eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لااله‌الاالله ۲.mp3
18.73M
مسیر عشق بی‌نهایت، مسیر پرخطری است! حریف‌هایِ به کمین نشسته‌ی این معشوق بسیارند! و دیو و ددهایی که همت گمارده‌اند، تو را از مسیر عشق دور کنند! • عشق بی‌نهایت یعنی چه؟ • چگونه تثبیت می‌شود؟ • بزرگترین دشمن تولید و تثبیت عشق در انسان چیست...؟ ❤️•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ※ سخن این است که ما بی،تو نخواهیم حیات را... * ماه خدا، ماه میهمانی خدا آغاز شده است، اما ما چه می فهمیم از این همه معنویت، این همه. حضور خدا در تمام لحظه های این ایام.‌... چرا اینقدر محرومیم... یک چیزی که بشدت باعث عذاب وجدانم شده اینه که در دوره ای زندگی می کنم که مردم امام معصوم خودشون را طرد کردند، حبس کردند و دردناکتر اینکه نزدیک به ۱۲ قرن از این ماجرا می گذره و هنوز هیچکس،به این موضوع فکر نمی کنه که باید فکری کرد، باید یه راهی پیدا کرد، اگر راه حل اینه که باید مردم بخواند خب چرا دست روی دست گذاشتیم، چرا ما که دردمندیم، این جمع که واقعا می خواند کاری کنند جدی دست به کار نمیشیم جدیت اینه که همه فعال باشیم، بشدت فعال باشیم، در دو جهت : 👈🏾گام اول فرهنگ سازی ظهورخواهی در سطح کشور ما می دانیم و ایمان داریم که اگر اکثریت جامعه خواهان ظهور باشند وعده خداوند محقق می شود پس: 👈🏾یاری امام معصوم در عصر حاضر کار سختی نیست، نه از ما خواستند به میدان جنگ برویم ،نه خواستند عذاب‌هایی مثل تبعید، از دست دادن اموال، زندان، شکنجه و..‌.. را بپذیریم فقط باید تبلیغ کنیم، باید مردم را آگاه کنیم که تا درخواست ظهور نداشته باشند روی سعادت را نخواهند دید اگر به این وظیفه عمل کنیم سعادتمند می شویم... و اما اگر عمل نکنیم و مثل سایر مردم جامعه ایام را به غفلت و بی تفاوتی سپری کنیم چیزی جز خسران و بدبختی و تاوان پشت کردن به امام خود که نتیجه اش عذاب دنیوی و اخروی است نخواهیم داشت پس بیایید حرکت جدی خود را آغاز کنیم که از دو حال خارج نیست 👈🏾 اگر به بار نشست و وعده خدا محقق شد باعث نجات تمام عالم می شود و همه موجودات عالم خلقت به سعادت می رسند و پاداش آن برای تک تک ما حتی قابل تصور هم نیست... و اگر خدای نکرده مقدر نبود که در زمان ما محقق شود برای ما که در این راه تلاش کردیم آنچنان پاداش عظیمی است که طبق روایات درجه بالاترین شهادت در راه خدا را دارد پس در این معامله ای که با خدا می کنیم چه موفق شویم چه نشویم سود عظیمی کرده ایم.... این را برای کسانی عرض می کنم که اهل معامله اند و کسانی که با عشق قدم برمی‌دارند که نه تنها دنبال سود نیستند، بلکه هرچه رنج و سختی بیشتر باشد عشقشان بیشتر می شکفد... این ها حسابشان از همه جداست و اما کلام آخر اینکه 👈🏾 در صحنه باش هر طور که دوست داری، یا می توانی .... همین در صحنه بودنت ارزش وجودی تو را تعیین می کند جان کلام را گفتم، 👈🏾 در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.... 🛑•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و یکم بیست و سه سال قبل. ماهرخ از پشت پنجره خیره شده بود به خان با
