eitaa logo
مجردان انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت پنجاه و یک 🍃 راز میان چشم ها💗 هاشم رحمان :خوب داداش به سلامتی فردا عازمیم، آقا ا
🍁🍁🍁🍁 قسمت پنجاه و دوم🌸 راز میان چشم ها🍃 ماهگل ساعت زنگ داری که دیشب به مامان گفتم روی سه و نیم عصر کوکش کنه شروع به صدا دادن کرد و منو از هپروت انداخت بیرون. از استرس حالت تهوع گرفته بودم. مامان بهم گفته بود سر درد داره و میخاد بخابه. دودل بودم برای رفتن. هم استرس داشتم هم دلم میخاست ببینمش. شاید دیگه همچین فرصتی برام پیش نمیومد. لباسامو پوشیده بودم و اتاق و متر میکردم. زیر لب تند تند صلوات می‌فرستادم. دست آخر دل و زدم به دریا و در اتاق و باز کردم. با استرس شدید دستمو به دیوار کشیدم و به سمت ورودی در رفتم.مطمعن بودم اگه مامان بیدار می‌بود منو میدید اما صدایی ازش در نیومده بود. آروم دستگیره در و کشیدم و در با صدای قیژی باز شد. به محض بستن در پشت سرم نفسی از سر آسودگی کشیدم. کفش هامو به پا کردم و آروم از پله ها پایین رفتم. فقط چند قدم دیگه مونده بود. چند قدم تا باز شدن دری که بوی پیچک های خونه شون با همون حس تکیه گاه بودن هاشم مشامم و پر میکرد. در و پشت سرم بستم. نمیدونستم باید چیکار کنم. فکر کنم سیما هم نیومده بود. عاجز روی پله نشستم و دست هامو بهم گره زدم شبیه کسی بودم که عزیزش و گم کرده و خودش هم گم شده. طوری گم شده که هیچ جوره پیدا نمیشه. قطره ی اشکی چشمم و نوازش کرد. اونقدر دل نازک شده بودم که با کوچیک ترین تلنگری چشمام بارونی میشد. احساس کردم هم هاشم منو یادش رفته و هم سیما.چند دقیقه دیگه هم قد تموم عمرم گذشت وایستادم ولی خبری نشد. برگشتم سمت در خونه و دستمو توی جیبم کردم تا کلید و بردارم اما بغض سمجم ترکید و سرمو روی میله های در گذاشتم و بلند زدم زیر گریه. شونه هام از شدت گریه میلرزیدند. نایی برای نفس کشیدن نداشتم. با چرخوندن کلید توی در و باز شدن در خونه مون صدای در خونه هاشم هم بلند شد. قلبم تپش گرفت و به سمت خونه شون برگشتم. صدای سیما توی گوشم پیچید _الهی قربونت بشم من ماهگل جون من میدونستم میای اونقدر از اومدنش خوشحال شدم که در و بستم و تند تند مثل دختر بچه های شش ساله اشک هامو پاک کردم و خندیدم. سیما دستامو فشار داد و گفت _باید زود بریم دایی گفت قطار ساعت شیش راه میوفته، همینجا وایستا تا یه تاکسی بگیرم حرف گوش کن سرمو تکون دادم و منتظرش موندم بعد چند دقیقه دستمو گرفت و کمکم کرد بشینم. ماشین راه افتاد و من با چشم های بسته خیره شدم به خیابون های شهری که هیچ وقت ندیدمش. سیما پنجره ی سمت منو باز کرد و دستمو گرفت و گذاشت روی دست خودش و از پنجره بیرون برد _ببین ماهگل جونم، داره بارون میاد با ریختن اولین قطره بارون کف دستم حس رقیقی از عشق توی دلم جاری شد. بی هوا اشک هام جاری شد. سیما متوجه حالم شد که بهم گفت _الهی قربون دل تو و داییم برم، یکم دیگه تحمل کن میبینیش به زودی سرمو تکیه دادم به کنار ماشین و قطره های بارون و روی دستم میشمردم و همراه با بارون برای دیدار محبوب دلم اشک می‌ریختم ... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣🌙❣ ❤️ ❣جگـرم سوخت برای عطـش روی لبـت ❣کرده ام قصد به افطار نشان سوی لبت ❣نمک سفـره افطـار مهیاست به اشـک ❣میکشیدند به گـودال چرا موی سـرت ❣🌙❣ ┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄ @mojaradan ┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄
❤️ قربان لبـــــان روزه دارت آقــا بی یار غریبـــانه کجا می گردی؟ سردار و امــــیر آسمانی آقـــــا تنها و طریـــــد در کجا می گردی؟ السلام علیــــــک یا صاحب العصر و الزمان(عج)❤️ ┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄ @mojaradan ┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄
🔸ازدواج_حمایتی؛ ازدواج آسان، موفق و پایدار 👈ازدواج آسان مزیت این ازدواج، در مسائل اقتصادی است. شاید مهم ترین مانع ازدواج، سنگینی بار باشد. در ازدواج وابسته و حمایتی، هزینه ها کاهش و گاهی اوقات به می رسد. عقد و عروسی، مهریه، جهیزیه شغل و مسکن مهم ترین هزینه های زندگی هستند که در وابسته کاهش می یابند به عنوان مثال: اولین سؤالی که از 25 ساله در جلسه خواستگاری می پرسند این است که ات چیست؟ کارمند دولت هستی یا کارگر شرکت؟ آزاد یا رسمی؟ بیمه داری؟ این کار دائمی است یا موقتی؟ چقدر حقوق می دهند؟ مزایا و اضافه کاری دارد؟ یعنی در شغل، دختر جزئی ترین مسائل را می پرسند، گاهی اوقات جوان شغل هم دارد اما به شغلش می گیرند و قبول نمی کنند. اما وقتی یک جوان 17، 18، 19 ساله به خواستگاری برود، آیا اصلاً خانواده دختر می توانند مطرح کنند که شغل ات چیست؟ اصلاً موضوع شغل است. معلوم است که هیچ شغلی ندارد. چون موضوع ازدواج حمایتی است اصلاً بحث شغل مطرح نمی شود، خود فرد مطرح است. اصلاً کاری ندارند که این جوان شغلش چیست، فقط همین که جوان است خانواده دختر می پذیرند. گاهی اوقات هستند، همسایه هستند، نسبت به یکدیگر شناخت دارند، همدیگر را می شناسند و به خانواده شان قبول می کنند و می گویند ایشان پسر فلانی است و بچه خوبی است لذا اصلاً موضوع شغل اینجا مطرح نیست. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
0457_260517221647.mp3
189.4K
🌷دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3102616.mp3
7.44M
💠ختم روزانه کلام الله مجید #جزء_هفتم_قرآن 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی #پایگاه_‌اجتماعی_مجردان_انقلابی @mojaradan
1_3102979.mp3
7.61M
💠ختم روزانه کلام الله مجید #جزء_هفتم_قرآن_ترجمه_فارسی 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا