eitaa logo
مجردان انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوست عزیز ایتایی از اونجایی که با تیم پشتیبانی قوی تری برگشتیم و دست تک تک شما رو برای عضویت و کمک به کانال خودتون به گرمی میفشاریم ☺️☺️ کافیه با عضویت هر ده نفر به کانال و ارسال اسکرین به ادمین کانال جایزه های خودتون رو دریافت کنید 😍😍 ⭐️⭐️واما پیشنهاد ویژه ادمین برای شما عزیزان 😉 اگه هر دفعه یه دونه اضافه تر از تعداد عضو های قبلی تون اضافه کنید علاوه بر هدیه دلخواه تون یه هدیه هم از طرف ادمین براتون ارسال میشه 😊😊 منتظر پیام های قشنگ تون هستم ادمین کانال مجردان انقلابی https://eitaa.com/mojaradan
هدایت شده از باشگاه روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 طوفان الاقصی حماسه مادران است کسانیکه سربازان مقاومت را تربیت کردند —⃟💠 گروه عزم —⃟💠 ┈┅ @revayat8_ir ┅┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 بعضی خیال می کنند مهریه سنگین به حفظ پیوند زناشویی کمک می‌کند... 🌱 @mojaradan
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 معرفی دادن و شناخت در ازدواج باید به چه صورت باشد؟ 🔸باید در سه محور خودمان را معرفی کنیم: 1-شکل گیری و سابقه من 2- اعتقاداتم 3-روحیاتم استاد @mojaradan
🔴 این متن بلنده ولی حتما ارزش خوندن رو داره ✅ حدود هشتاد درصد از ماها اعتقاد داريم ... اوايل يه رابطه عاشقانه يا دوران نامزدي يه دوره ي كاملا رومانتيكه كه پايدار نيست و به محض رسيدن به هم و يكي شدن حس عادي شدن رو در طرف مقابل مي بينين! تمام اين هشتاد درصد با قاطعيت ميگن عشقشون تموم ميشه و اون دوره ي كوتاهِ بي نظير هميشه توي ذهنشون ميمونه و حسرت مي خورند ، بياين از چيزاي خيلي ساده شروع كنيم به محظ اينكه ازدواج ميكنيم اسمي كه توي گوشيمون ذخيره كرده بوديم كه معمولا : عشقم ، نفسم ، زندگيم با كلي قلب و بوسه بود رو به : همسر ، خانوم، يا بعضي وقت ها ديده شده وزير تغيير داديم ،چرا وقتي ازدواج ميكنيم ديگه عشقم صداش نكنيم !؟ مگه اين همون عشقِ زندگيمون نيست؟ چرا وقتي سر كار هستيم با همكاراي خانم يا برعكس همكاراي اقا هستيم تو اوقات بيكاري ميگيم و ميخنديم اما به همسرمون زنگ نميزنيم و بهش نميگيم دلم برات تنگ شده چرا نميگيم صداتو كه شنيدم خستگيم در رفت!؟ چرا تا قبل ازدواج پُزِ يه زندگي عاشقانه رو ميديم كه قراره واسش تو احساس سنگ تموم بذاريم اما بعدش جز بد خلقي كار ديگه اي نداريم خستگيامونو مياريم خونه خراب ميشيم سر همسري كه منتظر اين جمله س : عشقم اين لباست چقد بهت مياد، بعد بغلش كني و بگي هيچ ارامشي آغوش تو نميشه! چرا؟ چرا منتظر يه مناسبت خاصيم واسه كادو دادن بهش ، چرا بي دليل و بدون هيچ مناسبتي يه شاخه گل نميخريم واسش؟! چرا يه بارم پيش نمياد وقتي باهامون حرف ميزنه بگيم: ببخشيد داشتم به صدات گوش ميدادم حواسم به حرفات نبود!؟ چراا چراااچراااا ما اسم عشقو بد كرديم خودمونم بايد درستش كنيم ، الان شروع كن، تو ريزترين رفتارت تجديد نظر كن خونه و ماشين و پول عشق نميشه، آدم با احساسش زنده س ، توي جمع جوري نگاهش كن انگار قحطي آدمه، هميشه اسمشو با ميم مالكيت صدا بزن، گاهي ازش عكس بگير و با عشق به گوشيت خيره شو ، بهش بگو هنوزم مثل روزاي اول شيفته ي زيبايي هاشي ، هيچ وقت توي رخت خواب بهش پشت نكن ، با حوصله به حرفاش گوش كن، سفت بغلش كن و بگو آرامشت اغوش اونه، صب هم با نوازشات بيدارش كن ، تو سختيا كنارش باش بهش قوت قلب بده نشونش بده تو تك تك لحظه ها كنارشي دوسش داري و تنهاش نميذاري ، بذار هر لحظه با رفتارت حس كنه خاص ترين آدم دنياس واست سخت نيست نذار بعدِ دو روز فراموشت شه يا خسته شي ، اين كار بايد ابدي باشه اگه ميخواي زندگي هميشه مث روزاي اول قشنگ بمونه ... 💠 سخت نيست @mojaradan
