#ماه_رمضان بود، رفتیم وسط 12 متری کهنز یه بوق📢 گذاشتیم ، با زبون #روزه کلی داد و فریاد کردیم. کلی هم پول جمع شد...👇👇👇
#شهیدمصطفیصدرزاده(سیدابراهیم)
#راوی: دوست شهید
🆔 @mokhlesein
💠درعملیات ماووت عراق فرمانده گردان بود. او قله سوق الجیشی دو قلو را تحویل گرفت. علی در آن عملیات #شش_نماز_واجب را با #یکوضو یعنی از صبح تا صبح روز بعد با یک وضو خواند که در این باره زبانزد دوستان است؛ آن هم در عملیات و لحظات بحرانی که اضطراب انسان بالاست.
🌷علی با قرآن و نماز خیلی مانوس بود.
او در مسئولیت های فرمانده گردان، جانشین گردان، نیروی اطلاعات و عملیات مشغول خدمت بود. در عملیات والفجر 3، والفجر 5، والفجر 9، والفجر 10 ،کربلای 1، کربلای 4، کربلای 10، نصر 4 و نصر 8 با مسئولیت های مختلف حضوری فعال داشت.
هر جا که علی بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود.
#راوی:دوست شهید
🌼در دیار ایلام، غیوری را به غیرت، جوانمردی، شجاعت و #غریبی می شناسند.🌼 پیکر مطهرشهیدغیورزاده بعداز 12 سال به وطن برگشت.
شادی روحشون #صلوات
🆔 @mokhlesein
مخلصین
🏵 شهید داریوش رضایی نژاد 🔺تولد: 29 #بهمن 1356 / ایلام_ آبدانان ♦️مسئولیت: دانشمندهسته ای 🔻شهادت: 1
🌷خاطرات شهید داریوش رضایی نژاد 🌷
♦️اصلا به اضافه کار اعتقاد نداشت..
میگفت:
" وقتی می تونم تو زمان انجام کار، تموم کارهامو انجام بدم دیگه لزومی نداره که اضافه کار بمانم! "
همین دقت ها و ریزه کاری هاش بود که برکت رو به زندگیمون آورده بود..
نمونه ی دیگه اش حساسیت روی بیت المال بود..
کارهای تحقیقاتی اش رو به خاطر بعضی مسائل محرمانه، نمی تونست بیرون از خونه پرینت بگیره و چون خودمون هم چاپگر نداشتیم مجبور بود از چاپگر محل کارش استفاده کنه.
اما تو این جور مواقع، حتما برگه ی سفید از خونه می برد تا از امکانات اداره استفاده نکنه..
#راوی: همسر شهيد
🆔 @mokhlesein
کمیل خط زیبایی داشت.
به هرمناسبتی بود شعر عاشقانه ای پیدا می کرد و برام می نوشت ..
بعدهم تزئینش می کرد و بهم هدیه می داد.
یه روز که به اتاقش رفتم.
دست نوشته هایی از کمیل دیدم
همه ی اون ابیات و شعر هارو به امام زمان (روحی لک الفداه) تقدیم کرده بود ... ❤️
به این همه عشق کمیل نسبت به امام زمان غبطه میخوردم.
شهید_کمیل_قربانی
#وصال_یار
#راوی: همسرشهید
🆔 @mokhlesein
در سال 59 كه در منطقة عباسیه بودیم، هر وقت #شهید_چمران برای بازدید به ما سر میزد،
میگفت: «كسی حق ندارد از جایش بلند شود و برای دادن سلام نزد من بیاید.
من باید نزد شما بیایم و سلام كنم.»
وقتی شهید چمران میآمد،
با یكایك بچهها احوالپرسی میكرد و از آنها در مورد كمبودهایشان سؤال مینمود.
میگفت: «زمانی كه جنگ تمام شود، همه شما را به فلسطین میبرم؛
فقط 🇮🇷شما هستید كه میتوانید دمار از روزگار 🇮🇱#اسرائیلی ها و #صهیونیستها دربیاورید.»
ایشان به شهید علیرضا ماهینی میگفت: «تو #مالك_اشتر هستی.»
#راوي: يوسف بختياري، ر.ك: در انتظار او ، ص167
🆔 @mokhlesein
پدرم علاقه زیادی به #زیارت_عاشورا داشت
دوستان پدرم بعد از شهادت برایمان تعریف کردند که رزمندگان در هنگام بیکاری، دور پدرم جمع میشدند و زیارت عاشورا میخواندند. پدرم علاقه زیادی به زیارت عاشورا داشت و با آن مانوس بود. او همیشه میگفت که غبطه میخورم چرا سرباز امام حسین (ع) نبودم. حالا که موقعیت سربازی امام عصر فراهم شده است باید به جبهه بروم...
🍃🍃🍃
پدرم برای #دخترها احترام خاصی قائل بود. به مادرم سفارش میکرد که بیشتر از پسرها حواسش به دخترها باشد. دختر را رحمت خداوند میدانست. او همیشه ما را غیر مستقیم به #حفظ_حجاب سفارش میکرد. من و خواهر بزرگم تنها دانش آموزان مدرسه بودیم که با مقنعه رفت و آمد میکردیم. مدیر مدرسه، به خاطر حجاب ما را تحت فشار قرار میداد و دانش آموزان را هم تشویق میکرد تا ما را مسخره کنند. روزی پدرم به مدرسه رفت و با مدیر مدرسه صحبت کرد و گفت که اگر اجازه ندهد ما مقنعه سر کنیم، دیگر اجازه نمیدهد فرزندانش به مدرسه بیاند. آن زمان من ۱۰ ساله بودم. من هرگز احساس نکردم که چادر برای من محدودیت ایجاد میکند.
#راوی:دخترشهید
🆔 @mokhlesein