-من اینجوریم که وقتی غم و درد همه وجودمو میگیره
وقتی دلم میخواد داد بکشم و گریه کنم ولی کسی نبینه همون بحثِ غرور و مرد و اینا ؛
میرم پیش مادر :)
همه حرفامو میزنم گریه هامو میکنم ..
اصلا انگار جایِ دیگه رو ندارم
اصلا انگار دست میکشه رو سرم با پر چادرش اشک چشمامو پاک میکنه
اصلا انگار بعدش اتفاقی نیفتاده و حالم خوبِ خوبه ..
گرمای دست مادر
گرم میکند یخ دنیارا :)
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
تصورِ شرحِ این غم در نجف با صدای مداحی ، همهمه زائرها ، خنکایِ سنگفرشهایِ حرم ،
و زمزمهیِ "کلمینی" . .
اشک . غم . استیصال .