eitaa logo
موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم،مقاومت و جهان اسلام
236 دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
24.3هزار ویدیو
321 فایل
چون واتساپ فیلتر شد کانال واتساپ رو به ایتا انتقال دادیم.تشکر از همکاری دوستان ارتباط با ادمین @yaarhamarrahmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ غلام سيد مير شجاعت على الموسوى النجفى معروف به هندى كه در عصر سيد بحرالعلوم و شيخ جعفر كبير بوده ، مى گويد: من خدمت سيد بودم هنگامى كه از هند به نجف اشرف مى آمد، گاهى اوقات ميان كشتى عقدى (جواهرات ) از جيبش بيرون مى آورد كه در او انواع جواهرات بود مدتى به آنها نظر مى كرد و دو مرتبه به جيبش مى گذاشت ، هيچ يك از مسافرها متوجه نشدند، مگر ناخدا از بالاى كشتى متوجه آن جواهرات شده و آن ها را نشان كرده بود سيد نفهميد كه او متوجه شده ، پس ناخدا خواست حيله اى بنمايد و آن عقد را از سيد بگيرد، پس ميان كشتى فرياد زد: با من عقدى بود، از جواهر علامت و نشانى اش اين است ، ديشب از من سرقت شده بايد من لباس ها و اسباب هاى شما رابگردم ، سپس مشغول جستجو كردن شد. جناب سيد فهميد كه اگر اين عقد را از جيب او بيرون بياورند، اهل كشتى ناخدا راتصديق مى كند و مى گويند: سيد دزدى كرده ، در اين بين سيد عقد را ميان دريا انداخت و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين اين امانت من است نزد شما. احدى متوجه نشد كه سيد چه كارى انجام داد. ناخدا همه را تفتيش كرد و نوبت به سيد كه رسيد، مشغول بازرسى او شد، چيزى نيافت پس ماءيوسانه مراجعت كرد. وقتى كشتى به جزيره رسيد، اهل كشتى پايين آمدند، سيد به خادمش گفت : من خيلى به ماهى علاقه دارم ، مى گويد: من رفتم يك ماهى بزرگ را كه در دست كسى ديده بودم بخرم ، به سيد عرض كردم : چنين ماهى در دريا هست بخرم . فرمود: همان را بخر. پس او را خريدم و چون شكمش را چاك زدم ديدم آن عقد به همان علامت ها از شكم ماهى خارج شد آن را نزد سيد آوردم ، او نيز شكر و سپاس خدا را به جاى آورد. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در سنه 300 هجرى مسعود بن آل بويه به نجف اشرف آمد، عضدالدوله ، گنجى پيدا كرده بود، مى خواست قبر على (ع ) را بسازد، لذا مسعود را به نجف فرستاد و سرگرم بنا و تعميرات و تاءسيسات شد، در همان اوقات شاعر روزگار جناب حسين بن حجاج از شعراى فصيح عرب كه فضايل على (ع ) را آشكار مى كرد، اشعارى به مناسبت تعمير قبر گفته بود در مجلس ‍ رسمى با حضور آل بويه و سيد مرتضى نقيب سادات قصيده اش را خواند: يا صاحب القبة البيضاء فى النجف . راستى كه شعرش هم عجيب است ، فضايل على (ع ) را در اين اشعار جمع كرده بود، هر شعرش اسباب روشنايى چشم دوستان و كورى چشم دشمنان على (ع ) بود. همين طور كه مى خواند رسيد به جايى كه طعن بر خلفاء، ابى حنيفه تقيه بود، لذا سيد مرتضى به ملاحظه تقيه نهيب كرد گفت : كافى است . حسين شاعر، با ناراحتى مجلس را ترك كرد به جاى احسنت و آفرين و صله و خلعت او را نهيب دادند، محزون و غمگين به خانه رفت . شب در عالم رؤ يا على (ع ) را ديد فرمود: يابن الحجاج ، ناراحت نباش . من براى جبرانش ‍ دستور دادم ، فردا سيد نزد تو بيايد و سر جايت بنشين تا احترامت نگه داشته شود. سيد مرتضى خيلى جليل القدر است به حسب ظاهر هم نقيب سادات و بزرگ علوى ها است . شب در خواب ، جدش على (ع ) را ديد در حالى كه بر او خشمناك است ، گفت : يا مولاى ، من فرزند مخلص شمايم ، چه شده مورد غضب شما شده ام ؟ فرمود: چرا دل شاعر ما را شكستى ؟ (شاعرهاى اهل بيت جان شان را به كف دست شان گرفته بودند، راستى جانشان در خطر بود لذا سخت مورد علاقه اهل بيت بودند) فردا مى روى از او عذر مى خواهى و به علاوه سفارش او را به ابن بويه مى كنى (تا جايزه فراوانى به او بدهد). سيد هم با آن جلالت قدرش ، خودش برخاست به در خانه ابن حجاج رفت . ابن حجاج از داخل خانه صدا زد: آن آقايى كه شما را فرستاده است ، به من هم امروز فرموده است از جايم برنخيزم ، سيد هم پاسخ داد سمعا و طاعة . بر او وارد شد و معذرت خواست و او را با خود نزد آل بويه برد و معرفى اش كرد كه مورد نظر آقا على (ع ) است ، خلعت و انعام مستمر برايش ‍ مقرر داشت . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تشکیل زنجیره انسانی در ساحل میانکاله شهرستان بهشهر در حمایت از طرح نور فراجا و مقابله با کشف حجاب و ناهنجاری های اجتماعی ماشالله به مردم بهشهر 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
5.28M
❌فوری فوری❌ صوت جدید ۳۰ فروردین استاد👏👏 برای تقویت طرح پلیس امنیت اخلاقی و جمع شدت بساط بیحجابی‌ها👊 ✅ نشر طوفانی ✅ همه جا منتشر کنید مگه‌میشه همه این صوت رو گوش بدن و حرام سیاسی جمع نشه؟⁉️ رسانه باش مومن!
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی عجیب در فینال مسابقات کشتی! 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت اول اردیبهشت سالروز 💠 اندیشکده راهبردی
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ يكى از فرزندان شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان ) مى گويد: مادرم تعريف مى كرد كه : زمان قحطى بود، حسن و على. روى پشت بام آتش روشن كرده بودند، رفتم ببينم چه مى كنند، ديدم آن دو، پوست خيكى راآورده اند سرخ كنند و بخورند! با ديدن اين صحنه گريه ام گرفت ، آمدم پايين ، مقدارى مس و مفراغ از منزل برداشتم ، بردم زير بازارچه فروختم و قدرى دم پختك تهيه كردم . برادرم قاسم خان - كه شخص ‍ پولدارى بود - رسيد، ديد خيلى ناراحتم ، از علت ناراحتى سؤ ال كرد، جريان را گفتم . قاسم خان كه اين ماجرا را شنيد گفت : چه مى گويى ؟ شيخ رجبعلى را در بازار ديدم كه صد تا بليط چلوكباب ميان مردم تقسيم مى كند! چراغى كه به خانه رواست ، مسجد حرام است ، اين مرد كى مى خواهد...، درست است كه عابد و زاهد است ، ولى كارش درست نيست ! با شنيدن اين حرف ها ناراحتى من بيشتر شد. شب كه شيخ به خانه آمد، با او برخورد كردم كه چرا... و با ناراحتى خوابيدم . نيمه هاى شب ناگاه متوجه شدم كه مرا صدا مى زنند كه بلند شو. بلند شدم ، ديدم مولا اميرالمؤ منين (ع ) است كه ضمن معرفى خود فرمود: ((او بچه هاى مردم را نگه داشته ، ما هم بچه هاى تو را! هر وقت بچه هايت از گرسنگى مردند، حرف بزن !)) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روضه خوانى مطلب ضعيفى را براى گرمى مجلس و گريه گرفتن از مردم روى منبر نقل كرده بود، اين روضه خوان گفته است : پس از آن در عالم رؤ يا ديدم قيامت برپا شده و ملائكه اى كه ماءمورند مردم را به سوى محشر مى كشانند، ناگاه دو نفر به دنبال من آمدند و چون از بيم گناه از رفتن امتناع مى نمودم ، به قهر و جبر مرا مى كشيدند. در آن حال چند نفر تابوتى (عمارى ) را حمل مى كردند كه فاطمه زهرا(س ) در ميان آن بود و عده اى به آن