120-maede-fa-ansarian.mp3
4.95M
#صوت_ترجمه #صفحه_120 سوره مبارکه #مائده
#سوره_5
#جزء_6
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 امام رضا علیهالسلام :
🍃به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّوجلّ میفرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم🍃
🌴أحسِنِ الظَّنَّ باللّهِ؛ فإنّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ يقولُ : أنا عِندَ ظَنِّ عَبدِيَ المُؤمِنِ بي؛ إن خَيرا فخَيرا، و إن شَرّا فَشَرّا🌴
📚 الكافی، ج ۲، ص ۷۲
#امام_زمان
#ماه_رجب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هفتاد و هشتم : ما تو را دوست داریم
راوی :جواد مجلسی
🔸پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسلهای ابراهیم به حضرت زهرا سلام الله علیها بود. هر جا میرفتیم حرف از او بود! خیلی از بچهها داستانها و حماسه آفرینیهای او را در عملیاتها تعریف میکردند که همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره السلام انجام شده بود.
🔸به منطقه سومار رفتیم به هر سنگری سر میزدیم از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهرا بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شدن مراسم یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. آن شب قبل از خواب ابراهیم عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند برای همین دیگر مداحی نمیکنم. هر چه میگفتم حرف بچهها را به دل نگیر آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، اما فایدهای نداشت.
🔸آخر شب برگشتیم مقر دوباره قسم خورد که دیگر مداحی نمیکنم! ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد، چشمانم را به سختی بازم کردم چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود مرا صدا زد و گفت پاشو الان موقع اذانه، من بلند شدم و گفتم این بابا انگار نمیدونه خستگی؛ یعنی چی ؟ البته میدانستم او هر ساعتی که بخوابد قبل از اذان بیدار میشود و مشغول نماز میشود. ابراهیم دیگر بچهها را هم صدا زد و اذان گفت و نماز جماعت صبح را به پا کرد. بعد از نماز و تسبیحات ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد، بعد هم مداحی حضرت زهرا سلام الله علیها، اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها را جاری کرد من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم ولی چیزی نگفتم.
🔸بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتیم بین راه دائم به فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنیداری به من کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم چرا روضه خواندم؟ گفتم خب آره شما دیشب قسم خوردی که... پرید توی حرفم و گفت : چیزی که میگویم تا زندهام جایی نقل نکن. بعد کمی مکث کرد و ادامه داد دیشب اصلا خواب به چشمم نمیآمد اما نیمههای شب کمی خوابم برد یک دفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تشریف آوردند و گفتند: نگو نمیخوانم ما تو را دوست داریم، هرکس گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه امان صحبت کردن به او را نمیداد و او به مداحی کردن ادامه داد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹
#امام_زمان
#ماه_رجب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