eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
228.6هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
72 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌼🌸انگیزه ی هر رشدی نباید حتماً درد و ناراحتی باشد زیرا در غیر این صورت، درد ما را مجبور به تغییر می کند نه آگاهی . 👳 @mollanasreddin 👳
🍗روزی ملانصرالدین غاز پخته ای برای حاکم تازه وارد هدیه میبرد. 🍗ملا در بین راه گرسنه اش شد و یک ران غاز را خورد به بقیه بدن حیوان را برای حاکم برد. 🍗حاکم وقتی غاز را با یک پا دید پرسید: خوب پس یک پای دیگر این حیوان کجاست؟ 🍗ملا گفت: قربان در شهر ما غاز بیشتر از یک پا ندارد، اگر باور نمیکنی غاز هایی را که در کنار حوض منزل تان ایستاده اند مشاهده کنید. 🍗حاکم به کنار پنجره آمد و به کنار حوض نگریست اتفاقا چند غاز به روی یک پای خویش ایستاده و به خواب فرو رفته بودند. 🍗ملا با خوشحالی گفت: نگفتم قربان، غاز های این شهر بیشتر از یک پای ندارند. اما در همان وقت چند نفر از غلامان آمده و با چوب به غاز ها زدند تا از آنجا به لانه های خود بروند و غاز ها با هر دو پای خود شروع به دویدن کردند. 🍗حاکم رویش را به طرف ملا کرد و گفت: حال دیدی که تو دروغ میگفتی و غاز ها دو پا دارند. 🍗ملا فکری کرد و گفت: چوبی را که آنها نوش جان کردند اگر به بدن شما هم میزدند به جای دو پا چهار پا میشدی و فرار میکردی.😂😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
🍃بهلول و داروغه 🍃آوره اند که داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می کرد که تا به حال هیچکس نتوانسته است مرا گول بزند. بهلول در میان آن جمع بود گفت : گول زدن تو کار آسانی است ولی به زحمتش نمی ارزد داروغه گفت چون از عهده آن بر نمی آیی این حرف را می زنی . بهلول گفت حیف که الساعه کار خیلی واجبی دارم والا همین الساعه تو را گول می زدم! داروغه گفت حاضری بروی و فوری کارت را انجام بدهی و برگردی ؟ بهلول گفت بلی . پس همین جا منتظر من باش فوری می آیم . بهلول رفت و دیگر برنگشت. داروغه پس از دو ساعت معطلی بنا کرد به غرغر کردن و بعد گفت این اولین دفعه است که این دیوانه مرا به این قسم گول زد و چندین ساعت بی جهت مرا معطل و از کار باز نمود. 👳 @mollanasreddin 👳
☺️روزی مردی نزد ملا آمده و به وی گفت: جناب ملا خواهش دارم نامه ای برای دوست من که در بغداد است بنویس. ☹️ملا سرش را جنباند و گفت: برو برادر.... من آنقدر کار دارم که دیگر فرصتی برای رفتن به بغداد برایم باقی نمانده است. مرد مذبور که متوجه مقصود ملا نشده بود گفت: ولی جناب ملا من از شما خواستم که فقط کاغذی به دوستم که در بغداد زندگانی میکند بنویسید دیگر نگفتم که به آنجا بروید. 😊ملا لبخندی زد و گفت: میدانم و من هم به همین دلیل گفتم وقت ندارم به بغداد بروم چون خط من به قدری بد است که اگر کاغذ برای دوست تو بنویسم ناچارم خودم هم به دنبال آن بروم تا در بغداد نامه را برای او بخوانم.😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 آمارگیر وسواسی •┈••✾💧✾••┈• یكی از درجه‌داران عراقی كه سال‌ها در ارتش بعث خدمت كرده بود، در شمردن اسرا خیلی وسواس به خرج می‌داد و همیشه هم دست آخر اشتباه می‌كرد. یك روز عصر شروع كرد به شمردن بچّه‌های اتاق ۱۰ تا آن‌ها را به داخل آسایشگاهشان بفرستد. تعداد افراد هر آسایشگاه حدوداً صد و پنجاه نفر بود؛ ولی گاهی می‌شد چند نفری را برای نظافت بیرون نگه می‌داشتند و یا مثلاً به جرم مخالفتی به سلّول می‌بردند. خلاصه این كه چند بار تا آخر شمرد و دوباره برگشت و در هر بار از مسئول آسایشگاه چیزی می‌پرسید. مثلاً می‌گفت: چند نفر در بیمارستان یا سلّول هستند و بالاخره بعد از كلّی شمردن، دستور داد صف به صف داخل اتاق شوند. بعد از داخل كردن بچّه‌ها هم، در را قفل كرد. اما همین كه خواست به طرف آسایشگاه دیگر برود، دید دو نفر دوان دوان به طرف آسایشگاه می‌آیند. پرسید: شما مال كدام اتاق هستید؟ هر دو گفتند: اتاق ۱۰. درجه‌دار عراقی با تعجب به طرف اتاق ۱۰ برگشت تا آن‌ها را داخل اتاق كند كه دید چند نفر دیگر هم آمدند. بدبخت درجه‌دار فداكار صدام از خجالت داشت آب می‌شد و بچّه‌ها هم داخل اتاق از خنده روده‌بُر شده بودند. •┈••✾💧✾••┈• 👳 @mollanasreddin 👳
😶روزی ملانصرالدین داشت گندمهایش را به آسیاب می برد تا آنها را آرد کند. 😶در راه از بخت بد خودش شکایت می کرد. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا چه می شد اگر این گندمهایم را تبدیل به طلا می نمودی و مرا از این فلاکت نجات می دادی. 😂هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ته کیسه گندمها پاره شد و تمام آن بر روی زمین ولو شد. ملا همانطور که داشت گندمها را از روی زمین جمع می کرد گفت: خدایا اگر برایم کیمیا نمی کنی حداقل مرا مفلس تر از آنچه که هستم نکن.😂😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
💰در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!! 💰فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: 💰قیمت جهنم چقدر است ؟ 💰کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! 💰مرد دانا گفت: بله جهنم...! 💰کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه 💰مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید! 💰کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم 💰مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد : 💰ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم...😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
😞ملا بیمار شد و به بستر افتاد 😊هر روز تعداد زیادی از دوستان و آشنایان به عیادت وی میآمدند و تا دیر وقت در خانه او میماندند و دو یا سه وقت غذای خود را هم در خانه ملا میخوردند. 😶یک روز ملا وقتی دوستانش در اطراف وی جمع شده بودند و نزدیک ظهر هم بود ناگهان از جایش برخاست و به روی بستر نشست و گفت: خوب، خداوند بیمار شما را شفا داد و نشستن شما در اینجا دیگر فایده ای ندارد، حال برخیزید و به خانه خود بروید.😂 👳 @mollanasreddin 👳
✅ بعضی از گناه هایی که انجام میدیم، شخصیه و گناهش فقط برای خودمونه. ولی بعضی از گناه ها جوریه که اطرافیانمون رو هم درگیر میکنه. و چون ما باعث به وجود آمدن گناه هستیم، دو تا گناه برامون نوشته میشه. یکی گناهی که مرتکب شدیم، یکی هم زمینه چینی برای گناه کردنِ دیگران. انگار وقتی خودمون داشتیم تو چاه می افتادیم، دست رفیقمونم گرفتیم تا اونم تو چاه بیفته... 💠 سوره مبارکه نحل آیه 25 لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَ [مستکبران] سرانجام روز قیامت بار گناهانشان را به طور کامل و بخشی از بار گناهان کسانی که از روی بی دانشی گمراهشان می کنند، به دوش می کشند. آگاه باشید! بد باری است که به دوش می کشند. ✅ مراقب باشید بارکشِ گناه دیگران نباشید؛ 😀لطیفه😀 یه معتاد 2 تا سیگار تو دهنش بود داشت میکشید ازش میپرسند چرا 2 تا سیگار میکشی ؟ گقفت یکی واسه خودم و یکی هم واسه رفیقم که تو زندونه بعد از یه مدت میبینن اون معتاده یه دونه سیگار میکشه بهش میگن حتما دوستت از زندون آزاد شد میگه نه خودم ترک کردم ! 😂😎😎 👳 @mollanasreddin 👳
💰در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!! 💰فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: 💰قیمت جهنم چقدر است ؟ 💰کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! 💰مرد دانا گفت: بله جهنم...! 💰کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه 💰مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید! 💰کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم 💰مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد : 💰ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم...😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا