نمیدونم تهِ داستان من قراره چی بشه
فقط میدونم داستان تو تا ابد باهامه .
بیشتراوقات میشینم ی گوشه و تا دقایق و شایدم ساعت ها زل میزنم به در و دیوار و به تو فکرمیکنم ؛ به تو فکر میکنم ؛ به تو فکر میکنم . .
و خب شب که میشه میای و خوابایِ منو آغشته به عطرحضورت میکنی تا اونجا بتونم ی دل سیربغلت کنم .
مثل مهراد هیدن که گفت زیباتر از منی از خودم میگذرم ،
مثل کوروش که وسط بازی مافیا داد زد گفت آقا زورم به هلیا نمیرسه چیکار کنم؟ دوسش دارم ،
مثل شادمهر که واسه ژینا آهنگ خوند و تو مصاحبهاش گفت چند سال طول کشید تا بتونم فراموشش کنم ،
مثل آهنگ صبحت بخیر معین
و داستان غمگین پشتش زیبایی . .
مادربزرگ همیشه بهم میگفت :
آدمی رو پیدا کن ،
که بخاطر داشتنت احساس غرور کنه و
احساس ترس برای از دست دادنت.
قدرتو و بدونه و بهت احترام بزاره و بی
منت دوست داشته باشه : )
ولی این جمله مولا که میگه .
دنیا مضحکه ای گریه انگیز است .
فوق العاده است :))))