🍂 🍁 قسمت سی و یکم بیست و سه سال قبل. ماهرخ از پشت پنجره خیره شده بود به خان بابا. این روزها حالش چندان خوش نبود. از وقتی برادرش سیاوُش را گرفته بودند دل و دماغ هیچ کاری را نداشت.مادرش از خان بابا بدتر بود. دائم بی قراری می‌کرد و از خان بابا طلب چاره جویی می‌کرد. چقدر خودش به گوش سیاوش خوانده بود این دل و دلدادگی آخر کار دستش می‌دهد. دست بکشد از این حماقت. ولی فایده ایی نداشت. از زمانی که طفل بود به یاد داشت بین خاندان خودش و تقی آبادی ها کینه ایی دیرینه حکم می‌کرد. آن هم سر اینکه خان بابا بین مردم هر دو ده محبوبیت داشت و تقی خان تاب نمی اورد که ببیند رعیتش خواهان خان بابا هستند و رمضان خان از دهانشان نمی افتد. رمضان خان (خان بابا) از بزرگان روستا بود. فرنگ رفته بود و درس خوانده. اهل دین و زهد و خداشناسی. اما تقی خان عکس او بود. در زیاده خواهی و جاه طلبی رقیب نداشت. همین زیاده خواهی هایش ریشه های حسادت و کینه را در دلش محکم کرده بود. آنقدر که اگر میدید رعیتی در کوچه و بازار حتی اسم خان بابا را بیاورد او را در میدان به تنوره می‌کشید و داغ می‌کرد. این ها را مرور می‌کرد و آخر رسید به اینکه چقدر تقدیر عجیب است. کجای ذهن شان خطور می‌کرد که روزی برادر بزرگش سیاوش دل بدهد به مژده دختر تقی خان و همین شود برگه برنده تقی خان تا تاخت و تاز کند و خون این دو جوان را توی شیشه کند و رنگ رخسار مادر و پدرش را روز به روز زرد تر. همیشه به آن روز گرم لعنت میفرستاد که سیاوش به خاطر تب شدیدش مجبور شده بود مخفیانه برود ده تقی خان تا طبیب حاذق آنها را یواشکی و به دور از چشم اهالی محل بیاورد بالای سرش. که اگر آن روز نمی‌رفت توی ده و چشمش مژده را نمی‌دید، عاشقش نمیشد و اینگونه در غم عشقش جان نمی‌داد. چقدر لعنت فرستاده بود به آن روز و کاری جز لعن و نفرین و گریه از دستش برنمی آمد. حالا دارد نتیجه ی آن همه لعن و نفرین را میبیند. می‌بیند که برادرش چگونه در راه عشق دستش به خون آلوده شده. آن هم چه خونی؟! خون پسر در دانه تقی خان که آتش زده به وجودش و کینه را شعله ور تر کرده است .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🍂 🍁 قسمت سی و دوم مادرش تاب نمی آورد و می‌رود به حیاط. می افتد به پای خان بابا و ناله سر می‌دهد : خان چه نشستی؟ پسرم سیاوش،افتاده دست تقی خان. آخ که جگرم سوخت وقتی اون بی رحم تند تند سیلی میزد به گوش پسرم و تو فقط نظاره گر بودی. قلبم سوخت وقتی دیدم بچه نازنینمو دست بسته بردند و کاری نکردی خان، گناه بچه من چی بود؟ غیر اینکه دل داده بود و دنبال دلدادگی رفته بود؟ یکسال آزگار درد هجر کشیده بودند این دو تا جوون. پسر من خطا کرد که شبونه رفته بود خونه تقی خان تا مژده رو با خودش بیاره. درسته... اما اینکه اون ناجوان مردها ریخته بودند سرش و به قصد کشت زده بودنش درست تر بود؟ سیاوش من آدمکش نیست خان. مرتضی خودش بی گدار جلوی اون سبز شده بود و باعث شده بود سیاوش متوجه ش نشه و هلش بده و اون اتفاق بیوفته... خان چه نشستی؟ کاری کن. به داد بچه م برس. این طایفه تا خون پسرمونو نریزن آروم نمیگیرن. راضی نشو که به دار آویختن پسرمو ببینم. خان به تلخی از جایش برخواست و داد زد :حرف های بیهوده نزن زن. پسرت خطا کرد. با خطاش هم خودشو به کشتن داد، هم آبروی ما رو برد، هم اون جوون رو کرد زیر خاک. تو که تقی خان رو خوب میشناسی. کینه و آتیش انتقام وجودش رو گرفته. هر حرف و حرکت من بیشتر باعث خشمش میشه. باید کمی بگذره تا ببینیم چه میشه. شاید بشه باهاش حرف زد تا رضایت بده به دیه. هر چند که اون از مال و منال دنیا سیره. این حرف ها بیشتر باعث ضجه های مادرش شد. ماهرخ دوید به حیاط و زیر شانه های مادرش را گرفت و او را به داخل آورد. مادر از فرط بی‌تابی از حال رفت و اشک ماهرخ بیشتر از قبل شد. خان بابا لا اله الا اللهی حواله یشان کرد و از خانه خارج شد. غروب نزدیک بود و خانه بوی نا گرفته بود. ماهرخ دلش می‌خواست به گذشته برگردد و جلوی تمام این اتفاقات شوم را بگیرد. اما نمی‌دانست وقایع نحس همچنان درحال تازیدن بودند. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
