eitaa logo
آیت الله مجتهدی ( تهرانی) ره
4.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
74 فایل
کپی مطالب کانال ممنوع🛇 👈 زندگیتان را با سخنان ناب آیت الله مجتهدی (ره) خدایی کنید. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 @mojtahedie71 -
مشاهده در ایتا
دانلود
اسب سواری... مرد چلاقی را سرراه خود دید که از او کمک می خواست مردِ سوار دلش به حال او سوخت از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت. اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد تو تنها اسب را نبردی *جوانمردی* را هم بردی. اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم مرد چلاق اسب را نگه داشت مردِ سوار گفت: هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛ زیرا می ترسم دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند👌 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 🌺🍃 @mojtahedie71
نپرداختن بدهی دیگران ✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان ‌‌ @mojtahedie71
🌸🍃﷽🍃🌸 👌 تبدیل مجلس گناه به مجلس توبه به دست استاد موسیقی 🔸 آیه: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ طه/44 با او به نرمی سخن گوييد، شايد پند گيرد 📚 حکایت: 🔹شیخ محمود مفید نقل می‌فرمود: روزی جهانگیرخان با چند نفر از شاگردانش وارد قیصریه شدند. در آنجا در یکی از اتاق‌ها سروصدای سازوآواز به گوششان خورد. یکی از شاگردان ایشان گفت: حضرت آقا ببینید!! اجازه بدهید من الان می‌روم و این‌ها را به هم می‌زنم. جهانگیرخان فرمود: قدری تأمل کنید. 🔹این طریق امربه‌معروف و نهی از منکر نیست. شما الآن اگر بروید و این کار را بکنید، بالاخره فردا شما را مؤاخذه می‌کنند و اسباب توهین به اهل علم می‌شود. حالا بیائید همراه من که طریقه امربه‌معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم. آنگاه جهانگیرخان با شاگردانش به آنجا رفته و پرده را عقب زده و فرمود: آقایان سلام‌علیکم! میهمان می‌خواهید؟ چند نفر از افراد داخل دست‌پاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. 🔹جهانگیرخان فرمود: من نیامده‌ام مزاحم شما بشوم، حالا طلبه‌ها و شاگردان جهانگیرخان هم همین‌طور مات و مبهوت ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند. جهانگیرخان گفت: خوب آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را می‌زدند، بزنید ببینم! آن‌ها هم شروع کردند به نواختن. جهانگیرخان شروع کرد به ایراد گرفتن و اینکه شما این دستگاه را دارید اشتباه می‌زنید. رو به آن دیگری کرد و فرمود: شما بزن ببینم و همین‌طور یک یک همه افراد داخل حجره آن دستگاه را زدند و جهانگیرخان هم یک یک ایرادشان را گفت. اهل حجره و آقایان طلاب همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی جهانگیرخان در موسیقی شگفت‌زده شدند. 🔹آنگاه جناب جهانگیرخان رو به همه آن‌ها کرد و فرمود: آقایان من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سروکار داشتم و چنگی می‌نواختم و نسبت به همه انواع دستگاه‌های موسیقی مسلط بودم؛ اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف‌ کرده‌ام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزه‌گی‌ها و امور لغو و بیهوده نماید و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آن‌قدر گفت و گفت تا این‌که مجلس سازوآواز، مبدل به مجلس توبه شد و همه سخت گریستند. آنگاه افراد داخل حجره، شیشه‌های شراب را شکستند و اساس ضرب و سازوآواز را نیز درهم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد و فرمود: خدای شما را به توبه‌ای که کردید، ببخشد و خدا ان شاء الله شما را موفق و مؤید گرداند. همان‌گونه که من هم از گذشته خود توبه کردم و به حمدالله موفق گشتم.1 هر  نفس   فرمان به نیکی داده‌ایم                          پای   حرف  خویشتن   استاده ایم گمرهان   را  با نویدی  چاره‌ساز                           داشتیم   از   کار  ناشایست   باز 🔹📖 با اقتباس و ویراست از کتاب نگاهی به احوال و آراء حکیم مدرس اصفهانی
پیام جالب امام زمان به عالم نجفی در مورد حضرت ابوالفضل ◾️حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى از قول آیت الله العظمى مرعشى نجفى: یکى از علماى نجف اشرف ، که مدتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که: من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسکرى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود براى همین منظور بارها به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان ، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم (ع) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟! از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان (حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف ) مواجه شدم بدون تامل به حضرتش سلام کردم حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى ، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى چون خواستى از حضرت ابوالفضل حاجت بخواهى ، این چنین بگو: (یا اباالغوث ادرکنى ) اى پدرفریادرس پناهم بده. 📚لاله هاى رنگارنگ ، ص ۱۱۴ 🌹میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مبارک @Hesse_Arammesh71
eitaa.com/banoyealam4_5931691667928125948.mp3
زمان: حجم: 15M
زیبایی از عنایات امام حسین علیه‌السلام به یک بانوی کربلا نرفته
✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
🔺 آلـوده هـا، لـبِ حـوض مـی‌نـشـیـنـنـد❗️ ◽️مرحوم استاد علی صفایی حائری، پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مى‌رساندند و مى‌فرمودند: ◽️اگر جسمِ آدمی با دو روز حمام نرفتن بو مى‌گيرد، روح با يك نيتِ بد، سياه و كِدر مى‌شود. ◽️به همين خاطر به امام رضا-سلام الله علیه- پناه مى‌بردند. ایشان می‌فرمودند: در زيارت يكشنبه حضرت زهرا- سلام الله علیها- آمده است: «اِنّا قد طًهُرنا بولايتهم»؛ ما با ولايت آنان تطهير مى‌شويم ◽️و زيارت امام رضا-ع- مثل حمام است. و با اين نياز، به درگاه امام مى‌شتافتند. ◽️روزى يكى از مريدانِ مشهدى‌شان به ایشان گفته بود: بياييد منزل ما، خدمت‌تان باشیم! ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيده، دیده بودند از حرم دور است، ◽️فرموده بودند: نه! دور است. من جايى دور و بَرِ حرم مى‌خواهم! گفته بود:چرا اين‌ قدر نزديك؟ فرموده بودند: آخر آلوده‌ها، لبِ حوض مى‌نشينند! ◽️ایشان آن قدر يقين به رأفت و دستِ گشايش‌گرِ آقا داشتند كه وقتى گدايى در نزديكىِ حرم امام رضا(ع) از او چيزى خواست- با آن همه دست و دل‌بازیش که معروف بود- محل نگذاشتند و اعتنايى نکردند. ◽️وقتى اصرار فقير را ديدند فرمودند: خیلی بى‌سليقه‌اى! آدم در كنار دريا، از يك پيتِ حلبى، آب نمى‌خواهد! ____
📔 از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود یکی را شب برایم ذبح کرد از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد گفتند:تو چه کردی؟ گفت: پانصدذگوسفند به اوهدیه دادم گفتند پس تو بخشنده تری گفت:نه.چون او هرچه داشت به من داد،اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5985832505243081113.mp3
زمان: حجم: 4.52M
💚در پناه مادر زیبایی از اعجاز نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد مقدس جمکران 📚خاطرات زهرایی، ص۹۷
@Elteja | کانال اِلتجا4_6003644052447169946.mp3
زمان: حجم: 4.34M
🔸حکایت شفا یافتن یک هندوی کافر از برکت توسل به امام زمان علیه السلام... 📚 به نقل از مرحوم کافی ♥بر چهره دلربای امام زمان صلوات♥ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ جهت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و آمرزش گناهان مون صلوات ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌🌤‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤 @mojtahedie71
احسان به دزد 🔸آقا سید مهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود، اعجوبه ای بود! 🔹شبی دزدی وارد منزلش می شود همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود آقا سید مهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید:می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم. 🔸آقا سید مهدی می گوید: اگر بفروشی آن را از تو خوب نمی خرند، من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد. برو آخر بازار عباس آباد، بگو سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو! 🔹بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده، و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است. ▪️استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه
1- مرد منافق و اعجاز بسم الله: گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید. روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. @mojtahedie71