eitaa logo
مجردان انقلابی
12.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
#اخطارهای_مجردانی 💠وقتی دارید خوبی‌ها و بدی‌های طرف مقابل رو در مراحل خواستگاری و آشنایی می‌سنجید، اگه قراره #عیبی از اون رو درنظر نگیرید، اون عیب رو براساس یه #خوبی درنظر نگیرید؛ ✅مثلا بگید که «با اینکه طرف مقابل در فلان قضیه مشکل داره ولی چون آدم انعطاف‌پذیری هست، میتونه اون ضعف رو #تحت‌الشعاع قرار بده و میتونم بخاطر این خوبیش با اون نقطه ضعفش کنار بیام» ⛔️ ولی #اشتباه بزرگ اینه که بگید فلانی فلان عیب رو داره، ولی چون #دوستش دارم مهم نیست!! ⚠️هرگز در دام این حرف نیوفتید تا پشیمون نشید،،، مقر مجردان انقلابـ✌️ـی 💟| @mojaradan
۳۰ 🌸برای شاد بودن دردوران مجردی فعال باشید : ✍هر فردی قابلیت های فیزیکی و غیر فیزیکی مختلفی دارد، ممکن است کاری که برای یک نفر مفید است برای شخص دیگری مضر باشد. 🌹پس کاری را انجام بدهید که حس به شما دهد نه صرفا برای اینکه شخص دیگری آن کار را انجام داده و موفق شده، شما هم آن کار را انجام دهید. 💠یک فعالیت خوب با توجه به فیزیکتان قابلیتتان میتواند باعث ترشح اندروفین در مغزتان شود ،ماده ای که حس شادی و سرور به شما میدهد. مجردان شادتر زندگی راحتتری هم باهمسر آینده خود خواهند داشت. مقر مجردان انقلابـ✌️ـی 💟| @mojaradan
💞💞💍💍💞💞 ⭕️ لیست ویژگی ها در ازدواج 💞💕 ✔️ لیست تهیه کنید و در آن ویژگیهایی را که نمی خواهید آینده تان آنها را داشته باشد بنویسید.😉📝🌺 ➖ (دروغگو، بد دل، بی غیرت، حسود، ولخرج، خسیس، بد دهن، بد اخلاق، تنبل، چشم چران، و....) معمولا در این لیست بی شماری را می نویسیم!😦🤐 لیست دیگر کنید از بدی که خودتان دارید و نمی خواهید همسرتان آنها را داشته باشد.😰😓 مثال: من نمی خواهم من مثل من حرف باشد.❌ من نمی خواهم من مثل من باشد❌ و.... (معمولا در این قسمت لیست ما خیلی کمتر از لیست قبلی است!)😑 ما که دلمان نمی آید تا ایراد و ویژگی خودمان را به زبان بیاوریم چطوری صد تا ایراد روی طرف مقابلمان می گذاریم؟‍♀ 🌼اگر# همسر خوب می خواهید،# لیستی از ایرادها و رفتارهای منفی خودتان تهیه کنید و یکی یکی آنها را رفع کنید.☺️😉👌 بعد ببینید# آدمهایی که سر راهتان قرار می گیرند عوض می شوند یا نه. چطور توقع دارید طرف مقابل شما تماما خوبی باشد ولی به خودتان که می رسید نه.🌼🌸🌺 ✔️گام اول# ازدواج موفق این است که شما ها را زندگی کنید. از امروز نوکر مامان و باباهایتان بشوید. چون فقط کافی است آنها دستشان را بلند کنند و شما را دعا کنند. هر کاری داشتند برایشان انجام بدهید.🌹🌹💍 @mojaradan
. آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم! هر بار که می پرسی، چقدر؟! با خودم فکر می کنم؛ . دریا چطور حساب موجهایش را نگه دارد؟! پاییز از کجا بداند هر بار چند برگ از دست میدهد؟! ابرها چه می دانند چند قطره باریده اند؟! خورشید مگر یادش مانده چند بار طلوع کرده است؟! . و من، چطور بگویم که، چقدر دوستت دارم . . . . . . در همسر، کسی را دنبال کن که بر تو تکیه داشته باشد و به تو کند. رجل، پای زندگی است. این مرد است که باید گاه باشد، نه اینکه خود ذلیل و متکی به غیر باشد. . در یا گفت و گو، حد نگه دار، تا آنجا که هنوز به جمله هایی از تو مشتاق هستند، تو شیرین است. دلزدگی، حتی از محبت، نفرت انگیز است. به همان اندازه ای و اقبال داشته باش که طرف تو نیاز دارد، نه به اندازه ای که تو داری. . هنگام و انس، در دل بهار زندگی، از پاییز هم یادی بکن. این توجه، تعلق و را ضعیف می کند و تو را آماده می سازد و برای حوادث، مصونیت می بخشد. در لحظه های و شادی، برای دیگران هم سهمی بگذار و اگر مزاحم تو شدند سخت گیر نباش، که گذشت از خوشی ها، تو را به ها می رساند. . از کسانی نباش که و گرفتاری هایت را از نگاه و چهره و حالت هایت به هر کس منتقل کنی. ها، مهمان تو هستند. آنها را به دل‌های همسر و خانواده ات سرازیر نکن. اگر ناتوان هستی، با توانگری# سفره ی دلت را باز کن، تا کاری صورت بگیرد، نه فقط درد دلی بر خاطرى آتش بیندازد. . این خوب است که همسر تو دارایی ها و شادی های تو باشد، ولی لازم نیست که از تو و مشکلاتی که رزق تو هستند، سنگینی و سختی ببیند. مگر آنکه باشد نه فقط سنگ صبور . برای همسرت مستقیم، امنیت و اعتماد را فراهم کن. از محبت و عشق خودت پیش کسانی بزن که برای او حرف می زنند. از خوبی‌های او این‌گونه یاد کن. و غیر مستقیم و با لطافت گله گزاری کن و امیدوار باش که سامان بگیرد و سر به راه بگذارد. مستقیم دیرتر مورد اعتماد قرار می گیرند و در# صداقت تو تردید می آورند. . . [استاد علی صفایی حائری] 📚 کتاب روابط متکامل زن و مرد @mojaradan
🔸ازدواج_حمایتی؛ ازدواج آسان، موفق و پایدار 👈ازدواج آسان مزیت این ازدواج، در مسائل اقتصادی است. شاید مهم ترین مانع ازدواج، سنگینی بار باشد. در ازدواج وابسته و حمایتی، هزینه ها کاهش و گاهی اوقات به می رسد. عقد و عروسی، مهریه، جهیزیه شغل و مسکن مهم ترین هزینه های زندگی هستند که در وابسته کاهش می یابند به عنوان مثال: اولین سؤالی که از 25 ساله در جلسه خواستگاری می پرسند این است که ات چیست؟ کارمند دولت هستی یا کارگر شرکت؟ آزاد یا رسمی؟ بیمه داری؟ این کار دائمی است یا موقتی؟ چقدر حقوق می دهند؟ مزایا و اضافه کاری دارد؟ یعنی در شغل، دختر جزئی ترین مسائل را می پرسند، گاهی اوقات جوان شغل هم دارد اما به شغلش می گیرند و قبول نمی کنند. اما وقتی یک جوان 17، 18، 19 ساله به خواستگاری برود، آیا اصلاً خانواده دختر می توانند مطرح کنند که شغل ات چیست؟ اصلاً موضوع شغل است. معلوم است که هیچ شغلی ندارد. چون موضوع ازدواج حمایتی است اصلاً بحث شغل مطرح نمی شود، خود فرد مطرح است. اصلاً کاری ندارند که این جوان شغلش چیست، فقط همین که جوان است خانواده دختر می پذیرند. گاهی اوقات هستند، همسایه هستند، نسبت به یکدیگر شناخت دارند، همدیگر را می شناسند و به خانواده شان قبول می کنند و می گویند ایشان پسر فلانی است و بچه خوبی است لذا اصلاً موضوع شغل اینجا مطرح نیست. @mojaradan
🔴 💠 اگر از همسرتان کار سر زد، به هیچ وجه از او نشوید بلکه از انتقاد کنید و یا ناراحت باشید. 💠 تنفر از همسر، باعث می‌شود تا او را نبینید و فقط در جستجوی دیگر او برآیید. نیز به این قضیه کمک می‌کند. 💠 حتما همسرتان رفتارهای غیر از خطایش دارد که با یادآوری آنها می‌شوید و دلتان نسبت به او نرم می‌گردد. 💠 با این روش از جلوگیری کنید. @mojaradan❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
⭕️ در اولین قرارها برای یک ، نکات زیر را مدنظر داشته باشید 🔻احساس نکنید، آرامش خود را حفظ کنید. اگر معمولا آدم پرحرفی هستید سعی کنید کمتر صحبت کرده و بیشتر به طرف مقابل گوش کنید. و اگر فردی و خوددار هستید، سعی کنید نقش بیشتری در گفتگو به عهده بگیرید. 🔻در چیز زیادی در مورد خودتان نکنید، البته پاسخ سوالات او را بدهید اما عجله نکنید. 🔻به این کاری نداشته باشید که او از شما خوشش می آید یا نه . خودتان را درگیر این نکنید که او به چه فکر می کند. مهمترین چیز در اولین این است که شما در مورد او چه فکر می کنید . 🔻اگر یک قرار به پیش نرفت، زود نتیجه نگیرید که تا آخر عمرتان خواهید ماند و اگر دیدارتان خوب پیش رفت دست و پای خود را گم نکنید. این دیدارها لزوما شروع زندگی جدید شما نیست. 🔻اگر قرارتان موفق نبود ، داشته باشید که دنیا به آخر نرسیده است . به آن بعنوان یک روز از زندگیتان نگاه کنید.🌱 💕@mojaradan
🔴این ها رو در حق خودت انجام بده ۱.از افرادی که به تو می کنند که دوست داشتن تو سخت است فاصله بگیر💯 ۲.اجازه نده افرادی که برای تو کار خاصی انجام نمی دهند و احساسات تو را کنترل کنند💯 ۳.خودت را برای چیزهایی که از قبل نمیدانستی و الان میدانی ببخش💯 ۴.به خاطر احساساتی که دیگران نسبت به تو دارند خودت را نکن، طبیعی است که برخی تو را دوست داشته باشند و برخی نه💯 ۵.هیچوقت نگو این چرا سر من میاد؟💯 به جای آن بپرس این چه چیزی به من یاد داد💯💯 ۶.چیزی که به تو حس منتقل می کند را چه در زندگی چه در فضای مجازی دنبال نکن💯 ۷.به یاد داشته باش محدودیت های تو تورا تعریف نمی کنند، و توانایی هات و عمل هات تو رو تعریف می کنند. 💟 @mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۸۵ و ۸۶ حاج علی: _اینجوری نگید حاج خانوم!نفرین نکنید، شاید اونم ت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۸۷ و ۸۸ اما زن است دیگر، دلش بند یک مرد تا ابد میماند، باید با این چه کند؟ رها چه گفته بود؟ قبل از آمدن معصومه چه گفت؟ راستی، اگر ارمیا هم مثل سید مهدی شود و دیگر نیاید؟ نه... امکان ندارد! ارمیا کجا و سید مهدی کجا؟ ارمیا کجا و شهادت کجا؟ ارمیا و این حرف‌ها؟ اصلا چه کسی گفته حق دارند ارمیا را با سید مهدی مقایسه کنند؟ سید مهدی تک بود... بهترین بود؛ اصلا سید مهدی نمونه‌ی دومی نداشت! ارمیا هرگز مانند او نمیشد؛ اصلا تقصیر ارمیاست که سیدمهدی دیگر به خواب آیه . ارمیا مزاحم خلوت‌های ذهنی‌اش با یاد سیدمهدی است! چشمانش بسته شد ، و همانجا روی مبل و وسط ذهنی‌اش به خواب رفت... خوابی که سیدمهدی مهمان آن بود و نه ارمیا؛ خوابی که سراسر پریشانی بود و هرج و مرج... ساعت یک و نیم بعدازظهر بود ، که آیه با آخرین مراجعش خداحافظی کرد، ده دقیقه‌ای مشغول نوشتن گزارش بود. زمانی که سررسیدهایش را مرتب در کشوی میزش گذاشت و در آن را قفل کرد، دو ضربه به در اتاقش خورد. این مدل در زدن دکتر صدر بود. آیه بلند شد و در را برای دکتر باز کرد. آیه: _سلام استاد، چیزی شده؟ صدر روی صندلی مراجع نشست و با دست به صندلی بغل دستش اشاره کرد که بنشیند: _مگه باید چیزی شده باشه؟ آیه همانطور که مینشست: _تا چیزی نشه که شما از اون اتاق خوشگلتون بیرون نمیایید. صدر خنده‌ای کرد: _حق داری، حاج علی نگرانته؛ گفت من باهات صحبت کنم. آیه لبخندش پر درد شد: _کارم به اینجا کشید؟ +به کجا؟ _که دست به دامن شما بشن؟ +خودت بهتر میدونی که همه‌ی آدما نیاز به مشاوره و درددل کردن، تخلیه هیجانی و از همه مهمتر شنیده شدن دارن؛ با حرف نزدن و و از میخوای به کجا برسی؟ به فکر هستی؟ امانتداری میکنی؟ رها گفت وضع زینب اصلا خوب نیست؛ وقتی رها میگه خوب نیست من مطمئن میشم یه جای کار داره میلنگه! ارمیا چرا تنها رفت؟چرا وقتی بیمارستان بودی رفت؟ ارمیایی که من سه ساله میشناسم اینجوری نبود! آیه: _سه سال؟ شما که تازه... صدر میان کلامش آمد: _چند ماه بعد از شهادت سیدمهدی بود که یه روز پدرت اومد، ارمیا رو آورده بود. من سه ساله با زیر و بم این بچه آشنام. +چرا میومد؟ _اینا دیگه جزء اسرار مراجع منه؛ فقط گفتم که بدونی ارمیا آشنای یکی دو روزه نیست که بخوای من رو از سرت باز کنی! +اونروز تو بیمارستان حرفای خوبی بهش نزدم. _بعد از اونروز باهاش حرف زدی؟ +نه. _میدونی کجاست و کی میاد؟ +بابا گفت رفته همون روستایی که قرار بود ما بریم. _برنامه آینده‌ت چیه؟ وقتی اومد؟ +نمیدونم استاد! من هنوز با رفتن مهدی کنار نیومدم! _مهدی برمیگرده؟ +نه! _اما ارمیا میتونه بره؛ میتونه خسته بشه! صدای ارمیا از لای در نیمه باز اتاق آمد: _من خسته نمیشم دکتر؛ اینقدر آیه رو اذیت نکنید! صدر به سمت صدا برگشت و با دیدن ارمیا با آن ریش‌های چند روزه، از روی صندلی بلند شد و به سمتش رفت: _سلام؛ رسیدن به خیر! ارمیا شرمنده سرش را پایین انداخت: _ببخشید، سلام. ممنون؛ شما هم خسته نباشید. +تو خسته نباشی مرد خدا! _مرد خدا رو زمین چی کار داره دکتر؟ مرد خدا بالش برای پریدن باز بازه! صدر: _لطفا تو قصد نکن. داغ مهدی برای همه‌مون بس بود! ارمیا: _بعضی داغ‌ها هیچوقت سرد نمیشن، شما که اینو میدونید نباید به آیه خانوم فشار بیارید؛ دست ما امانتن! صدر: _خودتون میدونید؛ من برم که خانومم منتظره. ارمیا: _اون خانوم چی شد؟ صدر منظور ارمیا را فورا فهمید: _بستری شد، تو بیمارستان رازی. ارمیا: _کجا هست؟ صدر: _به امین‌آباد مشهوره. ارمیا: _خطری برای ما نداره دیگه؟ صدر: _خیالتون راحت.سابقه‌ی خرابش اینجا باعث شده اونجا حسابی تحت نظر باشه که داروهاش مصرف بشه. ارمیا: _ممنون دکتر! صدر: _به امید دیدار صدر که رفت ارمیا نگاه با لبخند مهربانانه‌اش را به آیه دوخت: _سلام خانوم، خسته نباشی؛ بریم خونه!هنوز زینب سادات رو ندیدم، دلم براش تنگه! آیه سلامی زیر لبی گفت. همیشه شرمنده‌ی و و ارمیا بود. کلید ماشین را که به سمت ارمیا گرفت گفت: _چطور با اینهمه بد رفتاریای من هنوز خوبی؟ گفته بودی تا من نگم دیگه نمیای؟ ارمیا کلید را از دست آیه گرفت: _اومدم دکتر صدر رو ببینم که حرفاتونو شنیدم؛ من نبودم خیلی اذیتت کردن؟باور کن به خاطر خودت رفتم، نمیدونستم اذیت میشی. آیه دوباره پرسید: _چرا همه‌ش ؟ ارمیا همانطور که کنار آیه قدم میزد گفت: _من امروز رو نبین. اتفاقا.... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری @mojaradan