لااله‌الاالله ۳.mp3
16.65M
من همه چیز را برای تو خلق کردم، و تو را برای خودم! این جمله‌ی خداست خطاب به ما ... ولی آیا نگاه ما به همه‌ی مخلوقات، با نگاه خدا، با هدف خدا از آفرینش آنها یکیست؟ چرا؟ مشکل ما کجاست که هر چیزی را مستقل از خدا، یک چیزِ جداگانه، می‌بینیم؟ ❤️•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام خسته نباشید گلایه دارم ازتون بابت رمان کلا دو تا پارت میذارین یکیشم که تکراریه واقعا واقعا ببخشید هنوز نویسنده کانال بقیه داستان برامون ارسال نکردن و من هم برای اینکه بزرگوار سرشان شلوغ هست و اولین سال عیدی هستن دارن تجربه میکنند متاهلی را و دید و بازدید دو نفر با همسر گرامی شان را . داستان کمتر وارد کانال میکنم که کانال بدون رمان در شبهای دیگه نمونه .و ان شاءالله نویسنده رمان داستان را تا انتها به دستم برسانند پارتهای رمان بیشتر میزارم تازه با این همه تدبیر ادمین جانتون فقط فردا را رمان داریم .باید صبوری کنید تا نویسنده لطف کنند ادامه را برامون ارسال کنند . .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
Recording 174737-032323.mp3
2.75M
تدابیر ماه رمضان تدابیر افطاری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روز هشتم همگی میل خراسان داریم انتظار کرم از سفره‌ی سلطان داریم 🌙 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃💚• ⁨‌ بخرےیانخرےماڪه‌خریدارتوایم ؛))❤️ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت سوره عصر توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای😍 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
❤️روضه دم افطار امام صادق ع می فرماید: تشنگی چنان بر امام حسین ع غلبه کرده بود که چشمان حضرت هیچ جا را نمی دید وبر اثر تشنگی همه جا را دود میدید السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌸بیا که بی تو ✨نه سحـر را طاقتی است 🌸و نه صبـح را صداقتی؛ 🌸که سحـر ✨به شبنم لطف تو 🌸بیدار میشـود 🌸و صبح، به سلام تو ✨ازجا برمی‌خیزد... 🌸امام خوب زمانم ✨هر کجا هستی ... 🌸با هزاران عشق سلام.. 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
💞یک اشتباه رایج در انتخاب همسر 👈 یکی از اشتباهات رایج در زمان ، امید بستن به تغییر دادن عادات و شخصیت وی پس از ازدواج است! امیدی واهی که می تواند سه نتیجه را در پی داشته باشد: 🔸تغییری حاصل نمی شود 🔸نتیجه ای عکس می گیرد 🔸مجبور به تغییر خود می شود. 👈 با این حال دیده می شود که افراد همچنان در تکاپوی تغییر عادات و شخصیت شریک زندگی خود، از راه های نادرستی استفاده می کنند که ولو نتیجه ای هم حاصل شود صرفا یک نتیجه موقتی بوده و بعد از مدتی مجددا همان عادات و ویژگی های شخصیتی بازگشت می کنند. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
52.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 فیلم『 ژانر: کمدی،احتماعی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺موانع و مشکلات ازدواج ترس از مشکلات مالی در ازدواج ، بدگمانی به خدا 🎙حجت الاسلام استاد دهنوی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔴 💠 معمولاً هر شب هنگام پخش سریال در تلویزیون، قسمت‌های قبل، به صورت آنچه گذشت نمایش داده می‌شود تا بیننده، موضوع اصلی سریال را نکند و با دیدن خلاصه‌‌ی آن، داستان فیلم را مرور کرده و تسلّط بیشتری به ابعاد آشکار و پنهان سریال پیدا کند. 💠 چه خوب است زن و مرد گاه در تنهایی خود به ویژه در ، با تفکّر و یا دیدن آلبوم و فیلم‌های قدیمی، سریال زندگی خود با همسرشان را در ذهن، کنند. تصوّر و مرور صحنه‌ها و خاطرات تلخ و شیرین زندگی، تصوّر صحنه‌های گذر از سختی‌ها و مشکلات، تلاش‌‌های من و همسرم در رسیدن به اهداف و شرایط ایده‌آل، تصوّر روزهای اوّل زندگی عاشقانه و بطور کلّی مرور ایّام سپری شده‌ی زندگی، و فواید خوبی دارد. 💠 این‌کار تلنگر خوبی برای یادآوری زودگذر بودن، بودن و بی‌وفایی دنیاست و روحیه‌ی گذشت، درک همسر، قدر یکدیگر دانستن و نگاه را در ما زنده می‌کند. 💠 این‌کار باعث می‌شود برخی از واقعیّت‌های شده‌‌ی زندگی و نقش مثبت همسر و تلاش‌های او در زندگی‌مان دیده شود و این نکته را به ما یادآوری کند که هردو باهم تا این نقطه از زندگی را پیموده‌ایم در نتیجه حسّ اتّحاد و را در ما تقویت کند .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
✨⃟ ⃟🌈•> 📱 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با حرفش همه زدن زیر گریه.... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
تحدیر_+جزء+نهم+قرآن+کریم+.mp3
4.2M
🌸 جزء‌ نهم🔗 به‌نیابت‌ازشهیدمحمدمهدی‌ لطفی‌نیاسر🍂.. هدیه‌به آستان‌مقدس‌ امام‌زمان(عج)🌼🌿.. بانوای‌استادمعتزغلامی🎙 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨️ ❣ مناجات تامل برانگیز شهید چمران با خدا پر از قشنگی و حرفِ دله...🥺🌱 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|😎👳🏻‍♂|•• از آقا افطاری می‌خواد جواب آقا دیدنیه 😂 🇮🇷•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و دوم مادرش تاب نمی آورد و می‌رود به حیاط. می افتد به پای خان بابا و
🍂 🍁 قسمت سی و سوم چشم هایش را که باز کرد، دید توی اتاق تاریک خانه حاجی بابا، وسط یک عالم لحاف و تشک خوابش برده. دلش در هم می‌پیچید و حالش رو به افول بود. از جا برخواست و نزدیک در رفت. دستگیره را پایین کشید اما در از بیرون قفل شده بود. چندین بار دستگیره را تکان داد اما باز نشد. شروع کردبه کوبیدن در و حاجی بابا و یاسر و یحیی را صدا زد. چند دقیقه ایی گذشت که یاسر از پشت در سبز شد و بلند داد زد :چته؟ هار شدی؟ محبوبه آب دهانش را قورت داد و با صدای بریده ایی گفت :منو چرا آوردین؟ چی از جونم میخواین؟ میخوام حاجی بابا رو ببینم، این در و باز کن یاسر پوزخندی زد و گفت :زیادی زر زر نکن. تو کی باشی که بخوای حاجی بابا رو ببینی؟ حالا حالا باید تقاص بی حیایی تو بدی. حالا حالا باید اینجا بمونی و عذاب بکشی. خودم با دستای خودم گورت رو میکنم. محبوبه شروع با فریاد کشیدن کرد و گفت :میخوام حاجی بابا رو ببینم. این در لعنتی رو باز کن. یاسر لگدی به در زد و صدای داد و بیداد محبوبه را خفه کرد و رفت. محبوبه با صدای بلند زد زیر گریه و پشت در سر خورد. دلش از همه چیز گرفته بود. این گذشته رهایش نمی‌کرد. ذهنش رفت سمت مجید. درست لحظه ایی که احساس می‌کرد همه چيز درست شده، وقتی که احساس می‌کرد صاحب قلب مجید گشته و دلش به آرامش رسیده بود، گذشته مثل یک میهمان ناخوانده سر رسیده بود و شده بود ماتم پشت ماتم. مجید اگر به خانه می آمد و او را پیدا نمی‌کرد با خودش چه فکری درباره محبوبه می‌کرد؟ چگونه می‌توانست او را پیدا کند؟ وقتی ذره ایی از گذشته او خبر ندارد. وقتی که زبان پرس و جو ندارد. دلش برای آن خانه کوچک و از همه مهمتر آن مرد ساکت تنگ شده بود. با خودش فکر می‌کرد هیچ مردی به پای مجید نمی‌رسد. مردی که هرگز تا به حال کسی مثل او اینگونه آرامش نکرده بود. حالا با این غصه باید چه کند؟ غصه ی از دست دادن رویاهایش. غصه از دست دادن مردی که با سکوتش دوست داشتنی تر است.... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🍂 🍁 قسمت سی و چهارم ماهرخ دویده بود روي سقف بام و از داخل دریچه، تمام وجودش را گوش کرده بود تا بفهمد توی اتاق خان بابا چه می‌گذرد.... کدخدا درخواست دیدار خان بابا را کرده بود و سراسیمه خودش را رسانده بود پیشش تا سخن مهمی را بگوید. مادرش به لطف دمنوش های سکینه ننه به خواب رفته بود و خبر آمدن کدخدا به گوشش نرسیده بود وگرنه ذره ایی تاب نمی آورد و خودش را به اتاق خان می‌رساند. کدخدا با طمانینه سخن می‌گفت و خان بابا تنها میشنید کدخدا :شما سرور عاقلان روستایی خان. تقی خان دشمن امروز ما نیست. کینه ی شما از چندین سال قبل توی سینه ش ریشه کرده. یادتون نشده که به هر بهانه دنبال خراب کردن چهره شما بین مردم بود و هست؟ خود شما همیشه میگفتید وای به روزی که قرعه به نام تقی خان بیوفته و ما زیر دندونش گوشتی داشته باشیم. اونوقت یک عالم باید دست به دعا شن تا بلکه از شر دست بکشه و ما رو به حال خودمون رها کنه. حالا اون روز رسیده خان. از بد حادثه و زمونه، ما زیر دندون تقی خان گوشت داریم. پسرت سیاوش اسیر درستشه و تا رضایت نده نمیتونی صداشو توی این خونه بشنوی خان. من اومدم اینجا پا درمیونی کنم بلکه این ماجرا ختم به خیر بشه. خان بابا چند دقیقه ایی سکوت کرد و گفت :من یک عمر با ابرو زندگی کردم کدخدا. نمیخوام فقط به خاطر اینکه پاره تنم دست اونه، باج بهش بدم. بین من و اون خدا و حکم خداست. من حراج نمیزنم به حیثیت و آبروم کدخدا بلافاصله جواب داد :صحبت که فقط حیثیت و جون پسرت نیست خان؟ تقی خان با مردم این روستا هم میونه خوشی نداره... شما دو نفر نباید سر کینه ی دیرینه تون جون این مردم رو به خطر بندازید. بیا و ایندفعه هم تو عاقل باش و کار درست رو بکن. خان بابا از پشت میز بلند شد و آرام گفت :برو خدا رو شکر کن کدخدا که خدا پدرت نکرده. اولاد نعمته اما گاهی اوقات می‌شه سوهان روح. داغت میکنه محبتش. کمرت رو میشکونه نبودنش. حاضری بابتش هر خفتی رو تحمل کنی. برو خدا تو شکر کن... حالا بگو چه فکری داری؟ کدخدا چند دقیقه ایی مکث کرد و گفت :تقی خان راضی شده به محکمه. یعنی پا در میونی ریش سفیدای دور و برش جواب داده و راضی شده بیاد و بشینه و چند کلامی حرف بزنید سر این قضیه... حالا هم باید هر چی توی چنته داری رو کنی برای گرفتن رضاش... از مال و منالت باید بگذری برای سیاوش... تقی خان به کم راضی نمیشه... فکراتو بکن. کدخدا این را گفت و از خان بابا خداحافظی کرد و بیرون رفت. ماهرخ تمام وجودش شده بود نگرانی. به زودی اتفاقی رخ می‌داد که از کنترل همه ی آنها خارج بود.... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
لااله‌الاالله ۴.mp3
15.13M
✦ آدمها برای رسیدن به هر چیزی، همان چیزی را که می‌خواهند هدف می‌گیرند و همه چیز را فقط برای رسیدن به همان یک هدف، جهت می‌دهند و آنقدر می‌دوند تا برسند... - ما برای عاشق شدن، - برای محبوب شدن، - برای رفیق شدن .... با خدا، از چه چیزهایی گذشتیم؟ و چقدر به مشاهده و لمسِ خدا رسیدیم؟ ❤️•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´