eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره ی مرحوم حاج محسن عسکری از مرحوم آیت الله بهجت در مورد عظمت مقام حضرت زهرا سلام الله علیها 👤مرحوم حاج محسن عسکری : این شعر را در مجلسی در خدمت مرحوم آیت الله بهجت خواندم که : بوسه اش نی ز روی عادت بود بلکه از امر حق اطاعت بود .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
43.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اماتورفتی و موندم تک و تنها:) تقدیرمن این بود علی بی زهرا❤️‍🩹 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
°•~🦋 تو عجیب ترین یادی، مطمئن ترین علاقه ای تو زيباترين مطالبه ی دلی از تمامِ داشته ها و نداشته هايم  ...🩵 ♥︎ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• ای داغدار اصلی این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا تنها امید خلق جهان یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیاء بیا آجرک_الله_یا_بقیة_الله🥀 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
⁉️ می‌دونید اگه ملاک‌های ازدواج، ظاهری باشن و نه حقیقی، چه اتفاقی می‌افته؟🤷‍♂🤷‍♀ 🔵 قسمت چهارم: ✅ گفتیم که وقتی ملاک‌های غیر منطقی، مدیریت تصمیم گیری رو تو ازدواج به دست بگیرن، یکی از نتیجه‌های اون، سخت شدن ازدواجه. سه تا از ملاک‌های اشتباه توی ازدواج رو بررسی کردیم و حالا ملاک اشتباه بعدی👇 ❗️شغل ثابت داماد❗️ ✅وقتی که ما از تسهیل ازدواج حرف می‌زنیم، به صورت طبیعی سخن از سنّ ازدواج هم به میون میاد. یعنی نتیجه تسهیل ازدواج، پایین اومدن سنّ ازدواجه.✌️ 🔷🔹پایین بودن سنّ ازدواج، لوازمی داره که یکی از اونا بحث شغل آقا داماد هست. ما وقتی به یه پسر بیست ساله می‌گیم ازدواج کن، باید بدونیم که این جوون داره درس می‌خونه، پس شغل ثابتی نداره.🤷‍♂ ❓حالا اگه داشتن یه شغل ثابت رو معیار ازدواج بدونیم، دیگه نمی‌تونیم سنّ ازدواج رو از ٢۵ یا ٢۶ سال پایین تر بیاریم، پس برا حلّ این مسئله باید چه‌کار کرد؟🤔 1⃣ کار خونواده‌ها 🔶🔸پدرا باید پشتیبان بچه‌هاشون باشن. اگه بخوایم واقع بینانه این مسئله رو حل کنیم، نباید پای خودمون رو از میدون بیرون کنیم. خیلی از پدرا و مادرا می‌تونن تا مدّتی عهده دار هزینۀ زندگی بچه‌هاشون باشن.🤝 ❌ البته این کمک نباید طوری باشه که خیال فرزند رو آسوده کنه و انگیزشون رو برا کار کردن و به دست آوردن درآمد، از بین ببره.👌 ✅ اگر فرزند ما تو دوران سربازی یا دانشجویی احساس نیاز به ازدواج کرد، می‌تونیم با پذیرش عقد طولانی مدت، زمینۀ ازدواج اون رو فراهم کنیم. این هم کار دیگه‌ای که باید خونواده‌ها بپذیرن و سخت‌گیری نکنن.♨️ 🔵 ادامه دارد... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
46.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1🎭 سریال: 🏅 : اجتماعی / درام 19_2 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤السّلام علیکَ ایتها الصدیقه الشهیده🖤 الهُمَّ صَلَّ علی فاطمة و اَبیها و بَعلها و بَینها و سِرَّالمُستَودَعِ فیها بِعَدَدَ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ..🥺💔 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 برنامه‌هایی که قبل ازدواج حتما باید به آن اصرار داشته باشیم. 🔹بحث فرزندآوری، مسکن، اشتغال خانم از مواردی است که حتما باید مطرح شود. استاد @mojaradan
