هدایت شده از "زیر نور ماه"
میخوام خودم رو بغل کنم ببوسمش و موهاش رو ناز کنم که دووم میاره.
میخوام کنار گوشش بگم همه روزای تلخ و شیرینش رو ثبت میکنم تا یه روز با خوندن دفترچه خاطراتش، قلبش از هیجان بتپه. میخوام بغلش کنم که فکر نکنه تنهاست. خودش یه جهانه...
خندهش یه جهانه، گریهش یه جهانه، محبت و مهر و عشقش یه جهانه، تابآوری و تلاش و سختکوشیش، یه جهانه.
میخوام به خاطر قدرت همدلیش ستایشش کنم.
به خاطر این که خسته نمیشه ببوسمش و به خاطر اینکه مسیرشو ول نمیکنه بهش ادایِ احترام کنم.
این آدم خیلی لایقه
خیلی بیشتر از این حرفا:)
- یه چیزی که اکثرا دربارم میدونن اینکه دوس داشتم تو دهه ۵۰ زندگی میکردم .
- مخاطبِ خاص
اتحاد و وحدت مردم برای از پا درآوردن ظلم .
شجاعت ، شجاعت و شجاعت .
عقب نکشیدن از اعتقادشون .
پشتِ هم بودنشون .
سیل عظیمِ اعتراضات .
نیمه های شب مرگ بر شاه روی دیوار نوشتن .
رادیو گوش دادن برای شنیدنِ صحبت های امام و نوشتن حرفاشون و انتقال دادنش به بقیه .
اعلامیه چاپ کردن .
کتاب فروشی ها ، دکه های روزنامه فروشی .
جمع شدن همه محل خونه یکی که تلوزیون داره برای دیدن فیلم اونم وقتی فقط یه شبکه میگیره .
باخبر بودن از حالِ همسایه .
آش نذری دادن .
پای تلفن عمومی یواشکی با یار حرف زدن .
شام خوردن دسته جمعی تو بشقاب گل قرمزی های مامان کفِ حیاط .
بالای پشت بوم خوابیدن .
قرار گذاشتن تویِ فلافلی یا سینما .
برگزاری پرشور مراسمات و هیئات با وجود ممنوع بودن .
و خیلی خیلی چیزای دیگه ..
من شیفته تک تک اینام .
من مثلِ چایِ تلخ و تو شیرین شبیه قند
ما را خدا به نیتِ پیوند آفرید ..
پیروزی های چشمگیری ندارم ، اما از شکست هایی سالم بیرون اومدم که میتونم غافلگیرت کنم :)