دست به قلم بردم تا برای تو بنویسم
دست لرزید ، قلم لرزید ، شانه لرزید
اشک لغزید .
همه را تحمل کردیم ، فحشهارا ، شعارهارا ، ایستادیم برای تو ؛ لب به شکایت باز نکردیم
گفتیم فتنه است و فتنه لطف خداست .
اما حالا با این خبر این اشک است که مرا در برگرفته و میگوید ببین حالا میخواهی چه کنی؟
و من مثل مجرمِ منتظر ِاعدام همانقدر تنها ، همانقدر تاریک کنج انفرادی قلبم کز کردهام
صبر کردیم ، خرد شدیم ، خسته شدیم اما
دم نزدیم !
حالا چگونه آرام کنیم قلب بی قرار را؟
هزاران شهید ندادیم ک در اوج غربت بمانی
هزاران شهید ندادیم ک باز هم در خفا بمانی
ای دین محمد ، مگر تو جز خیر و نیکی برای اهل عالم چه داری؟ مگر چه داری ک تورا نمیپذیرند؟
خسته شدیم ای خدایِ محمد .
خسته شدیم ای پسرِ محمد ، ای منجی عالم
ببین در این شامگاه غریب
این خونهارا میبینی مگر نه؟!
حال بار ما بیش از بیش سنگین شده است
بس است به حرمت این خونها حرف بس است ، عمل باید کرد
جهاد باید کرد !!!
مبارزه میکنیم برایِ انتقامِ بغضهایِ رسوب شده و در خفا مانده .✋🏿🖤
#تسلیت_شیراز