❤ تاریخچه مسجد مقدس جمكران❤
در #17رمضان سال393 هجری قمری به دستور حضرت صاحب الامر(عج) مسجد مقدس جمکران بنا شد، مرحوم میرزا حسین نورى در کتاب نجم الثاقب درباره تاریخچه تأسیس مسجد جمکران چنین مى نویسد:
شیخ فاضل حسن بن حسن قمى، معاصر شیخ صدوق،در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فى معرفة الحق و الیقین (از تألیفات شیخ صدوق) بناى مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است: شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانى مى گوید: من شب سه شنبه 17ماه مبارک سال393 هجری قمری در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند وگفتند برخیز و خواسته امام مهدى(عج) را اجابت کن که تو را مى خواند.آن ها مرا به محلى که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند.
حضرت مهدى مرا به نام خواندند و فرمودند: «برو به حسن بن مسلم بگو: اینجا زمین شریفى است و حق تعالى این زمین را از زمین هاى دیگر برگزیده وشریف کرده است تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده اى...»
حسن بن مثله عرض کرد: سید و مولاى من! مرا در این باره نشانى لازم است، زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمى پذیرند. امام فرمودند:«تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در اینجا، علامتى مى گذاریم که گواه گفتار تو باشد.برو به نزد سید ابوالحسن و بگو تا بیاید و آن مرد را بیاورد ومنفعت چندساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بناى مسجد بنهند وباقى وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست، بیاورد ومسجد را تمام کند و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند وصرف عمارت مسجد کنند.
مردم را بگو تا به این(مکان روى بیاورند) و4رکعت نماز در اینجا بگذارند:
2رکعت تحیت مسجد در هر رکعتى 1سوره حمد و 7بار سوره «توحید» بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را 7بار بگویند، و2رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند،(به این ترتیب) که در هنگام خواندن سوره حمد چون به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» برسند، آن را 100بار بگویند وبعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند، تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامى که نماز تمام شد، تهلیل «لااله الاالله» بگویند وتسبیح فاطمه زهرا(س) را بگویند. آنگاه سر بر سجده نهاده، 100بار صلوات بر پیغمبر وآلش بفرستند.
پس از آن، حضرت به من اشاره کردند که برو! چون مقدارى راه پیمودم، مرا صدا کردند و فرمودند: «در گله جعفر کاشانى(چوپان) بُزى است، باید آن بز را بخرى، اگر مردم پولش را دادند با پول آنان خریدارى کن وگرنه پولش را خودت بپرداز. فردا شب آن بز را بیاور و در این (محل) قربانى کن و گوشت آن را بر بیماران و کسانى که مرض صعب العلاج دارند انفاق کن که حق تعالى همه را شفا دهد. آن بز أبلق است، موهاى بسیار دارد، هفت نشان سفیدوسیاه، هر یکى به اندازه یک درهم، در دوطرف آن، سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر است». آن گاه به راه افتادم.
حسن بن مثله مى گوید: من به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تاصبح طلوع کرد، نماز صبح خواندم، به نزد على منذر رفتم و قضیه را با او درمیان نهادم و همراه على منذر به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: به خدا سوگند که نشان و علامتى را که امام فرموده بود، این جا نهاده است و آن، (این حدود مسجد) با میخ ها و زنجیرها مشخص شده است. آن گاه به نزد سیدابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سراى وى رسیدیم، غلامان ایشان گفتند: شما از جمکران هستید؟ گفتیم: آرى. پس گفتند: از اول (صبح)سیدابوالحسن درانتظار شماست ...
به حضورش رسیدیم
گفت: اى حسن بن مثله! من خوابیده بودم شخصى در عالم رویا به من گفت: شخصى به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن.
از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله داستان را مشروحاً براى او نقل کرد. سیدابوالحسن دستور داد بر اسب ها زین نهادند و به سوى ده جمکران رهسپار شدند. چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر(چوپان) را دیدند که گله اش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله به میان گله رفت و آن بز که از پشت گله مى آمد به سویش دوید. حسن بن مثله آن بز را گرفت. سپس آن را به جایگاه آوردند و سر بریدند. سیدابوالحسن به محل آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را گرفت. آنگاه وجوه رهق را نیز از اهالى آنجا گرفتند و به بناى مسجد پرداختند.سیدابوالحسن الرضا، زنجیرها و میخ ها را به قم آورد و در خانه خود نگه دارى کرد و هر بیمار صعب العلاجى اگر خود را به زنجیرها مى مالید، شفا مى یافت.
ابوالحسن محمد بن حیدر گفت: به طور مستفیض شنیدم، پس از آنکه سیدابوالحسن الرضا وفات کرد و در محله موسویان(خیابان آذر فعلى) مدفون شد، یکى از فرزندانش بیمار شد، داخل اطاق شد، سر صندوق را برداشت، ولى زنجیر ها و میخ ها را نیافتم.
@kanoontakab