مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و یکم بیست و سه سال قبل. ماهرخ از پشت پنجره خیره شده بود به خان با
#آنجایی_که_گریستم
🍂 🍁 قسمت سی و یکم
بیست و سه سال قبل.
ماهرخ از پشت پنجره خیره شده بود به خان بابا. این روزها حالش چندان خوش نبود. از وقتی برادرش سیاوُش را گرفته بودند دل و دماغ هیچ کاری را نداشت.مادرش از خان بابا بدتر بود. دائم بی قراری میکرد و از خان بابا طلب چاره جویی میکرد. چقدر خودش به گوش سیاوش خوانده بود این دل و دلدادگی آخر کار دستش میدهد. دست بکشد از این حماقت. ولی فایده ایی نداشت. از زمانی که طفل بود به یاد داشت بین خاندان خودش و تقی آبادی ها کینه ایی دیرینه حکم میکرد. آن هم سر اینکه خان بابا بین مردم هر دو ده محبوبیت داشت و تقی خان تاب نمی اورد که ببیند رعیتش خواهان خان بابا هستند و رمضان خان از دهانشان نمی افتد.
رمضان خان (خان بابا) از بزرگان روستا بود. فرنگ رفته بود و درس خوانده. اهل دین و زهد و خداشناسی. اما تقی خان عکس او بود. در زیاده خواهی و جاه طلبی رقیب نداشت. همین زیاده خواهی هایش ریشه های حسادت و کینه را در دلش محکم کرده بود. آنقدر که اگر میدید رعیتی در کوچه و بازار حتی اسم خان بابا را بیاورد او را در میدان به تنوره میکشید و داغ میکرد.
این ها را مرور میکرد و آخر رسید به اینکه چقدر تقدیر عجیب است. کجای ذهن شان خطور میکرد که روزی برادر بزرگش سیاوش دل بدهد به مژده دختر تقی خان و همین شود برگه برنده تقی خان تا تاخت و تاز کند و خون این دو جوان را توی شیشه کند و رنگ رخسار مادر و پدرش را روز به روز زرد تر.
همیشه به آن روز گرم لعنت میفرستاد که سیاوش به خاطر تب شدیدش مجبور شده بود مخفیانه برود ده تقی خان تا طبیب حاذق آنها را یواشکی و به دور از چشم اهالی محل بیاورد بالای سرش. که اگر آن روز نمیرفت توی ده و چشمش مژده را نمیدید، عاشقش نمیشد و اینگونه در غم عشقش جان نمیداد.
چقدر لعنت فرستاده بود به آن روز و کاری جز لعن و نفرین و گریه از دستش برنمی آمد.
حالا دارد نتیجه ی آن همه لعن و نفرین را میبیند.
میبیند که برادرش چگونه در راه عشق دستش به خون آلوده شده. آن هم چه خونی؟!
خون پسر در دانه تقی خان که آتش زده به وجودش و کینه را شعله ور تر کرده است
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#آنجایی_که_گریستم
🍂 🍁 قسمت سی و دوم
مادرش تاب نمی آورد و میرود به حیاط. می افتد به پای خان بابا و ناله سر میدهد :
خان چه نشستی؟ پسرم سیاوش،افتاده دست تقی خان. آخ که جگرم سوخت وقتی اون بی رحم تند تند سیلی میزد به گوش پسرم و تو فقط نظاره گر بودی. قلبم سوخت وقتی دیدم بچه نازنینمو دست بسته بردند و کاری نکردی خان، گناه بچه من چی بود؟ غیر اینکه دل داده بود و دنبال دلدادگی رفته بود؟ یکسال آزگار درد هجر کشیده بودند این دو تا جوون. پسر من خطا کرد که شبونه رفته بود خونه تقی خان تا مژده رو با خودش بیاره. درسته... اما اینکه اون ناجوان مردها ریخته بودند سرش و به قصد کشت زده بودنش درست تر بود؟ سیاوش من آدمکش نیست خان. مرتضی خودش بی گدار جلوی اون سبز شده بود و باعث شده بود سیاوش متوجه ش نشه و هلش بده و اون اتفاق بیوفته... خان چه نشستی؟ کاری کن. به داد بچه م برس. این طایفه تا خون پسرمونو نریزن آروم نمیگیرن. راضی نشو که به دار آویختن پسرمو ببینم.
خان به تلخی از جایش برخواست و داد زد :حرف های بیهوده نزن زن. پسرت خطا کرد. با خطاش هم خودشو به کشتن داد، هم آبروی ما رو برد، هم اون جوون رو کرد زیر خاک. تو که تقی خان رو خوب میشناسی. کینه و آتیش انتقام وجودش رو گرفته. هر حرف و حرکت من بیشتر باعث خشمش میشه. باید کمی بگذره تا ببینیم چه میشه. شاید بشه باهاش حرف زد تا رضایت بده به دیه. هر چند که اون از مال و منال دنیا سیره.
این حرف ها بیشتر باعث ضجه های مادرش شد. ماهرخ دوید به حیاط و زیر شانه های مادرش را گرفت و او را به داخل آورد. مادر از فرط بیتابی از حال رفت و اشک ماهرخ بیشتر از قبل شد. خان بابا لا اله الا اللهی حواله یشان کرد و از خانه خارج شد. غروب نزدیک بود و خانه بوی نا گرفته بود.
ماهرخ دلش میخواست به گذشته برگردد و جلوی تمام این اتفاقات شوم را بگیرد. اما نمیدانست وقایع نحس همچنان درحال تازیدن بودند.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
لاالهالاالله ۳.mp3
16.65M
#استاد_شجاعی
#آیتالله_مصباح
من همه چیز را برای تو خلق کردم،
و تو را برای خودم!
این جملهی خداست خطاب به ما ...
ولی آیا نگاه ما به همهی مخلوقات، با نگاه خدا، با هدف خدا از آفرینش آنها یکیست؟
چرا؟
مشکل ما کجاست که هر چیزی را مستقل از خدا، یک چیزِ جداگانه، میبینیم؟
❤️•••|↫ #مـنآسـبـتے
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ارسالی_از_کابران
سلام خسته نباشید
گلایه دارم ازتون بابت رمان
کلا دو تا پارت میذارین یکیشم که تکراریه
#ارمین_نوشت
واقعا واقعا ببخشید هنوز نویسنده کانال بقیه داستان برامون ارسال نکردن و من هم برای اینکه بزرگوار سرشان شلوغ هست و اولین سال عیدی هستن دارن تجربه میکنند متاهلی را و دید و بازدید دو نفر با همسر گرامی شان را . داستان کمتر وارد کانال میکنم که کانال بدون رمان در شبهای دیگه نمونه .و ان شاءالله نویسنده رمان داستان را تا انتها به دستم برسانند پارتهای رمان بیشتر میزارم
تازه با این همه تدبیر ادمین جانتون فقط فردا را رمان داریم .باید صبوری کنید تا نویسنده لطف کنند ادامه را برامون ارسال کنند .
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
Recording 174737-032323.mp3
2.75M
تدابیر ماه رمضان
تدابیر افطاری
#علی_بورقانی_مدرس_دانشگاه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #نماهنگ
روز هشتم همگی میل خراسان داریم
انتظار کرم از سفرهی سلطان داریم
🌙 #رنگ_رمضان
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃💚•
بخرےیانخرےماڪهخریدارتوایم ؛))❤️
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شبتون_حسینی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_آرامش
تلاوت سوره عصر توسط حضرت آیتالله خامنهای😍
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
❤️روضه دم افطار
امام صادق ع می فرماید:
تشنگی چنان بر امام حسین ع غلبه کرده بود که چشمان حضرت هیچ جا را نمی دید وبر اثر تشنگی همه جا را دود میدید
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جانم
🌼 #السلام_علیک_یابقیه_الله
🌸بیا که بی تو
✨نه سحـر را طاقتی است
🌸و نه صبـح را صداقتی؛
🌸که سحـر
✨به شبنم لطف تو
🌸بیدار میشـود
🌸و صبح، به سلام تو
✨ازجا برمیخیزد...
🌸امام خوب زمانم
✨هر کجا هستی ...
🌸با هزاران عشق سلام..
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´