eitaa logo
شهیدمدافع حرم سردارحاج حمیدمختاربند
120 دنبال‌کننده
227 عکس
186 ویدیو
0 فایل
🌹شهیدمدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند 💠از فرماندهان سپاه خوزستان در دفاع مقدس 💠مدیرعامل بانک انصاراستان خوزستان وقم 🍃ولادت:مهرماه۱۳۳۵ شوشتر،استان خوزستان 🌹شهادت:مهرماه۱۳۹۴ #قنیطره #سوریه ارتباط با ادمین @T_mokhtarband تبادل @Abo_vesal_74
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺 امام على عليه السلام: نقطه اوجِ خصلت هاى اخلاقى، ايثار است غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ غررالحكم حدیث 6361 🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺 @mokhtareharam
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 آقای محمدمهدی نظریان همکار شهید مدافع حرم در مدتی که شهید مختاربند مسئولیت سرپرستی بانک انصار استان خوزستان را به عهده داشت، موقعیتی پیش آمد که در معیّت ایشان، برای بازدید از شعبه‌ی شهرستان رامهرمز به این شهر عزیمت کنیم. مشغول بررسی اوضاع و احوال شعبه و پرس‌وجو از رئیس و کارکنان شعبه بودند که در بین مشتریان در شعبه با پیرمردی مواجه شدند. حاجی پیگیر انجام درخواست پیرمرد شد؛ اما از قضا کاشف به عمل آمد که کار پیرمرد در آن روز انجام نمی شود. پیرمرد ناراحت شد و شروع به گلایه کرد. حاجی دلیل دلخوری و ناراحتی پیرمرد را پرسید. پیرمرد گفت: من از روستا آمده‌ام و هزینه داده‌ام و دوباره باید هزینه بدهم تا برگردم ولی متأسفانه کارم انجام نشد. شهید مختاربند از پیرمرد سؤال کردند هزینه‌تان چقدر شده؟ سپس دست در جیبشان کردند و کل هزینه ایشان را پرداخت کردند. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @mokhtareharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹 یادداشتی برای دختر خانم ها.. ✍ 🔹 بچه که بودم پدر و مادرم میگفتند وقتی بزرگ شدی باید و مستقلی باشی. هِی گوشزد می‌کردند که باید بخونم و سر کار برم و پول در بیارم و اگر اینطور نشم عقب میفتم. مثلا پدرم سفارش میکرد «بعد از باید جایی بشی» مادرم می‌گفت «تا دستت توی جیبت نرفته نباید شوهر کنی». من یاد می‌گرفتم که اگه سر کار نرم نمیشم؛ دختر کامل و قابل قبولی نمیشم و خانواده‌ام به من افتخار نمی‌کنند. اما همیشه یه اعتراضی گوشه ذهنم چراغ میزد که آیا چیزهای مهم‌تری در دنیا نیست؟! نمی‌تونستم خودم رو متقاعد کنم که نهایت موفقیتم بشه درآمد داشتن! حس میکردم باید چیزهای بهتری باشه که هویتم رو بسازه... 🔹حالا سعی میکنم قضیه رو عمیق‌تر ببینم باید از خودمون سوال کنیم چرا تقریبا همه مردم، رو مساوی زن پول‌دَرار میدونن؟ و چرا استقلال محدود شده به پول درآوردن؟ مگر زندگی یک زن به همین یک بُعد خلاصه میشه؟ 🔹ضمنا آیا زن‌هایی رو ندیدید که در یا ارتباطهای انسانی و... ناتوانند اما شغل دارند؟ آیا چنین زنی مستقله؟ آیا زنِ ۵۶ ساله خانه‌داری که در سیل، مدیریت روستا و هدایت روستاییان رو به عهده گرفته و بعد از حادثه کمکها رو سامان داده و جان و مال چندین نفر رو حفظ کرده مستقل نیست؟ 🔹من ابدا مخالف هم‌جنس‌هام نیستم و خودم هم پول درمیارم اما همیشه از اینکه بخاطر پول در آوردن به من بگن "مستقل" بهم بر میخوره. من مستقل بودم قبل از اینکه در بیارم اما استقلالم در بُعد مالی نبود. چند بار تصمیمات بزرگ و شجاعانه‌ای در زندگیم گرفتم که بهشون افتخار میکنم و البته هیچ ربطی به درآمدم نداشت. یک زن می‌تونه کارهای ارزشمندی بکنه اما پیامک واریز حقوق براش نیاد، می‌تونه یک اینفلوئنسر قوی باشه و در جریان ایجاد کنه اما کفش و روسری‌اش رو پدرش تهیه کنه. می‌تونه یک فرزند، یک انسان رو با دقت و ظرافت بی‌نظیری تربیت کنه اما پرداخت اجاره خونه و قسط ماشین و پوشک و سیب‌زمینی رو به شوهرش بسپره. ضمنا هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه در همه ابعاد زندگیش استقلال داره. شما تا زنده‌اید به دیگران نیاز دارید، این نیاز می‌تونه مالی، عاطفی، فکری یا علمی باشه. 🔹بیایید یاد بگیریم هر مفهومی رو با چشم بسته نپذیریم، یاد بگیریم با شجاعت جلوی مفاهیم غلط یا ناقص بایستیم. 🔹اگر زنی هستید که میتونید تصمیمات عاقلانه بگیرید، میتونید خانه‌ای رو گرم کنید، یا دنیا رو جای قشنگتری کنید و مفید باشید احتمالا در ابعادی از وجودتون به استقلال رسیدید. به خودتون افتخار کنید... 🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹 @mokhtareharam
💠 طلبه ها رفتن گندم‌های سیل زدگانی که قابل درو هست را درو کردن تا خسارت کمتری به مردم وارد شود... هویت طلبه هاست ایرادی نداره موقع فعالیتهای اجتماعی بر سر طلاب باشه؛ مردم وقتی می بینن با لباس دین بهشون خدمت می شه حس بهتری دارند... 💠رمز و راز حمله تروریستی به روحانیون در چند روز اخیر چه آن سلبریتی بی هویت که با تخریبگری ترور رسانه ای میکند چه آن اوباش که با گلوله داغ روحانیت را ترور فیزیکی میکند در همین مردم داری روحانیت است که شیاطین را بشدت خشمگین کرده است. @mokhtareharam
🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸 🔶 چند خطی دُرُست و نه لزوماً دُرُشت 🔸 غروب پنج شنبه پنجم اردیبهشت ماه ۹۸، یافت آباد، خیابان شهید بابایی، ایستگاه صلواتی شهید مجید قربانخانی به ایستگاه صلواتی که نزدیک می شدم داشتم در مورد القاب شهید در کتابی که در موردش بود فکر می کردم؛ "مجید بربری" "حُرِّ شهدای مدافع حرم" چند نفری مشغول پذیرایی بودند، خلوت تر که شد کمی جلوتر رفتم و گفتم می خواهم با دوستان صمیمی شهید قربانخانی صحبتی داشته باشم. یکی از آنها که سابقه‌ی دوستی هشت ساله را با شهید داشت، گفت: "قبل از اینکه در مورد شهید چیزی بگم این را بگم که کاش در مورد شهید "درست" بنویسید نه "درشت". به نشانه‌ی تایید سری تکان دادم و یک آفرین محکم هم تحویلش دادم تا مطمئن شود راویِ درست حرف هایش می شوم. اول از همه خواستم تا در مورد شاخص ترین خصوصیت شهید بگوید، اینکه به نظرش چه خصوصیت شاخصی در شهید بود که باعث شد با وجود تفاوت‌های ظاهریِ رفتاری با اکثر شهدا، مسیر مدافع حرم شدن را انتخاب کند؟ تفاوت‌هایی که کم و کمرنگ هم نیستند، مثل قلیون کشیدن و خالکوبی اش. می گوید: مجید "ریسک پذیر"[شجاع] بود و دوست داشت هرچه را می تواند تجربه کند، می گوید به نظر من ریسک پذیری مجید او را به سمت سوریه کشاند و در ادامه می گوید اما مجید علیرغم همه خصوصیات معمولی اش دو خصوصیت بارز و مشخص هم داشت یکی اینکه «روراست» بود و بی شیله پیله، و دیگر هم اینکه به شدت «شوخ طبع» بود... میان حرف های دوستش و آنچه که قبلا در موردش خوانده یا شنیده بودم، یک ربط منطقی و البته دل پسند پیدا می کنم و آن اینکه مجید هر چه که بوده، قطعا زمینه و ظرفیت و قابلیت لازم را داشته است برای آنچه که نهایتا شهادت روزی اش شده و قطعا با وجود اینکه مجید به اعتراف اطرافیانش، حتی بچه هیئتی آنچنانی و ظاهرا بچه حزب اللهی آنچنانی هم نبوده، اما «طالب» بوده... مثلا نویسنده ی کتاب «پناه حرم» می گوید: "مجید یکبار در اربعین با پای پیاده به کربلا می رود، در آن سفر که با دوستانش می رود هر کسی از امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) حوائجی را طلب می کرده است. همسفرانش می گویند در آن سفر مجید از خداوند و معصومین فقط یک چیز می‌خواهد، ✅ می گوید: «فقط می خواهم آدم بشوم!» از آن زمان به بعد مجید شروع می کند و به قول خودش با توبه ای که کرده تلاش می کند به انسانی دیگر تبدیل شود. این اتفاق هم برای دوره ای است که اصلا بحث سوریه و دفاع از حرم و ... مطرح نبوده یا در ذهن مجید جایی نداشته است." نویسنده‌ی کتاب «پناه حرم» در جای دیگری می‌گوید: "داییِ مجید یک سفره خانه‌ی مجلّل و گران قیمت داشته است. دایی‌اش تعریف کرده که یک روز مجید دست یک کودک کار را گرفته بود و از پایین شهر به بالای شهر پیش ما آورد و گفت دایی زود یک شیشلیک بزن و بده به ما. دایی اش می گوید من ناراحت شدم و گفتم این بچه را چرا آوردی؟ تو چه نسبتی با او داری؟ و... مجید در پاسخ می گوید این بچه سر چهار راه بود و به من‌گفت نمی داند شیشلیک چیست! من او را آورده ام تا شیشلیک را ببیند و بخورد و بفهمد که شیشلیک چیز خاصی نیست!". یا مثلا یکی از همرزمان شهید می گوید: تکیه کلام مجید در مورد خالکوبی‌اش شده بود: «خدایا خودت یا پاکش کن یا خاکش کن»، یعنی همان دیالوگ معروف اخراجی ها. البته که اینها هم فقط تکه هایی بود که ما خبر داریم از قابلیت‌ها و طالب شدن های مجید متولد سال ۶۹، که بهمن ۹۴ در خان طومان سوریه شهید و مفقود الاثر شد و حالا در اردیبهشت ماه ۹۸ پیکر سوخته اش به میهن بازگشت. مبارکش باشد این عاقبت به خیری اش‌. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. نویسنده: 🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸 @mokhtarehatam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر شهید مدافع حرم مادربزرگم خدا بیامرز تعریف می کرد: (سه چهار ساله که بودی، خیلی شیرین زبونی می کردی. یه سال ماه محرم که شد، بابات مثل هر سال، شما رو برای شرکت توی مراسم عزاداری و زنجیر زنی به شوشتر برد. بالاخره روز عاشورا رسیده بود و تو دست در دست مامان و عمه ها راهی دیدن دسته های عزاداری شده بودی و خیلی خوشحال بودی از اینکه می تونستی باباتو میون دسته ی زنجیر زنی پیدا کنی و براش دست تکون بدی. وقتی نوبت به دسته ی زنجیر زنی عاشقان ثارالله شوشتر رسید شور و شوقت دوبرابر شده بود چون عموها و بابات تو این دسته زنجیر می زدن. بالاخره دسته از راه رسید و تو با ذوق و شوق بابات رو میون زنجیرزنا پیدا کرده بودی. اون سال بابات سمت دیگه ی خیابونی که ایستاده بودین زنجیر میزد و هر چی صداش کرده بودی صداتو نشنیده بود. خیلی ناراحت شده بودی. وقتی به اهواز برگشتی با ناراحتی جریان اون روز رو برام تعریف کردی، ازت پرسیدم خب بگو ببینم امسال بابایی رو دیدی؟ تو هم با دلخوری گفته بودی: آره دیدمش پاهاش برهنه بود، روی سر و لباسش هم گل مالیده بود ولی هرچی صداش کردم جوابمو نداد، بچه ی بد!!! هممون از این حاضر جوابی تو حسابی خندیدیم...) خدا رحمتت کنه بی‌بی، تا سالها این خاطره رو تعریف می کردی و می خندیدی.... ولی بی‌بی خبر داری! الان چهار ساله که هر چی می گردم دیگه وسط دسته های زنجیرزنی بابامو پیدا نمی کنم... البته خوب میدونم که این بار داره منو از آسمونها می بینه و حتی اگه توی دلم صداش کنم، صدامو می شنوه.... 🌹نگاهتو ازم نگیر بابا که خیلی محتاج نگاهتم😔 @mokhtareharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زيبا و خواندنى 👌 در مجلسی که بحث روز جامعه مطرح بود یکی از حاضرین گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن،ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... ناگهان شخصی دیگر که تا این لحظه سکوت کرده بود و فقط گوش می داد گفت: زیارت عاشورا را خوانده ای... دو دسته دارد یا سلام یا لعن؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) هستند و مورد لعنشان، حسینیان ویزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم وسط ندارد. گفت : حتی بی طرف ها؟؟؟ گفت: در زیارت عاشورا جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشگر حسین(ع) نباشدیزیدی است خواه در محفل شراب باشد یا محراب نماز... گفت: زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفت: باز زیارت عاشورا جوابت را داده،(و آخر تابع له علی ذلک) تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفت: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. (((در هیئتی که بوی استکبار ستیزی))) نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت: حسین زمان که در غیبت است؟ گفت: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است. ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی... @dar_masire_fatemeh @mokhtareharam