یا اشتبــــاه کوچکی از او سر زده و او را به باد #کتک میگــــیری....
☝️🏼این را بدان خــداوند پشت و پناه آن #زن_مظلــوم است....
💪🏼و خــــداوند خودش فرمــــوده من خودم #مستــــقیم جواب آن #مرد ظالم را میدهــــم...
😏نــــگو خانواده زنم #فقــــیرن و توانایی مقابله با من را ندارن... ای مردی که به همسرت ظـــلم میکنی شک نکن تو با #الله طــــرفی...
🤐آقا اصــــلا من چیـــزی نمیـــگم....✋🏼
😳خــــودتون ببینید رسولاللهﷺ در مورد کسی که به زنان #احتــــرام میگذارد و به آنها #بی_احتــــرامی میکند چه میفرمـــاید:
📃ما اَکرَمَهُنَّ اِلّا کَریم وَ مَا اَهانَهُنَّ اِلّا
لَئیم....
❓حالا ایــــن #یعـــــــنی_چــــــی؟
🔷یعــــنی کسی که به #زنــــان ( مادر ، خواهر ، همسر ، دختر ) احتــــرام بگذارد آن شخص #محتــــرم و #کــــریم و بــــزرگوار است...
🔷و شخـــصی که به #زنــــان ( مادر ، خواهر ، همسر ، دختر ) #اهــــانت و بی احترامی کند (مخصوصا همسرش) آن شخص #لئــــیم است....
🔍🗞خیـلی در مورد کلمه #لئیــم #تحقـیق کردم...
😖این کلـــمه اینقدر #سنگـــینه که پیامـبرﷺ #فقـــط در اینجا به کار برده...
لئیـــم یعنی: #نفــــهم ، #نامــــرد ، #بی_فرهـــنگ ، #جـــاهل ، #عقـــب_افتاده_از_مدنیت و #دور از #روشنفکــــری و ....
😳حتی کسی که #لئیم است در #دادگــــاه شهادتش قبول نمیشــود....
👈🏽 کلمه #لئیم فقط شایســــته کسی است که فقط اهانت کرده و یا با حرفی دلش #همسرش را رنجـــانده و یا خجالـــت زده اش کرده پیش دیگران و با بهش #فحـــش داده.....
🤦🏻♂حــــالا اگر کسی که خانمــــش رو بزنه و #سیــــاه و #کبــــودش کنه یا ازش #خون بیاد دیگه پیامــــبرﷺ به اون شخــــص چی بگه.....
😔حــــتی بعضی از مردها آنقدر همســــرشان را #کتک میزنند که مورد داشتیم بچه اش #ســـقط شده دست و پایش شـــکسته شده و حتی #جـــانش را زیر #مشـــت و #لگـــد از دست داده....
👆🏼😠این مـــردها دیگه از حـد #حیــوان_درنده هم گذشـــته اند.....
🤔آیــــا میدانید پیامبرﷺ در آخــــرین لحظات عمرش تا لحظهای که #روح از بدنش خــارج شد چی میگفت به اطرافیـــانش....
📜انس رضیاللهعنه روایت میکند که شنیــــدم پیامبرﷺ در لحظات آخر عمرش فقط میگفت.....
☝️🏼( #الصــــلات و #النســــاء) مواظـــب #نمــــازهایتان و #همســــرانتان باشید...
😔پیامبرﷺ تا وقتی که روح از بدنش خارج شد میفرمود زنها #امــــانت خداوند هستن ای مردان امتم مواظب آنها باشــــید...
💥آخــــه چه کــــسی مثل پیامبر عزیزمان روحــــم فدایش از زنان #دفــــاع کرده و اینقدر سفارششــان را کرده....
😰اونــــم در سختترین #لحظات زندگی و که لحظات #مــــرگ است
😏حالا بعــــضی از اسلام #ستیــــزان هی بگن #اسلام به زنان ظــــلم کرده؛ هیـــچ #کمپینِ دفاع از #حقـــوق زنان مانند کمپین رسول اللهﷺ از حقوق زنان دفاع نکــــرده و #نخواهد کرد...
🙋🏻♂پس ای #مــــرد مواظب خــــواهرت مــــادرت دخــــترت و از همه #مهمتر همســــرت باش...
♥️به آنان احتــرام بگذار تا پیش الله و رسولش #محتــرم و #عــزیز و بزرگــــوار شوی...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت و بداخلاقی 😐😐😐
#استاد_فاطمی_نیا
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصلا حسین جنس غمش فرق میکند .....
