eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
248هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 در اهل طریقت این اعتقاد وجود داشت که لقمه ی حرام و دارای شبهه از گلوی مردان خدا پایین نمی رود و در گلوی آنها گیر کرده و موجب زحمت و دشواری برای آنها می شود. در ادبیات فارسی چهار داستان در این رابطه وجود دارد که در اینجا معتبرترین آن را ذکر می کنیم. "حارث محاسبی" یکی از بزرگترین عارفان آیین تصوف در قرن سوم هجری بود که در بغداد زندگی می کرد و از کرامات او اینگونه نقل شده است که چهل سال تمام روز و شب پشت به دیوار به صورت دو زانو می نشست و عبادت خداوند متعال را می کرد، چون علت این کار را از او جویا شدند گفت :"شرم دارم هنگام عبادت در پیشگاه حضرت حق بنده وار ننشینم. روزی حارث به نزد" جنید بغدادی "مهمان بود و جنید متوجه شد که شیخ گرسنه است، پس به شیخ تعارف می کند که طعامی برایش آماده کند. محاسبی قبول می کند و جنید غذای ماکولی را که شب قبل از عروسی یکی از بستگانش آورده بود در پیش شیخ می نهد. حارث دست پیش می برد و به سختی لقمه ی کوچک از غذا را برمی دارد و در دهان می گذارد، اما هر چه می کند لقمه از گلوی او پایین نمی رود و در نهایت مجبور می شود لقمه را از دهانش خارج کند، پس شیخ باناراحتی قصد رفتن از خانه ی جنید را می کند. جنید که شاهد صحنه بوده، سراسیمه مانع خروج شیخ از خانه شده و علت را جویا می شود. حارث می گوید :"آن طعام از کجا بود؟" جنید می گوید :"از خانه ی خویشاوندی." حارث در پاسخ می گوید :"مرا با خدای عزوجل نشانی است که لقمه ی مشکوک و شبهه آمیز در گلویم گیر می کند و پایین نمی رود. "پس جنید عذر خواسته و خواهش می کند فردا شیخ مجدداً به نزد او بیاید. روز بعد جنید برخلاف روز قبل، پاره ای نان خشک را که متعلق به خودش بود به عنوان غذا برای شیخ می آورد و شیخ آن نان خشک را همچون طعامی بهشتی با اشتها فراوان می خورد و به جنید رو کرده و می گوید :"چیزی که پیش درویشان آری، چنین آر." اصطلاح" لقمه ی گلوگیر "امروزه کنایه از کاری است که انجام دادن آن زحمت فراوان دارد و ممکن است موجب ضرر نیز شود. 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 می خوانمت ... 🚨برای اولین بار ..... اخبار و اطلاعات سی امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم را دنبال کنیم ... سی امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم 🕓 ۱۲ الی ۲۶ فروردین ساعت ۱۷ الی ۲۴ 🕌 مصلی امام خمینی ره https://eitaa.com/joinchat/1975320926C122e1410d7
دلا چه دیده فروبسته‌ای؟ سپیده دمید... سری برآر، که خوش عالمی‌ست عالم صبح 👳 @mollanasreddin 👳
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ گاو مولانا ✨ در این روزها، مدام یاد حکایت گاوی می‌افتم که مولانا در دفتر پنجم مثنوی می‌آورد. گاوی که تنها روی جزیره‌ای زندگی می‌کند و صبح تا شب، می‌چرد و خود را فربه می‌کند؛ اما شب تا صبح دل‌نگران است که مبادا فردا که از خواب بیدار می‌شوم، چیزی برای خوردن پیدا نکنم. فردا صبح با هراس فراوان می‌خورد و حسابی فربه می‌شود، اما دوباره، شب تا صبح از اضطراب و احساس بی‌ثباتی، لاغر و رنجور می‌شود. این دور باطل خوردن، چاق شدن و نگران بودن و لاغر شدن سال‌های سال زندگی گاو بیچاره را تباه می‌کند. مولانا می‌گوید اگر گاو به "گذشته" نگاه می‌کرد، به خاطر می‌آورد که سال‌های سال زندگی کرده و کم نیاورده آن‌گاه می‌توانست "حال"اش را با آسودگی و لذت بیشتر و درد کمتری بگذراند. اما گاو تنها رو به سوی آینده دارد و نگرانی. گاو نمی‌تواند به روند طبیعت اعتماد کند و با آن کنار بیاید، پس جان خود را می‌فرساید و عمر را می‌بازد. شاید اگر مولانا این روزهای پرتشویش ما را می‌دید که یک روز نگران ویروس قدیمی هستیم و روزی دیگر از ترس ویروس جدید، چنان می‌لرزیم که حتی خود بیماری هم نمی‌تواند تا این حد ما را بلرزاند، اگر مولانا این روزهای ما را می‌دید، داستانی شبیه قصه گاوی تنها در جزیره‌ای خرم برایمان می‌خواند شاید به جای گاو از تشبیهی مودبانه‌تر استفاده می‌کرد و شاید هم همان مولانای بی‌تعارف و بی‌ملاحظه می‌ماند اما به هرحال به یادمان می‌آورد که قرن‌هاست داستان زندگی ما پر بوده از بیماری و غصه و فقدان و...با این حال ما تاب آورده‌ایم و حالا ، به احتمال زیاد در امن‌ترین نقطه از نظر پزشکی و صلح و آسایش ایستاده‌ایم و در عین حال، (بازهم احتمالا) در متزلرل‌ترین نقطه به لحاظ روحی روانی ما بسی بیش از گذشتگان می‌لرزیم، چون تصوری صحیحی از ذات زندگی نداریم. گاو قصه ی مولانا از اضطراب این‌که "فردا چی بخورم؟" جان خود را می‌فرساید و ما از اضطراب این‌که "فردا چی می شه؟!" بی‌آنکه منکر لزوم توجه و دقت برای ارتقای کیفیت زندگی باشم، تصور می‌کنم اندازه نگرانی ما،در تناسب با خطراتی که ما را تهدید می‌کند، نیست. گاهی لازم است نگاهی به "گذشته" بیندازیم تا در "حال"، آرام بگیریم. "یک جزیره هست اندر این جهان اندرو گاوی ست تنها، خوش دهان جمله صحرا را چرد او تا به شب تا شود زفت و عظیم و منتجب شب ز اندیشه که فردا چه خورم؟ گردد او چون تار مو لاغر ز غم چون برآید صبح ،گردد سبز دشت تا میان رسته قصیل سبز و کشت هیچ نندیشد که چندین سال من می‌خورم زین سبزه زار و زین چمن هیچ روزی کم نیامد روزی‌ام چیست این ترس و غم و دلسوزی‌ام؟ باز چون شب می شود آن گاو رفت می شود لاغر که آوه رزق رفت!" 👳 @mollanasreddin 👳
گو همه شهر به جنگم به در آیند و خلاف من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 مردی در کاروان‌سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد. پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟» گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب می‌شود، یا نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمی‌دانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد.» 👳 @mollanasreddin 👳
گرچه با تو، شه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیکوتر نشین 👳 @mollanasreddin 👳
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ. ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ . ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:خانم این دست شماست. ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . . ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ، ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ❤️❤️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👳 @mollanasreddin 👳
بعضی اتفافات دلت رو میشکنن ولی چشمات رو باز میکنن ! میگن شیشه حافظه داره یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه؛ برا همینه که بعضی وقتا بی دلیل یا با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست...! 👳 @mollanasreddin 👳
🌱گلایه کردن از دنیا هنر نیست 🌱خدا از حال آدم بی خبر نیست 🌱به حکمت بسته او درهای رحمت 🌱که می داند درختش بی ثمر نیست 🌱دلا از ثروت اندوزی حذر کن 🌱که خوشبختی به مال و سیم و زر نیست 🌱قناعت پیشه کن تقوا بیاموز 🌱که حرص و آزِمندی بی خطر نیست 🌱نشستن گوشه دنجی به طاعت 🌱به از سیر و سیاحت یا سفر نیست 🌱به شعرم گوشه ی چشمی نظر کن 🌱اگر چه شعر من پر بار و سر نیست 🌱ندارم میل چندانی به هر کس 🌱که بیتی از غزل هایم زبر نیست 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃یک صبحِ پر از نشاط و لبخند تویی 🌸🍃شیـرینیِ ناب حبـه ی قنـد تـویی 🌸🍃آن کس کـه میـان پنجره شادی را 🌸🍃روی لـبِ زنـدگی پـراکنـد تــویی 👳 @mollanasreddin 👳
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام ببردی از دل من مِهرِ هر کجا صنمیست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام به کام دل نفسی با تو التماس من است بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولتِ وصل و نه احتمالِ فراق نه پای رفتن از این ناحیت، نه جای مقام چه دشمنی تو که از عشقِ دست و شمشیرت مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که عشق می‌بستاند زِ دست عقل، زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوشِ فهم بماند نه هوشِ استفهام اگر زبان مرا روزگار، دربندد به عشق، در سخن آیند، ریزه‌های عظام بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت گر این سخن برود در جهان نمانَد خام ‌‌—_—_—_—_—_—_ 👳 @mollanasreddin 👳
طریق عشق جانا بی بلا نیست زمانی بی بلا بودن روا نیست 👳 @mollanasreddin 👳
مادرم می‌گفت : عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب ! اما هزار شب است پشیمانم، که چرا یک شب عاشقی نکردم ! - دکتر علی شریعتی 👳 @mollanasreddin 👳
‌. گاهی خیال میکنم از من بریده ای بهتر زمن برای دلت برگزیده ای از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم گویا از این نمونه مکرر شنیده ای از من عبور میکنی و دم نمیزنی تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای یک روز می رسد که در آغوش گیرمت هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای 👳 @mollanasreddin 👳
بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟ مرا یک آمدنت به که ده بهار آید 👳 @mollanasreddin 👳
. اگر آرامش میخواهی ، مراقب مردم نباش ... اگر ادب میخواهی ، در کار کسی دخالت نکن ؛ اگر پند زندگی می خواهی ، در برابر آدمهای احمق سکوت کن ... ای مگه داریم نصیحت بهتر از این؟ طلب کردم ز دانایی یکی پند مرا فرمود با نادان مپیوند ‏آدم احمق رو شاید به سختی بشه تحمل کرد... اما تحمل احمقی که فکر میکنه روشنفکره، امکان پذیر نیست 👳 @mollanasreddin 👳
‌🍁 خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست... سهراب سپهری 👳 @mollanasreddin 👳
حکایتی اشنا یه شیر رو میندازن تو قفس بهش سوسیس کالباس میدن شیره میگه: من آهو میخوردم این چیه ؟! بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا همینو بخوری، شیر چند روز بعداز شدت گرسنگی سوسیس رو میخوره چند روز بعد به جای سوسیس، استخون میندازن جلوش، ‏شیره میگه: بابامن به سوسیس عادت کردم، این چیه ؟! بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا استخون رو بخوری! شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخون رو میخوره. بعد یه مدت به جای استخون یونجه میریزن جلوش. شیر میگه: بی انصافها من الاغی که یونجه رو میخوره رو درسته قورت میدادم اینو نمیخورم دیگه...‏بهش میگن اونقدر گرسنگی میکشی تا یونجه رو هم بخوری. شیر یه مدت مقاومت میکنه ولی بالاخره یونجه رو هم میخوره. یه مدت بعد هیچی بهش نمیدن داد میزنه: من به یونجه عادت کردم اینو دیگه چرا نمیدین بخورم ؟! بهش میگن یونجه‌ی مفت نداریم باید صدای الاغ دربیاری تا بهت یونجه بدیم 👳 @mollanasreddin 👳
بیا تا زنده‌ام آغوشِ نابت را نصیبم کن که قدِ جُو نمی‌ارزد به قبرِ مردگان شیون! 👳 @mollanasreddin 👳
مشهورترین ضرب المثل ها اسپانیایی: کسی یکبار بدزده همیشه میدزده! آفریقایی : دوست خوب رو باید با هر دو دست نگه داشت! عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن! جنگیدن و ازدواج! دانمارکی : وقتی آش از آسمون میباره گدا قاشق نداره! روسی : برای کسی که شکمش خالیه هرباری سنگینه! 👳 @mollanasreddin 👳
🌸دوشنبه‌تون زیبـا 🌾 آرزو میکنم امروز 🌸خدا درخونه تون بزنه 🌾سبدی از خیر و برکت 🌸شوق زندگی 🌾حس خوشبختی 🌸عمربا عزت و 🌾عاقبت بخیری هدیه بیاره 🌸صبح زیباتون بخیر 👳 @mollanasreddin 👳
روزی، حاكم بهلول را احضار ڪرد و گفت: خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش كني بهلول گفت: چیست؟ حاڪم گفت: خواب دیدم به جانور ترسناڪی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و كلان در سر راه خود می بینم درهم ميشكنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟ بهلول گفت: ای حاكم آنچه كه تو گفتی واقعیت است و من تعبیر واقعیت ندانم، من فقط خواب تعبیر می كنم... 👳 @mollanasreddin 👳
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ می‌مانند ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ میخواهی ﺑﮑﻦ، ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ نمی‌شوند! ﻓﻘﻂ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ میکند ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ، زندگی را رنگی تازه بزن! 👳 @mollanasreddin 👳
🔸به گورستان گذر کن تا ببینی چه خوردند وچه پوشیدند وبردند 🔸دو روزی زندگی کردند وآخر به هرحالی که بودندجان سپردند 🔸طمع بسیار کردند مال دنیا ز روزی بیشتر هرگز نخوردند 🔸همانانی که بودند نورچشمی تنش را در لحد محکم فشردند 🔸اگر شاه وگدا،نادار و دارا اجل آمد نفس بگرفت ،مُردند!! 👳 @mollanasreddin 👳