- مخاطبِ خاص
سلام فرمانده 2 رسید :) اینکه باز دوباره اسم رهبرم هس اصلا الله ؛
فقط اونجاش که میگه یکسالِ ک با تو ی عهدیرو بستم ؛
هدایت شده از 𝘚𝘢𝘬𝘶𝘳𝘢,
این پیامو فور کنید تو چنلتون و از ممبراتون بخواین که بگن چه وایبی بهشون میدید:>
@sakkura
- مخاطبِ خاص
این پیامو فور کنید تو چنلتون و از ممبراتون بخواین که بگن چه وایبی بهشون میدید:> @sakkura
بچه های اکیپ ؛
1 جانا و بنت المهدی
2 تنفس
3 آیه
4 زهرا
5 خودم
#یک_عاشقانه_کوتاه 📃🌿
‹ آقا بازکنید لطفا ؛
از همون پشت در جواب داد :
من نامه ای ندارم اشتباه ، اومدید به سلامت!
رفتم جلو و نگاهِ مرد پستچی انداختم ، قبل اینکه درست حسابی فکر کرده باشم دیدم دفترو امضا کردم و نامه رو گرفتم. شاید بعد از کنجکاویِ اینهمه سال . . نمیدونم! چپوندمش زیر چادر و با آرنج درو زدم. درو محکم باز کرد و شاکی داشت میگفت : مگه نگفتم اشتبا اومدی!
که چشمش افتاد به من ، قیچی باغبونی دستش بود و عرق از پیشونیش میریخت! چشامو انداختم پایین و کاسه ی آش نذریو گرفتم سمتش : شرمنده انگار بد موقع مزاحمتون شدم ، نذریه. از حالت شوکه که دراومد، کاسه رو از دستم گرفت و یه لبخند خسته زد : اختیار دارید! دستتون درد نکنه ؛ مرضیه عاشق آش رشتهاس!
لبخند زدم مرضیه . . مرضیه رو هیچکی ندیده بود ؛ اکرم خانوم میگفت ازین زنای توو خونه بشین و آفتاب و مهتاب ندیدس. اکرم خانوم همسایه روبروییشون بود ؛ تعریف میکرد که بعضی شبا میبیندشون که دوتایی سوار ماشین میشن و میرن دور دور ؛ غیر اون دیگه هیچوقت از خونه بیرون نمیاد. بچه نداشتن! اکرم خانوم میگفت مرضیه اجاقش کوره ؛ برا همینم از خونه نمیاد بیرون ، افسردگی داره . .
حرف اکرم خانوم که پیچید و پیچید ، آقا مرتضی شد مرد نمونه ی محل ؛ که شب به شب با دست پر و روی خوش و لب خندون میرفت خونه. اکرم خانوم میگفت مرد به این میگن به خدا! ببین چطور پای زنش مونده! تازه ماه به ماهم با شاخه گل و شیرینی و کادو میره خونه! خوش بحال زنش ؛ اکرم خانوم که بین خانوما رشته کلامو دست میگرفت ، بلاخره یه جا از سر و ته حرفش میخورد به خوشبختی مرضیه. مرضیه ی اجاق کوری که تا حالا هیچکی ندیده بود!
آقا مرتضی قیچیو که گرفت بالا ، حواسم دوباره برگشت سرجاش :
ببخشید من با این سر و وضع اومدم دم در؛ بهاره و دل مشغولیِ رسیدن به باغچه ها. مرضیه عشق میکنه با این باغچه ها ؛ نمیشه از زیرش در رفت .
و خودش ریز خندید! نمیدونم چیشد که از دهنم پرید : آخی . . حالا خونه ان مرضیه خانوم؟
آره . مرسی واسه آش! کاسه رو میارم براتون .
و بدون مکث درو کوبید به هم. مات و مبهوت خیره شدم به در آبی و قدیمی خونشون! پاکت نامه رو از زیر چادر کشیدم بیرون و مستاصل نگاش کردم! دست خودم نبود ؛ سرشو پاره کردم که از توش یه عکس افتاد پایین. خم شدم برش داشتم ، عکس یه دختر بچه ی سبزه و نمکی با موهای بافته ی قهوه ای روشن بود لپاش چال داشت ؛ محو خندش شده بودم . . دوباره نگاهی انداختم به پاکت و تیکه کاغذ کوچیکی که مونده بود تهش! برای اکرم خانوم که سرشو از پنجره روبرویی کشیده بود بیرون دست تکون دادم و خیره شدم به نامه.
کلمه هاش انگار توی سرم زنگ میزد :
ببینش چقدر بزرگ و ناز شده مرتضی ؛ دیگه نمیتونم جواب نبودنتو بدم بخدا. بس نیست مادر؟ آخه سر زا رفتن مرضیه تقصیر این بچس؟ گناه داره مرتضی ؛ بخدا گناه داره . . کاش حداقل اندازه ی گل و گیاهات دوسش داشتی ؛
صدای قیچی باغبونی و آواز آروم مرتضی از توی حیاط میپیچه به هم :
‹ ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود
روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم می نمود . . ›
راهمو میکشم سمت خونه و نامه ی مچاله شده ی کف دستم بی صدا میفته کف جوب : )!'📽💙 ›
- نازنین هاتفی🌱!'
- مخاطبِ خاص
-زمانی که میای و همه چی درست و قشنگ میشه:)) دلم میخواد فقط بشینم شیرین زبونیا و بازیاتو فقط نگا کنم
پس چیشد ؟
کجا رفتی ؟
من چیکار کنم الان ؟
خودت بگو
تو بیا فقط باهام قهرکن به خدا دیگه نمیگم باشه پس حرف نمیزنم باهات
تو بیا دوباره بهم بگو منو بیشتر از بقیه دوس داری
من دیگه با کی آهنگ بخونم؟
صداهامونو چیکار کنم؟
عکسامونو؟
دلتنگیامو چی؟
الان باید بیای دستامو از رو صورتم برداری که گریه نکنم که آروم بشم کجایی پس ؟
- مخاطبِ خاص
:))😂
الان کجایی؟
بگو من بیام همونجا
الان واقعا نمیخوای بیای غش غش بخندی بگی مسخره بازی بود؟