زن‌ها گاهی اوقات چيزی نمی‌گويند چون به نظرشان لازم نيست كه چيزی گفته شود با نگاهشان حرف می‌زنند به اندازه يك دنيا حرف می‌زنند هرگز نبايد از چشمان هيچ زنی ساده گذشت. ↙️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت417 لب هایم را روی هم فشار دادم. —آدم یه چیزایی می شنوه که باورش نمیشه! رست
🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت418 یک پله مانده بود وارد شوم علی جلویم را گرفت. –وایسا وایسا، اول چشمات رو ببند. –علی می اُفتم. دستم را گرفت. –نمیُفتی، نترس! پس من این جا چی‌کاره‌ام؟ بوی غذا تمام خانه را برداشته بود. دست های علی را محکم گرفتم. –علی خیلی به زحمت افتادی، دو ساعته سرپایی. پای اجاق گازم هوا سرده، چرا نذاشتی منم بیام کمکت؟ –اون که دیگه نمیشه غافلگیری. تازه امروز فهمیدم آشپزی کردن روی این اجاق با نبود امکانات چقدر برات سخت بوده و تو توی این مدت صداتم در نمی اومده. دیگه پاییز شده و کم کم هوا هم سرد می شه. به نظرم بعضی وقتا برای یه روزم که شده، آقایون کارای خانما رو انجام بدن خیلی خوبه‌، متوجه‌ی خیلی چیزا می شن. خندیدم. –چشمام رو باز کنم؟ صندلی را برایم عقب کشید. –بفرما بشین بعد چشمات رو باز کن. با دیدن چیدمان روی میز دهانم باز ماند. شمع‌های وارمر قلبی شکل به رنگ طلایی همرا با گلهای خشک سرخ رنگ سطح میز را پر کرده بود. سالاد و دوغ و مخلفاتی که در کنار غذا بود بیشتر شگفت زده‌ام کرد. با حیرت و شادی به علی نگاه کردم. –وای علی! چقدر قشنگ چیدی! کی وقت کردی، سالاد درست کنی؟! لبخند زد. –به سختی. از جایم بلند شدم و محکم در آغوشش گرفتم. –ممنونم ازت که برای خوشحال کردن من این قدر زحمت کشیدی. موهایم را بوسید و صورتم را با دست هایش قاب گرفت. –من از تو ممنونم که این قدر با سختی توی این یه وجب جا هر روز غذا درست می‌کنی و صداتم در نمیاد. ولی تموم شد دیگه. از این جا می ریم. از روی میز کیف هدیه‌ای را که از قبل آن جا گذاشته بود، برداشت و مقابلم گرفت. –این برای توئه، بازش کن ببین می‌پسندی؟ –کادو برای چی؟! روی صندلی روبرویم نشست. من هم نشستم. –زود باش دیگه، غذا یخ کرد. نگاه سوالی‌ام هنوز روی صورتش مانده بود. عاشقانه نگاهم کرد و نجوا کرد: –برای این که برام آرامش آوردی، چیزی که سال هاست دنبالشم. نفسش را بیرون داد و خم شد دستم را گرفت و به لب هایش نزدیک کرد و بوسید. –برای این که بهت بگم خیلی دوستت دارم. حرف هایش بغض به گلویم آورد و با همان حال گفتم: –ممنونم. یک تکه قارچ در دهانم گذاشتم. –خیلی خوشمزه شده، من باید بیام پیشت آشپزی یاد بگیرم. راستی علی دلم می‌خواد یه چیزی رو بهت بگم، ولی نمی‌دونم کار درستیه یا نه؟ نگران نگاهم کرد. –غذا بد شده روت نمی شه بگی؟ لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت419 یک تکه از سینه‌ی مرغ مکعبی خرد شده را سر چنگال زدم و جلوی دهانش گرفتم. –این که معرکه شده. من نمی‌دونم تو این غذا رو از کجا یاد گرفتی؟ دهانش را باز کرد و مرغ را بلعید. –دوسال تنهایی، باعث شده خیلی چیزا یاد بگیرم، البته مامانم همیشه از غذاهام ایراد می گرفت ولی حالا می گه دلم واسه دست پختت تنگ شده. ابروهایم بالا رفت. –یعنی همیشه تو آشپزی می کردی؟! خندید. –نه بابا، چند ماه یه بار. ولی کلا آدما این جورین دیگه، تا وقتی چیزی رو دارن قدرش رو نمی دونن. بعد چشمکی زد و ادامه داد: –قدر من رو بدونا شاید یه روزی نباشم. پشت چشمی برایش نازک کردم. –حالا یه بار آشپزی کردیا، کوفتمون نکن. با لبخندی که از لب هایش محو نمی شد کمی سالاد برایم کشید. –خب خدارو شکر که واسه غذای من نتونستی حرف دربیاری. حالا راحت باش هر چه می خواهد دل تنگت بگو! سرم را پایین انداختم. دو دل بودم برای حرف زدن. دستش را زیر چانه‌ام برد و صورتم را بالا آورد. –داری نگرانم می‌کنیا، چی شده؟ نفسم را بیرون دادم. –هیچی ولش کن. حالا شاید بعدا گفتم. دستش را از زیر چانه‌ام کنار کشید و به چشم‌هایم زل زد. لبخند زدم. صاف نشست و دست هایش را روی سینه‌اش جمع کرد و خیره نگاهم کرد. لقمه ای برایش گرفتم. –تا نگی من چیزی نمی‌خورم. با تعجب نگاهش کردم. –تو که اینقدر ناز نازی نبودی! حالا این رو بخور می گم. لقمه را از دستم گرفت و من هم چیزهایی که در اتاق هلما دیده بودم را برایش تعریف کردم. حتی ماجرای قاب عکس را هم گفتم. فکری کرد و گفت: –کلا کاراش غیر عادی نیست؟! مثلا تو عکس صمیمی ترین دوستت رو قاب می کنی بذاری تو اتاقت؟ تو می تونی باورش کنی؟ کلافه گفتم: –اصلا نمی‌دونم چی رو باید باور کنم چی رو نباید. هر وقت خودم رو جای اون می ذارم بغضم می‌گیره. رستا می گه باهاش کات کن، کاراش رو باور نکن. ولی وقتی هلما این همه محبت در حقم کرده و می کنه من چطور باهاش کات کنم. وقتی که کرونا داشتم خواهر و مادر من بهم نزدیک نشدن ولی اون توی بدترین شرایط زندگیش کنارم بود. درست شب عروسی من مادرش رو از دست داد ولی صداش درنیومد. حداقل می‌تونست به همه بگه چی شده و یه جورایی خودش رو تخلیه و منم ناراحت کنه. ولی نکرد. اون کار بزرگی در حقم کرد. واقعا این کارا رو هیچ کس در حق کسی انجام نمی ده، حتی خود من در حق بهترین دوستم. توی بیمارستان هر کاری از دستش برمیومد برام انجام می‌داد. طوری که گاهی مامان حال من رو از اون می‌پرسید. یه شب که حالم خیلی بد بود اصلا خونه نرفت و نخوابید. همه ش بالای سرم بود. علی سرش را تکان داد. —آره، منم وقتی دلیل حضور هلما را رو تو خونه ی مامانت برای مامانم توضیح دادم باور نکرد. نفسم را بیرون دادم. —دلم براش می‌سوزه، هیچ کس باورش نداره حتی خاله ش. هر وقت با هم حرف می زنیم به خاطر گذشته ش، خودش رو سرزنش می کنه. یه وقتایی فکر می‌کنم ما جای خدا نشستیم و نمی‌خوایم یه فرصت بهش بدیم. انگار ما کی هستیم؟ از کجا معلوم اون پیش خدا از همه‌ی ماها عزیزتر نباشه؟ که من فکر می کنم عزیزتره، میدونی چرا؟ لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت420 –فکر کن دو نفر یه آزاری به یه نفر برسونن حالا خواسته یا ناخواسته، یکی شون مدام قلدری کنه و بگه حالا که چیزی نشده، من که کاری نکردم. ولی اون یکی سرش رو بندازه پایین و مدام عذر خواهی کنه. تو جای اون فرد باشی کدومشون رو می‌بخشی؟ علی سرش را تکان داد: –می‌فهمم چی می گی. خدا کسی رو که جلوش ادعایی نداره رو بیشتر دوست داره و زودتر می‌بخشه. حتما خدا خیلی دوستش داشته که قلبش رو این طور زیر و رو کرده. نگاهم را به شمع هایی که ریز ریز می سوختند دادم. —فکر کن بعد از آخرین باری که تو خونه اومد ملاقاتم، کرونا گرفت. حالش اون قدر بد شده که رو به مرگ بوده ولی حتی یک کلمه هم از من کمک نخواست. منم خبر نداشتم که بخوام کمکش کنم. این قدر بی‌معرفت بودم که تو اون مدت اصلا بهش زنگ نزدم حتی یه تشکر کنم. ولی اون اصلا شکایتی نکرد. اون حتی دیگه از علایقش حرف نمی زنه، می ترسه من ناراحت بشم و ولش کنم. من می دونم شاید کارم اشتباه باشه ولی نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم چون می‌ترسم نکنه یه روز من جای اون باشم. علی دست هایش را به هم گره زد و با لحن بی تفاوتی گفت: —اگه تو فکر می‌کنی باید کمکش کنی و اون بهت احتیاج داره من حرفی ندارم ولی تا وقتی می‌تونی کمکش کنی که آسیبی به خودت نرسه. هر کدوم از آدمای اطرافمون ممکنه یه اخلاقایی داشته باشن که ما خوشمون نیاد ولی تحمل می‌کنیم که درستم هست ولی گاهی این اخلاقای بد ضربه به سلامتی مون، به اعتقادات مون و به ارزش انسانی مون می‌زنه. اون موقع دیگه لزومی نداره بازم اونا رو برای خودمون نگه داریم. حالا خانواده بحثش جداست، ولی یه دوست گاهی حتی می تونه روان آدم رو به هم بریزه و این خیلی خطرناکه. البته تو خودت همه‌ی اینا رو تشخیص می دی. بعد پوزخندی زد و ادامه داد: —راست می گن ‏روزگار همیشه از جاهایی ازت امتحان می گیره که اصلا فکرش رو نمی کنی، مثل اون استاد دانشگاهی که سوالایی طرح میکنه که اصلا تو جزوه نبوده. —یعنی تو فکر می کنی هلما یه امتحانه؟ صاف نشست و دوباره دست هایش را روی سینه اش جمع کرد و به روبرو خیره شد. —صد در صد، امتحانی که شاید من می خواستم ازش فرار کنم ولی خدا می خواد بهم بگه هرجای دنیا بری باید این امتحان رو پس بدی. شده رابطه‌ی کل خونواده ت رو با هلما حسنه می کنم و مهرش رو تو دل همه میندازم که فقط تو رو تسلیم کنم. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت421 بعد نفسش را عمیق بیرون داد و از جایش بلند شد. کمی به این طرف و آن طرف قدم برداشت. بعد ایستاد و به تابلویی که روی دیوار بود، خیره شد. از حرف هایش ماتم برده بود. نگاهم را روی میز چرخاندم و با خودم فکر کردم کاش وقت دیگری را برای مطرح کردن این مسئله انتخاب کرده بودم. وقتی برگشت لبخند به لب داشت. روی صندلی اش نشست و به چشم هایم زل زد. —زندگی بهم یاد داده که هیچ چی رو نمی شه به کسی تحمیل کرد. فقط باید در مورد هر چیزی که من رو می ترسونه بهت اطلاعات بدم. با تعجب پرسیدم: —تو از هلما می ترسی؟! —از اون نه، از تو می ترسم. از این که مهربونی جزئی از وجودته می ترسم. این که هیچ وقت نمی تونی این دلسوزیت رو ترک کنی می ترسم. حتی اگه هزار بارم به خاطرش، اذیت شده باشی، بازم ترجیح می دی مهربون باشی. من می دونم اگه الان بهت بگم با هلما کات کن، هزارتا سوال برات پیش میاد که من شاید جواب خیلیاش رو ندونم اگرم بدونم و بهت بگم شاید قبول نکنی و آخرشم به دیکتاتوری محکوم بشم. برای همین فقط بهت می گم هیچ وقت جایی نرو که جلوی پات تاریکه، اول صبر کن چراغ رو روشن کن، درست جلوی پات رو ببین بعد قدم بردار. چند ماهی می شد که به خانه ی مادر شوهرم اسباب کشی کرده بودیم. این جا در برابر زیر زمین خانه ی ما آن قدر بزرگ بود که برای پر کردنش مجبور شدیم یک دست مبل و یک جفت فرش و کلی خرده ریز بخریم. این جا دو اتاق داشت که به پیشنهاد علی یکی از اتاق ها را اتاق مطالعه کردیم و برایش کتابخانه خریدیم. علی آن قدر کتاب داشت که اکثر طبقات کتابخانه پر شد. قرار گذاشتیم هر شب حتی شده نیم ساعت به آن اتاق برویم و کتاب بخوانیم. شب های بلند پاییزی باعث می شد که ما ساعت ها وقتمان را درآن اتاق بگذرانیم. درس های دانشگاه من سنگین بودند و من ساعات مطالعه را اکثرا صرف درس خواندن می کردم. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』•• ♨️️ چرا حضرت فاطمه زهرا(س) با چنان مقام قدسی برای بازپس‌گیری فدک اقدام کردند؟ (از اندک فیلم‌های باقی‌مانده از شهید مطهری) خیلی زیبا 👌 🥥•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 💥 عاقبت بیماری وسواس چیست؟ منبع: کارگاه شیطان و صور مقدس .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
30.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 چقدر درد دارد جای زهرا (س) بودن...! هنوز حتی ۳_۴ ماه از درگذشت پدرت نگذشته که به چشم میبینی چه به روزگار میراث پدر می آوردند... حال چگونه میتوانی برای باقی مسیری که خودت دیگر نیستی اما فرزندانت هستند نگران نباشی...!؟ 💔 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
°بنویسیدبه‌روی‌ڪفنــم‌سینـہ‌زن‌است سینہ‌اش‌وقف‌حسین‌است‌ وگدای‌حسن‌است.🕊♥️. ‌•بچّہ‌بودَم‌ڪه‌مَـرا‌مُجلستان‌آوردَند .اَزهَمـٰان‌روزمَـرا بنـدهٔ‌زَهـرا ڪردَند •ذِڪرلاٰلاٰیے‌مَن‌نام‌حسَن‌بودوحُسین ‌.دَرتبُ‌تاب "حُسینّیہ" مَـراپَـروردَند °اَلْحَسـَن‌وَالحُسَيْـن‌سَيّـِدىْ‌شَبـٰابِ‌اَهلِ‌الْجَنّة° .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درِ خانه‌ی علی را نه ، دنیا را آتش زدند ! که تو چنین غریبانه از دنیا جدا شدی و رفتی ! ‌ نگاه کن مادر جان ! که چگونه با چترِ آتش گرفته‌ی دلهایمان ... منتظرِ بارانِ انتقام ایستاده‌ایم صدای مادر است میان واویلای کوچه میان هجوم وحشیان کافر ... یا ثائر ! یا ثائر ! یا ثائر ! ▪️غیر از ظهورت مگر مادر چه می‌خواهد؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
پرسش : سلام . با دخترى به قصد پر كردن اوقات فراغت ارتباط برقرار كردم ؛ اما الان بشدت به من وابسته شده و چون نمى خواهم با او ازدواج كنم ، نمى دانم بايد چه كنم ؟ لطفا مرا راهنمايى كنيد . متشكرم . ✍️ پاسخ : عليكم السلام . جنابعالی كار اشتباهى كرديد و دلیلش هم این بوده که با زوایای روحی دختران آشنا نبوده اید . با توجه به این که ادامه این رابطه ، آسیب های زیادی خواهد داشت ، لطفا صد در صد رابطه را قطع کنید . این دختر خانم تا مدتی دپرس می شود ؛ ولی بتدریج به زندگی عادی خودش بر خواهد گشت ؛ فقط در یک صورت هست که مى گوييم در یک فرایند تدریجی مثلا ۳ ماهه رابطه را قطع کنید و آن در صورتی است که احتمال جدی خودکشی در كار باشد ؛ در این صورت باید در طول ۳ ماه سردش کنید تا چنین اتفاقی نیفتد . در پناه حق باشيد . 🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´