هدایت شده از منِ بیاو (:
- تنت دیگه بوی بهار نارنج نمیده ؛
آغوشتم آرامش سابق رو نداره . .
‹ چشمات ستاره بارون نیست .
صداتم برام حکم لالایی رو نداره .
دستات گرم نیستن دلتم همینطور .
دل منم دیگه با حس کردن بوی عطرت نمیلرزه . .
شاید بخاطر اینکه از یه جایی به بعد
با عطر تن غریبهها قاطی شد ؛
راستش حرفات که دیگه معجزه نمیکنن هیچ .
خیالمم کنارت راحت نیست .
کجا رفت اون همه حس اطمینان و امنیتی که بهم میدادی؟!
تا یادم نرفته بگم که دیگه حتی لبخند رو لباتم خیلی قشنگ نیست .
انگاری مصنوعیه .
نمیدونم تو تغییر کردی یا من ؛
ولی یادت باشه . .
تا آخرین لحظه تصوری که تو سرم داشتم ازت رو پرستیدم ؛
دیر برگشتی، خیلی دیر . .
- مخاطبِ خاص
-
خواب دیدم که با فصل بهار آمده ای ، باید امسال بیایی ، بشود تعبیرش .
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- ولی من ابتهاج شدم ؛ کسی که میتونه سمفونی نُه گوش کنه ازش لذت ببره ؛
کسی که میتونه عاشق شه و عشق بورزه ؛
یه درخت میتونه عاشق شه ؟! سمفونی گوش کنه لذت ببره ؟!
پیر بغضش گرفت ..
میدونی چی میخاد بگه !
اینکه بالا پایین به اندازه واسه همه هست رفیق !
تو بیا توی همین چیزای کوچیک که زیاد دوسشون داری دنبال راهی واسه ادامه دادن باش !
عاشق ماکارانی با ته دیگی ؟! دلیلش کن واسه ادامه دادن !
عاشق فصل بهار و شکوفه های صورتی رنگی ؟!
بخاطرش ادامه بده تا چند تا بهار دیگه رو هم ببینی !
فقط کم نیار لطفا (: