#ضرب_المثل
😁دعوا سر لحاف ملا بود😁
😁در يك شب زمستاني سرد ، ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد .
😁زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .
😁ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد .
😁سرو صدا ادامه يافت و ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد . با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت .
😁گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.
😁وقتي ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟
😄ملا جواب داد : هيچي ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست .
😄اين ضرب المثل را هنگامي استفاده مي شود كه فردي در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر ديده يا در يك دعواي ساختگي مالي را از دست داده است.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
هدایت شده از قاصدک
♨️کانال آسمان در ایتا راه اندازی شد♨️
❤️ برای دریافت احادیث کوتاه و اثربخش به کانال آسمان وارد شوید❤️
https://eitaa.com/joinchat/942800896C6f98df1911
💎مادر بزرگم هميشه ميگفت چاه دستي پر نميشه. اون وقتا سنم كم بود و معني حرفشو نميفهميدم.
ميپرسيدم عزيز يعني چي 'چاه دستي پر نميشه'؟
با همون لهجه ي قشنگش ميگفت: يعني اگر چاهي خشك باشه، هر چقدرم توش آب بريزي نميتوني ازش آبي برداري. خود ِچاه بايد آب داشته باشه.
امروز توي اين سن و سال معني اون حرفو كاملا ميفهمم. اگر آدمي دوستت نداشته باشه، هر كاري هم براش بكني، دوست نخواهد داشت. آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی.
رفتني رو اگه دنياتو هم به پاش بريزي، ميره..
خدا بيامرزتت عزيز
چاه هيچ وقت دستي پر نشد..
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
💠 امام على عليه السلام فرمودند: از غيبت بپرهيز، كه آن تو را با خدا و مردم دشمن مى كند و اجر و پاداش كارهاى تو را از بين مى برد.
إيّاكَ وَالغَيبَةَ فَإنَّها تَمقِتُكَ إلَى اللّه ِ وَ النّاسُ وَتحَبِطُ أجرَكَ. [ غررالحكم، ج 2، ص287 ح 2632]
✅ بارها و بارها در مورد غیبت آیه و روایت شنیدیم. اما وقتی زمان عمل کردنش میرسه انگار نه انگار؛ کلا فراموش میکنیم و کار خودمونو انجام میدیم. نهایتا یه سری توجیه برای خودمون میسازیم که نه اینکه غیبت نیست، واقعیته.
نه دادچ؛ داری اشتباه میزنی. با این توجیهها، حرامِ خدا حلال نمیشه.
😀لطیفه😀
دوستم یه پسر6ساله داره میگه شک ندارم آرایشگر میشه،
گفتم یعنی اینقدر علاقه داره؟
میگه نه،
به حرف همه گوش میده ولی
کاری که دوست داره انجام میده
😂😂😂
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸بدبخت ها اینقدر نماز شب نخوانید
جدی جدی مانع نماز شب و شب زنده داری بچه ها می شد. تا جایی که می توانست سعی می کرد نگذارد کسی نماز شب بخواند.
گاهی آفتابه آبهایی که آنها از سر شب پر می کردند و پشت سنگرمخفی میکر دند خالی می کرد؛ اگر به نگهبان سپرده بودند که صدایشان کند و می خواست به قولش وفا کند، نمی گذاشت و خلاصه هر کاری از دستش می آمد کوتاهی نمی کرد.
با این وصف یک وقت بلند می شد می دید ای دل غافل! حسینیه پر است از نماز شب خوانها. آن وقت بود که خیلی محکم می ایستاد و داد و بیداد می کرد:
ای بدبخت ها! چقدر بگویم نماز شب نخوانید. اسلام والله به شما احتیاج دارد. فردا اگر شهید بشوید کی می خواهد اسلحه هایتان را از روی زمین بردارد؟ چرا بیخودی خودتان را به کشتن می دهید؟ بچه ها هم بی اختیار لبخندی بر لبانشان می نشست و صفای محفل می شد.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
روزی در جنگلی ، همه حیوانات جنگل از اوضاع روزگار ناراضی بوند.
بهمین خاطر پیش لاک پشت پیر دانا که در زیر زمین است و تمامی کره خاکی زمین بر روی لاک او قرار دارد و با حرکت لاک پشت، زمین به لرزه می افتد موجودات زمین داد می زنند که زلزله شده است، رفتند .
لاک پشت پیر دانا تمامی حیوانات جنگل را فرا خواند. سپس غذاهایشان را در یک گوشه ای گذاشت.
سپس از تمامی حیوانات خواست که به سوی های غذایشان بروند و هر حیوان غذای خودش را بردارد. تمامی حیوانات از جمله گرگ و میش و شیر و لک لک و فیل و زرافه وخرگوش و .... همه به یک باره به طرف طرف غذاها حمله ور شده اند و گردوگبار به هوا برخاست و هیچکدام از آنها نتوانستند غذای خودش را بردارند . لاک پشت دانا بعد، از همه خواست که هر یک از حیوانات یکی از غذاها را به اتفاقی بردارد و آن را به حیوانی بدهد که غذای آن حیوان هست. در کمتر از پنج دقیقه همه به غذای خود دست یافتند.
لاک پشت دانا در ادامه گفت: « همه دیوانهوار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ میاندازیم و نمیدانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است.
نتیجه اخلاقی :
همین اتّفاق در زندگی ما میافتد. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.»
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| نماهنگ بسیار زیبا
⚜بی هَمگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود...
🌀همخوانی موزیکال و شاد ویژه نیمه شعبان
🌼به مناسبت ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، حضرت امام زمان(عج)
🔅جدیدترین اثر:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت:
🌐 aparat.com/v/MLXG9
#نیمه_شعبان
#امام_زمان
راضيم به رضای خدا 🌹
کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
و این داستان ادامه دارد...
همانطور که زندگی ادامه دارد...
وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد...
كه او عاشق ترين معشوق است
ازصميم قلب ميگويم:
راضيم به رضای خدا ❤️
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
هدایت شده از قاصدک
اربعین را احیا کنید!
منتظران ظهور، اربعین کلید ظهور است!
چند سالی است که به علت کرونا از زیارت اربعین محروم شدهایم اما اکنون با توجه به واکسیناسیون عمومی و گذر از پیک امیکرون میتوان با برنامه ریزی صحیح سلامت عمومی و زیارت را با هم تضمین کرد!
ایجاد موکب سلامت
واکسیناسیون سیار
تست سریع کرونا
قرنطینه مبتلایان
و...
از جمله اقداماتی است که مجلس و دولت انقلابی میتواند برای زیارت اربعین برنامه ریزی کند و مطمئنا مردم ایران و عراق کمک زیادی در ایجاد موکب های سلامت و... خواهند کرد!
از این رو در فارس من کمپینی ایجاد شده است تا پیگیری های لازم از همین الان صورت گیرد.
در امضا و نشر این کمپین یاری کننده ما باشید👇👇👇
کمپین احیا اربعین در فارس من:https://eitaa.com/joinchat/4115726467Caddfe10f72
امسال تولدت خودت بودی کاش
آقا تو کجایی دلمان تنگ شده
من شنیدم که شما فصل بهاری آقا
به دل خسته ی ماصبروقراری آقا
عمر امسال گذشت وخبری ازتونشد
هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟
در هیاهوی شب عید تورا گم کردیم
غافل
ازاینکه تو خود فصل بهاری آقا
راستی بی نفست حال که تحویلی نیست
چه شود سر به سر خسته گذاری آقا...
هفت سین، سین سرور قدمت کم دارد
زرد هستیم اگر سبز نباری آقا
اگر از آب، هوا، قافیه تحریم شویم
نیست غم تا نظر لطف، تو داری آقا..
عید نیمه شعبان مبارک
#نیمه شعبان
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌀ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد.
🌀ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!"
🌀ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: "ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ."
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ?
🌀ملا ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣيشه . ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ
🌀ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟"
🌀ملا ﮔﻔﺖ: "به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت 2درهم در قرعه كشي شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب يك الاغ شوید.
🌀به پانصد نفر بلیت ۲درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم."
🌀كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
🌀من هم ۲درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.😳😳😳😡😡😡
👳♀ @mollanasreddin 👳♀
💠 #سوژه_سخن ۳
💠 امام علی علیه السلام فرمودند: به قبولی عمل، بیش از اصل عمل توجّه داشته باشید.
کُونُوا عَلی قَبُول الْعَمَلِ اَشَدَّ عِنایةً مِنکُم عَلَی الْعَمَل؛ [بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۷۳]
✅ ماه رمضون خیلی از ما نسبت به قبل اعمال عبادی بیشتری انجام میدیم. ولی اگه پرده ها کنار بره میبینیم بعضی از اعمالمون مورد قبول واقع نشده چون طبق شرایط و معیارها انجامش ندادیم.
مثل خونه ای که طبق اصول مهندسی ساخته نشده، مهندس بازرس دستور تخریب صادر میکنه و به تعبیر قرآن هر کار کرده بودیم «هبائاً منثورا» میشه و چیزی جز گَرد و غبار باقی نمیمونه.
😄مثل اون بنده خدا که گفت😄
داشتم اتاقمو جاروبرقی میکشیدم و در حینش ،
آهنگم گوش میکردم
هندزفری تو گوشم ،
ولوم بالا و شروع کردم با جدیت تمام جارو کشیدن
بعد 20 دقیقه مامانم زد رو شونم!!!
هندزفری رو در آوردم گفتم جانم مامان؟
گفت لااقل جارو رو روشن کن 😂😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🌀ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد.
🌀ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!"
🌀ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: "ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ."
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ?
🌀ملا ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣيشه . ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ
🌀ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟"
🌀ملا ﮔﻔﺖ: "به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت 2درهم در قرعه كشي شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب يك الاغ شوید.
🌀به پانصد نفر بلیت ۲درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم."
🌀كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
🌀من هم ۲درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.😳😳😳😡😡😡
👳♀ @mollanasreddin 👳♀
⚜💠⚜
بعضی آدمها همیشه مهرباناند؛
همیشه مراقباند تا کسی از زبانشان، از برخوردشان، از نگاهشان، از سکوتشان، دلشکسته نشود.
بعضی آدمها مهربان، بی تکلف، بی ادعا و بلندنظرند.
این آدمها شبیه گل بیخارند.
در دنیایی که پر است از صحراهای پرخار، تو گل بی خار باش.
⚜💠⚜
#در_محضر_روایت
#گروه_فرهنگی_تبار
⚜💠⚜ @mangenechi
💠 #سوژه_سخن ۳
💠 امام علی علیه السلام فرمودند: به قبولی عمل، بیش از اصل عمل توجّه داشته باشید.
کُونُوا عَلی قَبُول الْعَمَلِ اَشَدَّ عِنایةً مِنکُم عَلَی الْعَمَل؛ [بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۷۳]
✅ ماه رمضون خیلی از ما نسبت به قبل اعمال عبادی بیشتری انجام میدیم. ولی اگه پرده ها کنار بره میبینیم بعضی از اعمالمون مورد قبول واقع نشده چون طبق شرایط و معیارها انجامش ندادیم.
مثل خونه ای که طبق اصول مهندسی ساخته نشده، مهندس بازرس دستور تخریب صادر میکنه و به تعبیر قرآن هر کار کرده بودیم «هبائاً منثورا» میشه و چیزی جز گَرد و غبار باقی نمیمونه.
😄مثل اون بنده خدا که گفت😄
داشتم اتاقمو جاروبرقی میکشیدم و در حینش ،
آهنگم گوش میکردم
هندزفری تو گوشم ،
ولوم بالا و شروع کردم با جدیت تمام جارو کشیدن
بعد 20 دقیقه مامانم زد رو شونم!!!
هندزفری رو در آوردم گفتم جانم مامان؟
گفت لااقل جارو رو روشن کن 😂😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🌸🌼🌸انگیزه ی هر رشدی نباید
حتماً درد و ناراحتی باشد
زیرا در غیر این صورت،
درد ما را مجبور به تغییر
می کند نه آگاهی .
👳 @mollanasreddin 👳
🍗روزی ملانصرالدین غاز پخته ای برای حاکم تازه وارد هدیه میبرد.
🍗ملا در بین راه گرسنه اش شد و یک ران غاز را خورد به بقیه بدن حیوان را برای حاکم برد.
🍗حاکم وقتی غاز را با یک پا دید پرسید: خوب پس یک پای دیگر این حیوان کجاست؟
🍗ملا گفت: قربان در شهر ما غاز بیشتر از یک پا ندارد، اگر باور نمیکنی غاز هایی را که در کنار حوض منزل تان ایستاده اند مشاهده کنید.
🍗حاکم به کنار پنجره آمد و به کنار حوض نگریست اتفاقا چند غاز به روی یک پای خویش ایستاده و به خواب فرو رفته بودند.
🍗ملا با خوشحالی گفت: نگفتم قربان، غاز های این شهر بیشتر از یک پای ندارند. اما در همان وقت چند نفر از غلامان آمده و با چوب به غاز ها زدند تا از آنجا به لانه های خود بروند و غاز ها با هر دو پای خود شروع به دویدن کردند.
🍗حاکم رویش را به طرف ملا کرد و گفت: حال دیدی که تو دروغ میگفتی و غاز ها دو پا دارند.
🍗ملا فکری کرد و گفت: چوبی را که آنها نوش جان کردند اگر به بدن شما هم میزدند به جای دو پا چهار پا میشدی و فرار میکردی.😂😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🍃بهلول و داروغه
🍃آوره اند که داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می کرد که تا به حال هیچکس نتوانسته است مرا گول بزند.
بهلول در میان آن جمع بود گفت : گول زدن تو کار آسانی است ولی به زحمتش نمی ارزد
داروغه گفت چون از عهده آن بر نمی آیی این حرف را می زنی . بهلول گفت حیف که الساعه کار
خیلی واجبی دارم والا همین الساعه تو را گول می زدم!
داروغه گفت حاضری بروی و فوری کارت را انجام بدهی و برگردی ؟
بهلول گفت بلی . پس همین جا منتظر من باش فوری می آیم . بهلول رفت و دیگر برنگشت. داروغه
پس از دو ساعت معطلی بنا کرد به غرغر کردن و بعد گفت این اولین دفعه است که این دیوانه مرا به این
قسم گول زد و چندین ساعت بی جهت مرا معطل و از کار باز نمود.
👳 @mollanasreddin 👳
☺️روزی مردی نزد ملا آمده و به وی گفت: جناب ملا خواهش دارم نامه ای برای دوست من که در بغداد است بنویس.
☹️ملا سرش را جنباند و گفت: برو برادر.... من آنقدر کار دارم که دیگر فرصتی برای رفتن به بغداد برایم باقی نمانده است.
مرد مذبور که متوجه مقصود ملا نشده بود گفت: ولی جناب ملا من از شما خواستم که فقط کاغذی به دوستم که در بغداد زندگانی میکند بنویسید دیگر نگفتم که به آنجا بروید.
😊ملا لبخندی زد و گفت: میدانم و من هم به همین دلیل گفتم وقت ندارم به بغداد بروم چون خط من به قدری بد است که اگر کاغذ برای دوست تو بنویسم ناچارم خودم هم به دنبال آن بروم تا در بغداد نامه را برای او بخوانم.😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🌸 آمارگیر وسواسی
•┈••✾💧✾••┈•
یكی از درجهداران عراقی كه سالها در ارتش بعث خدمت كرده بود، در شمردن اسرا خیلی وسواس به خرج میداد و همیشه هم دست آخر اشتباه میكرد.
یك روز عصر شروع كرد به شمردن بچّههای اتاق ۱۰ تا آنها را به داخل آسایشگاهشان بفرستد. تعداد افراد هر آسایشگاه حدوداً صد و پنجاه نفر بود؛ ولی گاهی میشد چند نفری را برای نظافت بیرون نگه میداشتند و یا مثلاً به جرم مخالفتی به سلّول میبردند.
خلاصه این كه چند بار تا آخر شمرد و دوباره برگشت و در هر بار از مسئول آسایشگاه چیزی میپرسید. مثلاً میگفت: چند نفر در بیمارستان یا سلّول هستند و بالاخره بعد از كلّی شمردن، دستور داد صف به صف داخل اتاق شوند.
بعد از داخل كردن بچّهها هم، در را قفل كرد. اما همین كه خواست به طرف آسایشگاه دیگر برود، دید دو نفر دوان دوان به طرف آسایشگاه میآیند. پرسید: شما مال كدام اتاق هستید؟
هر دو گفتند: اتاق ۱۰. درجهدار عراقی با تعجب به طرف اتاق ۱۰ برگشت تا آنها را داخل اتاق كند كه دید چند نفر دیگر هم آمدند. بدبخت درجهدار فداكار صدام از خجالت داشت آب میشد و بچّهها هم داخل اتاق از خنده رودهبُر شده بودند.
•┈••✾💧✾••┈•
👳 @mollanasreddin 👳
😶روزی ملانصرالدین داشت گندمهایش را به آسیاب می برد تا آنها را آرد کند.
😶در راه از بخت بد خودش شکایت می کرد. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا چه می شد اگر این گندمهایم را تبدیل به طلا می نمودی و مرا از این فلاکت نجات می دادی.
😂هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ته کیسه گندمها پاره شد و تمام آن بر روی زمین ولو شد.
ملا همانطور که داشت گندمها را از روی زمین جمع می کرد گفت: خدایا اگر برایم کیمیا نمی کنی حداقل مرا مفلس تر از آنچه که هستم نکن.😂😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
💰در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!!
💰فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:
💰قیمت جهنم چقدر است ؟
💰کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
💰مرد دانا گفت: بله جهنم...!
💰کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه
💰مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید!
💰کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم
💰مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد :
💰ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم...😂😂
👳 @mollanasreddin 👳