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ببینین خانوم چطور با بی سیاستی تیشه به ریشه اعتماد بین خودش و همسرش میزنه🥺
#سیاست_و_زیرکی_مهمّه
#تحلیل_فیلم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
10.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ارسالی_از_,کاربران
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست...
اگرچه جسم هزاران هزار ایرانی دوستدار حسین در مسیر عاشقی نیست و در کربلا حضور ندارند اما دلها و جانها در مسیر پیادهروی جاماندگان به یاد و نگاه ابا عبدالله گره خورده است.
#ادمین_نوشت
با سلام ممنونم از بزرگوارانی که برای ما مطلب ارسال میکنند اجرشون با امام حسین الهی هر چه زودتر به حاجت دلشون برسن و دستشون بخور به ضریح آقا امام حسین
مخصوصا بزرگواری که واقعا بدون هیچ چشم داشتی دیروز همه کل زمان و وقتشون در اختیار ما گذاشتن و ما رایاری کردن تهیه یک کلیپ بود که ایشون فرمودن از صفر تا صدش برامون گفتن و تا ساعت ۲بامداد بود که بازم بدون هیچ خستگی و پرتوان و پر انرژی بودن و گفتن ادامه بدیم من یاد این ضرب المثل افتادم در دیزی باز حیا گربه کجا رفته .راضیشون کردم برای فردا در خدمتشون باشم .ما چنین بزرگوارانی داریم در کنارمان مهربان و نجیب .و بسیار خرسندم که خدمتگزار شما خوبان هستم . ..ازشون تشکر میکنم .و به ارزوهاشون برسن .🌺
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• برگرد نگاه کن قسمت 47 خانم همسایه خودش را میزد و گریه میکرد. بدبخت شدم خدا. حالا چیکا
••|🌼💛|••
برگرد نگاه کن
قسمت 48
محمد امین از خنده خودش را روی زمین انداخت. خود نادیا هم بلند بلند میخندید.
لبهایم را گاز گرفتم.
–هیچ معلوم هست چیمیگی؟ زشته نادی، این شوخیها رو جلوی مامان و بابا نکنیدا، ناراحت میشن.
اینجوری بلند میخندید صداتون میره بیرونا، اونوقت فکر میکنن ما از این که دزد بهشون زده خوشحالیم.
محمد بلند شد و نشست و رو به نادیا گفت:
–نادی باور کن اینا بوی کباب از خونه ما شنیدن با خودشون گفتن اینا که همیشه بوی سیب زمینی و اشگنه و دم پختک و دیگه خیلی بخوان به بچه هاشون حال بدن بوی ته چین مرغ میومد.
چطور همین امشب که خونه ما رو دزد زده اینا کباب خوردن، در نتیجه کار کارخودشونه،
من هم خندهام گرفت و وارد شوخیشان شدم.
–بعد اونوقت چطوری طلا رو به این سرعت به کباب تبدیل کردیم. همین یکی دو ساعت پیش دزد بهشون زده.
–معمای ماجرا همینجاست دیگه، گفتیم به پلیس زنگ بزنن که همینجای معما رو حل کنن خب.
هر سه از حرفهای خودمان خندیدیم.
با صدای زنگ در محمد بلند شد و در را باز کرد.
مادر با عصبانیت وارد شد.
–شماها چتونه، صداتون مجتمع رو برداشته، آخه الان وقت مسخره بازیه، اون بدبخت داره میزنه تو سر خودش، اونوقت شما اینجا...
با امدن پدر همه ساکت شدند، دیگر کسی حرفی نزد.
من و نادیا سر به زیر برای خوابیدن به اتاق رفتیم.
–نادی تشک محمد رو ببر بنداز تو راهرو بیا.
نادیا تشک و بالش و پتو را به یکباره بیرون از اتاق ریخت و در را بست.
با تعجب نگاهش کردم.
–چرا اینطوری کردی؟ گفتم ببر تو راهرو.
دستش را جلوی دهانش گذاشت و ریز خندید و پچ پچ کنان گفت:
–اگه برم قیافش رو ببینم یاد حرفهاش میوفتم دوباره خندم میگیرها.
تشکهایمان را پهن کردیم و دراز کشیدیم.
نادیا تبلتش را باز کرد و عکس ساچی را نشانم داد.
–ببین چه باحال شده، سرم را کج کردم.
–کجاش قسنگه؟ چرا اینجوری رنگ کرده، حداقل همهی موهاش رو آبی میکرد. اینجوری انگار رنگ دیوار رو ریخته وسط سرش.
نادیا عمیق به عکس نگاه کرد.
–تلما.
سرم را روی بالشت جابجا کردم.
–هوم.
نـویسنده لیلافتحیپور
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´