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- کسی که رفتنیه باید بره! 🔥به زور آدم ها رو نگه ندار و به زور کنار آدم ها نباش @mojaradan ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آراستگی خانم ها وآقایان همیشه در منزل آراسته باشید. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکرار کردن یک چیز در ذهن باعث باور کردنش می‌ شود و وقتی انسان چیزی را به اندازه‌ی کافی باور کند اتفاقات خوب شروع می‌ شوند @mojaradan
سلام به نظرم کانالتون خیلی دخترونه شده. اگر بتونید مطالبی بذارید که آقایون هم بپسندن مطمئنا اعضای بیشتری میتونید جذب کنید. البته این فقط نظر شخصی هست. متاسفانه آقایون اصلا به مطالب مشاوره و روان شناسی قبل و بعد از ازدواج اهمیت نمیدن😅 کار خیلی سختیه بخوایید در این زمینه جذبشون کنید. ❤️ آدمین جان بابت کلیپهایی که گزاشتید بعد از رمان ممنون خیلی قشنگن واقعا😭😭😭😭 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه برگرد نگاه کن پارت325 بعد از این که علی ما را به هم معرفی کرد با دوستش احمد آقا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت326 دوستش خداحافظی کرد و رو به علی گفت: –کنار ماشین منتظرم. بعد از رفتنش از علی پرسیدم: –بازم میای؟ با لبخند پهنی چشم‌هایش را باز و بسته کرد. –اگه مادربزرگ بتونه رضایت بگیره دفعه‌ی بعد میام خونه تون. بعد به داخل ساختمان اشاره کرد. –می گم یه وقت لو ندن من این جا بودم. –نه نادیا این طوری نیست. ساره هم که اصلا نمی‌تونه حرف بزنه. وارد ساختمان که شدم دیدم مادر بزرگ وسایلش را برداشته که برود. –تلما مادر تو نمیای خونه؟ لبخند زدم. –من رو تا از این جا بیرون نندازن هستم. شما چرا زود می رید مامان بزرگ؟ –زودتر برم ببینم می‌تونم مامانت رو راضی کنم. بذار ساره هم پیشت بمونه، من با نادیا می رم. چند دقیقه بعد از رفتن مادربزرگ رو به ساره گفتم: –پاشو بریم خونه، دل تو دلم نیست. می خوام زودتر بدونم جواب مامان چیه. همین که وارد حیاط شدیم صدای بلند بلند حرف زدن مادر می‌آمد که به مادربزرگ می‌گفت: –اگر شما تمام مسئولیتش رو بر عهده می‌گیرید من حرفی ندارم. تو این چند روز داشتم به این فکر می‌کردم که همین که علی آقا حرف ما رو گوش کرده و کاری به کار تلما نداشته، پس معلومه برای اونم آینده‌ی تلما مهمه... نادیا در حالی که به مرغ ها غذا می‌داد پرسید: –چرا زود اومدید؟ ساره به داخل خانه اشاره کرد. پرسیدم: –می خوای بری داخل خونه؟ بدون این که جواب من را بدهد به عصایش تکیه کرد و به طرف داخل ساختمان رفت. کنار نادیا نشستم. –می‌خواستم زودتر بدونم مامان چی به مامان بزرگ می گه. نادیا پوزخندی زد. –می‌بینی که مامان همه ش داره از خوش قولی علی آقا صحبت می‌کنه، خبر نداره طرف همین چند دقیقه‌ی پیش سر قرار بوده. انگشت سبابه‌ام را روی بینی‌ام گذاشتم. –هیس، اتفاقا علی زیر قولی که داده نزده. ناگهان صدای فریاد مادر به گوش رسید. –چی؟ مگه علی آقا هم اون جا بود؟ من و نادیا با چشم‌های گرد شده به هم نگاه کردیم. نادیا سرش را کج کرد. –فکر کنم ساره لو داد. از جایم بلند شدم. –یعنی ساره دهن لقی کرده؟ به طرف داخل ساختمان دویدم. با دیدن چیزی که جلوی چشم‌هایم بود خشکم زد. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´