🌷 ڪــلام شهـــید
🌷 شهـــید بابڪ نوری :
به تو حسادتـــــ میڪنند تو مڪن ،
تو را تڪذیبـــــ میڪنند آرام باش ،
تو را می ستایند فریبـــــ مخور ،
تو را نڪوهش میکنند شِڪوه مَڪُن ،
مردم از تو بد میگویند اندوهگین مشو ،
همه مردم تو را نیڪ میخوانند مسرور مباش ،
آنگاه از ما خواهی بود ، حدیثی بود ڪه همیشه در قلبـــــ من وجود داشتـــــ از امام پنجم…
🌷 شهـــدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلواتـــــ
🌷 اَللّٰهُــــمَّ صَـــــلِّ عَلـــیٰ مُحَمَّــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــــدٍ وَ عَجِّــــلْ فَرَجَهُــــمْ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅@mokebamiralmomenin
💠 روایت
💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری...
🔷️ عمو گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت: عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت: در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
🔷️ جوان کافر گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت : اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
🔷️ جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است.
🔷️ به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چه کار است...؟!
جوان کافر گفت : آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیله مان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
🔷️ جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی...!!!
جوان کافر گفت : مگر علی را میشناسی...؟!
جوان عرب گفت : بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
🔷️ جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت: قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی هم هیکل من...!
جوان کافر گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
🔷️ مرد عرب گفت: اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت: پس آماده باش...
🔷️ جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی...؟!
پس آماده باش... شمشیر را از نیام کشید.
🔷️ جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله(بندهی خدا) و پرسید نام تو چیست...؟!
گفت: فتاح ، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
🔷️ عبدالله در یک چشم به هم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
🔷️ جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
🔷️ مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!!
جوان کافر گفت:
مگر تو کی هستی ...؟!
🔷️ جوان عرب گفت منم اسدالله الغالب علیبن ابیطالب
که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!!
🔷️ جوان کافر بلند بلند شروع به گریستن کرد و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت:
من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی
پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب...
🌸 بر جمال پر نور مولا امیرالمؤمنین علی
علیه السّلام صلوات
🌸 اَللّٰهُــــمَّ صَـــــلِّ عَلـــیٰ مُحَمَّــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــــدٍ وَ عَجِّــــلْ فَرَجَهُــــمْ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅@mokebamiralmomenin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عاشق امیرالمؤمنین علیهالسلام هستی؟
💠 حکایت شیرین قنبر
🔷️ ببینید رفتار حضرت رو با عاشقانشون
#فقط_به_عشق_علی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅@mokebamiralmomenin
💠 استوری روز شمار #عید_غدیر_خم
💠 ستاد مردمی غدیر خم
مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام - کوی شهید مطهری
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅@mokebamiralmomenin