پناهنده شده بودند، فرصت را غنيمت شمرده از دست آن دو متوارى شده و به دختر پيامبر روى آوردم . ناگاه پيامى از رسول خدا(ص ) به فاطمه زهرا(س ) رسيد كه ما را براى حساب بفرستيد، آن مخدره امر فرمودند كه برويم ، چون به موقف حساب رسيديم ، منبرى را ديدم كه چند پله داشت ، در پله بالاى آن رسول خدا(ص ) و در پله پايين تر آن حضرت على نشسته و به امور مردم مى رسيدند، نوبت به من رسيد حضرت امير مؤ منان (ع ) به حالت عتاب به من فرمود: چرا آن طور از ذلت فرزندم ((حسين )) ياد مى كردى و روى منبر نسبت هاى ناروا به آن مظلوم مى دادى ، براى آن كه مردم را به گريستن وادارى و خود را معروف نمايى ، متحير ماندم كه چه بگويم ، جوابى نيافتم جز آنكه انكار كنم و بگويم من نگفته ام . در اين ميان ، درد شديدى در بازوان خود احساس كردم و ديدم در كنار شخصى ايستاده و طومار بلندى در دست دارد كه آن را به من نشان داد و گفت : بخوان با شگفتى ملاحظه كردم آنچه را كه در روضه هاى خود گفته ام بدون آن كه سخنى را جا بگذارند، ضبط كرده اند، چون اوضاع را اين گونه ديدم ، چاره اى نديدم جز آن كه بگويم : اين مطلب را مرحوم مجلسى در جلد دهم ((بحارالانوار)) آورده است ، پس آن جناب به يكى از خدام امر فرمود تا كتاب حاضر را بياورد. ديدم در طرف راست منبرى كه حضرت على (ع ) بر روى آن نشسته بود، افراد زيادى در صفوفى طولانى نشسته اند و هر عالمى كتابهاى خود را مقابل خويش گذاشته است . در صف اول ، نخستين شخص ملا محمد باقر مجلسى بود كه كتاب هايش در برابرش ديده مى شد، وقتى پيام حضرت به او رسيد، جلد دهم بحار را از ميان آثارش بيرون آورده به او داد، آورد به نزد حضرت ، امام اشاره فرمود تا كتاب را به دست من بدهند و آن مطلبى را كه ادعا كرده بودم در كتاب بيابم و نشان دهم ، چون مى دانستم حرفهايى كه گفته ام در اين ماءخذ نيست ، بى هدف آن را ورق مى زدم ، اين بار به نظرم آمد كه بگويم : اين حرف را در كتاب ((حاج ملا صالح برغانى )) ديدم كه ظاهرا ((منبع البكاء)) باشد، آن كتاب نيز همچون بحارالاءنوار آورده شد و به دستم دادند تا موضوع مورد ادعا را در اين بيابم ، در حالى كه هراس ‍ داشتم و از خجالت عرق كرده و هوش از سرم پريده بود، كتاب مزبور را ورق مى زدم كه ناگاه از سوى رسول خدا(ص ) به حضرت على (ع ) اشاره شد كه از در ملايمت وارد شوند، با روش جديد ترس از وجودم زايل شد و به حال عادى بازگشتم . از خواب بيدار شدم و ماجرايى را كه در رؤ يا ديده بودم براى اهل منبر نقل نمودم و از آن زمان ديگر به منبر نرفته و روضه نخواندم ، در صورتى كه از اين راه استفاده زيادى داشتم . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درگیری لفظی مقامات صهیونیست پس از پراندن چند شیء مشکوک در اطراف اصفهان؛ وزیر امنیت ملی: مسخره بود!
🔴 فصل الخطاب ... عقب‌نشینی ممنوع ❌ 🔻ادامه طرح موفق پلیس در برخورد قاطع با کشف حجاب ◼️ همین مسئله‌ی امنیت اخلاقی که این روزها نیروی انتظامی و وزارت کشور دنبالش هستند، بسیار مسئله‌ی مهمی است. بله، جنجال میکنند ولی به این جنجالها نباید توجه بکنند؛ باید ببینند تکلیف چیست، آن را انجام بدهند. رهبر معظم انقلاب اسلامی [@aamerin_ir] فوری، نشر طوفانی 🌪
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دفاع حاج مهدی سلحشور از طرح نور نیروی انتظامی ایولاااااا👌👏👏👏 💥 نشر حداکثری 💥 (@aamerin_ir)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا