#قرار_عاشفی
#سلام_اربابم_الحسین (ع)❤️
ازقیل و قالِ هر دو جهانم رها، حسین!
شادم که مبتلای غمم با شما حسین!
ازمن دو ماه نوکری ام را قبول کن
نوکر دلش خوش است به این گریه ها حسین (ع)
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_مولای_من ❤️
🍂من از تو مینویسم و از اشک جاری ام
از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام
🍂تعجیل کن در آمدنت ای صبور من
گسترده نیست دامنهی بردباری ام...
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_مجردان_باید_بدانند
2⃣ ازدواج به خاطر عشق و محبت
از محبت نار نوری میشود/وز محبت دیو حوری میشود
🔹قرآن نیز بعد از آرامش ، بحث محبت و مودت را دومین دلیل ازدواج میداند جعل بینکم مودة و رحمة
🔹 روانشناسان یکی از نیازهای اساسی و مهم انسان را نیاز به محبت می دانند، انسان نیاز به محبت دارد و علاقه مند است که دوست بدارد و دوست داشته شود
🔹یکی از راه های مهم و موثر ابزار مهر و محبت و برقراری دوستی بین زن و مرد ازدواج است
🔹 محبت و اعتلای آن به عشق و علاقه ای وافر و همبستگی روانی و عاطفی ،پیوند زن و مرد را محکم تر میکند و فضای خانواده را صمیمی، گرم ، پر طراوت ،شاداب و بالنده میسازد
محبت از درخت آموز که سایه/از سر هیزم شکن هم برنمیدارد
ادامه دارد.....
کتاب
#سینجینهایخواستگاری
نویسنده: مسلم داودی نژاد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۶-۵#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_سوم
#قسمت_۸_۲
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#هنر_زنذگی
ماهی، هرگز با دهان بسته صيد نميشود!
رازهایت را فاش نکن،
بعضی ها، در آرزوی صید یک اشتباه،
در انتظار تو نشسته اند…
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
33.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
⭕من حتما باید با هم مزاج خودم ازدواج کنم؟ 😕😕😕
با این کلیپ میفهمی با کی ازدواج کنی...
❌ نکات فراموش شده ازدواج
دکتر مسلم داودی نژاد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#پشتوانه_محکم
👰🏻🤵🏻 عروس خانوم و آقاداماد
🌸🍃 رضایت #والدین در ازدواجتون،
نقش تعیین کننده ای در خوشبخــتی شما داره.
➖سعی کنیدهرگز حمایت خانواده تونُ از دست ندین! خصوصا #شمــا عروس خانوم.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخوای همسرت هیچ تغییری نکنه و بهتر نشه؛ اینجوری حرف بزن🥺
به جاش اگر خواهان بهتر شدنشی؛ سعی کن با کلام و رفتارهات نشون بدی ظرفیت رشد بیشتری داره و با ترسیم آینده قشنگ تر مشتاقش کنی به تغییر🌱
✅مثلا: فکر کن اگه دکتراتو بگیری چقدر خوب میشه. چقدر بهت میاد صدات کنم آقای دکتر...
#تحلیل_فیلم
#مرضیه_کشوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_از_کاربران
به قولش اعتماد کن
خیلی از مشکلات حل میشه ...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
برگرد نگاه کن پارت98 صبح که از پیاده رو میگذشتم. درست همان جای دیروزی ایستادم. دستم را داخل کیفم
برگرد نگاه کن
پارت99
شالم را روی سرم محکم کردم و دوباره در آینه خودم را چک کردم.
کیفم را برداشتم و از اتاق بیرون زدم.
از خانم نقره خداحافظی کردم.
–خوشبه حالت تلما میری خونه، ما تا شب اینجاییم.
–خوش به حال شما که سربرج بیشتر از ما حقوق میگیرید.
دست به کمر شد.
–مگه انتظار دیگه ایی داشتی؟
–نه دیگه، به قول مامانم هر چی زحمت بیشتری بکشی راحت تر زندگی میکنی.
الان احتمالا شما از ما راحت تر زندگی میکنید. هر دو لبخند زدیم.
سر قرار خیالی خودم با امیرزاده رسیدم. قراری که او نبود باید میگشتم و پیدایش میکردم. باید با لنزهای دوربین شکارش میکردم. قدمهایم را تند کردم. طوری عجله میکردم که انگار او سر قرار منتظر من است.
مضطرب بودم.
برای دیدنش لحظه شماری واژهی کمی بود. تک تک سلولهای بدنم دیدن او را میخواستند و به این دیدار یک طرفه و از راه دور هم قانع بودند. به اطراف نگاهی انداختم از صبح خلوتر بود. آرام وارد باغچه شدم. سعی کردم همان جای دیروزی باشد که شاخ و برگ درختها کمتر باشد.
دوربین را روی چشمهایم تنظیم کردم.
لنزها را از شاخ و برگهای درختهای وسط بلوار عبور دادم. درخت چنار را با گنجشکهایش پشت سر گذاشتم.
به جایی رسیدم که قلبم برایش میتپید، به خاطرش خودم را به دردسر انداخته بودم و برای دیدنش به دلم قول داده بودم.
دوربین را زوم کردم.
نایلون مغازه را رد کردم. نایلون دیگر آویزان نبود، به کناری جمع شده بود. تعجب کردم. امروز هوا سردتر از دیروز بود چرا نایلون جلوی در جمع شده بود.
میز پیشخوان را دیدم و بعد به دنبالش گشتم. چیز عجیبی دیدم دو آرنج مردانه که روی میز ستون شده بودند.
با تعجب دوربین را بالاتر کشیدم و زوم دوربین را بیشتر کردم.
انگار چیزی در دستهایش بود. امیرزاده چه کار میکردم. کنجکاوانه دوربین را کمی بالاتر کشیدم.
خدای من، چیزی را که میدیدم باورم نمیشد. یک آن قلبم از جا کنده شد. خودش بود. خود خودش...
لیلافتحیپور
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´