#فرزند_اذان
کمی سحری خوردم. در حیاط حانه با ناراحتی قدم می زدم. یک دفعه صدایی بلند شد ؛ کلامی که آرامش را برای من به همراه داشت. صدای آشنا و همیشگی . الله اکبر الله اکبر
صدای الله اکبر با صدایی دیگر در آمیخت!همزمان با اذان صبح،صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانم ها بیرون آمد و گفت : «مژده،پسر است »
عجب تقارن زیبایی. اذان صبح تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان حسینیه بدنیا آمد.
این پسر فرزند اذان بود . (موقع اذان صبح بدنیا آمد ، موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر هم به خاک سپرده شد )
📚 گزیده اے از کتاب " علمدار "
📖 زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار
🗄بخش : #معرفی_کتاب
____________________________________
💟ڪانال فرهنگے شهدایـے مُخلِصین
🆔 @mokhlesein