eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
64 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
#حکایت_های_بهلول_دانا 🌱🕊 از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟؟؟ او در جواب گفت: با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند حسادت نمی کنند دروغ نمی گویند طعنه نمیزنند خیانت نمی کنند قضاوت نمی کنند مرا به یاد سرای آخرت می اندازند و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم... پشت سرم بد گویی نمی کنند. 🍃 🌺🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#حکایت_های_بهلول_دانا 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 روزی از روزها هارون الرشید از بهلول پرسید : ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟ بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است ! هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟ بهلول با خنده پاسخ داد : دوستی به نسیه و اما و اگر نمی شود ! 🍃 🌺🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#حکایت_های_بهلول_دانا 📚#سوال_و_جواب_هارون_و_بهلول آورده اند موقعی که هارون الرشید از سفر حج مراجعت می کرد . بهلول در سرراه اوایستاد و منتظر بـود و همینکه چشمش به هارون افتاد سه مرتبه به آواز بلند صدا زد هارون خلیفه پرسید صاحب صدا کیست گفتند بهلول مجنون است هارون بهلول را صدا زد و چون به نزد هارون رسید خلیفه گفت من کیستم ؟ تو آن کسی هستی که اگر به ضعیفی در مـشرق ظلـم کننـد تـو را بازخواسـت خواهنـد کـرد . هـارون از شنیدن این سخن به گریه افتاد و گفت : راست گفتی الحال از من حاجتی بخواه . بهلول گفت : حاجت من این است که گناهان مرا بخشیده و مرا داخل بهشت کنی . هارون گفت این کار از عهده مـن خارج است ولی من می توانم قرضهاي تو را ادا نمایم . بهلول گفت : قرض به قرض ادا نمی شود که تو خود مقروض مردمی . پس شما اموال مردم را به خودشان برگردانید و سزاوار نیست که مال مردم را به من بدهی . گفت دستور می دهم که براي تامین معاش تو حقوقی بدهند تا مادام العمر براحتی زندگی کنی . بهلول گفت : ما همه بندگان وظیفه خوار خدا هستیم آیـا ممکـن اسـت کـه خداونـد رزق تـو را در نظـر بگیرد و مرا فراموش نماید؟ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚#حکایت_های_بهلول_دانا آورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداری از آن در ریشش ریخته بود . بهلول از او سوال نمود چه خورده ای ؟ مستخدم برای تمسخر گفت: کبوتر خورده ام . بهلول جواب داد قبل از آنکه بگویی من دانسته بودم و مستخدم پرسید از کجا میدانستی ؟ بهلول گفت: فضله اش بر ریشت نمودار است. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#حکایت_های_بهلول_دانا از بهلول پرسیدند: سنگین‌تر از آسمان چیست؟ فرمود: تهمت به انسان بیگناه. از دریا پهناورتر چیست؟ فرمود: قلب انسان قانع. از زهر تلخ‌تر چیست؟ فرمود: صبر در برابر نادان‌ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزی خليفه بهلول را گفت كه چرا شكر خدا نمیکنی كه تا من حاكم شده‌ام و طاعون از ميان شما دفع شده است ؟ گفت آخر خداوند عادل‌تر از آنست كه در يک زمان دوبلا برما آرد ...!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شخص تنبلی نزد بهلول آمد و پرسید: می خواهم از کوهی بلند بالا روم می توانی نزدیکترین راه را به من نشان دهی؟ بهلول جواب داد: نزدیکترین و آسانترین راه نرفتن بالای کوه است 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
آورده اند که اعرابی شترش به مرض جرب مبتلا شده بود . به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به اوبمالد . اعرابی شتر را سوار شده تا به شهر رود و روغن بخرد . نزدیک شهر به بهلول گفت : شترم به مرض جرب مبتلا شده و گفته اند روغن کرچک بمالم خوب می شود ، و لی من عقیده دارم که تاثیر نفس تو بهتر است . استدعا می کنم دعایی بخوانی تا شترم از این مرض نجات پیدا کند . بهلول جواب داد : اگر روغن کرچک بخري و با دعاي من قاطی کنی ممکن است شتر خوب شود . والادعاي من به تنهایی تاثیري نخواهد داشت . 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزي بهلول بر هارون وارد شد و بر صدر مجلس کنار هارون نشست . هارون از رفتار بهلول رنجیده خاطر گشت و خواست بهلول را در انظار کوچک نماید؛ پس سوال نمود آیا بهلول حاضر است جواب معماي مرا بدهد ؟ بهلول گفت : اگر شرط نمایی و مانند دفعات پیش پشت پا نزنی حاضرم . سپس هارون گفت اگر جواب معماي مرا فوري بدهی هزار دینار زر سرخ به تو میدهم و چنانچه در جواب عاجز مانی امر مینمایم تا ریش و سبیل تو را بتراشند و بر الاغی سوارت نمایند و در کوچه و بازار بغداد با رسوایی تمام بگردانند . بهلول گفت که من به زر احتیاجی ندارم ولی با یک شرط حاضرم جواب معماي تو را بدهم . هارون گفت آن شرط چیست ؟ بهلول جواب داد : اگر جواب معماي تو را داد م از تو میخواهم که امر نمایی مگس ها مرا آزار ندهند . هارون دقیقه اي سر به زیر انداخت و بعد گفت : این امر محال است و مگس ها مطیع من نیستند . بهلول گفت پس از کسی که در مقابل مگس هاي ناچیز عاجر است چه توقعی می توان داشت؟! حاضران مجلس بر عقل و جرات بهلول متحیر بودند . هارون هم در مقابل جواب هاي بهلول از رو رفت ولی بهلول فهمید که هارون در صدد تلافی است و براي دل جویی او گفت : الحال حاضرم بدون شرط جواب معماي تو را بدهم . سپس هارون سوال نمود این چه درختی است (یک سال عمر دارد ) با دوازده شاخه و بر هرشاخه سی برگ که یک روي آن برگها روشن و روي دیگر تاریک . بهلول فوري جواب داد این درخت سال و ماه و روز و شب است . به دلیل اینکه هر سال 12 ماه است و هر ماه شامل 30 روز است که نصف آن روز و نصف دیگر شب است . هارون گفت : احسنت صحیح است . حضار زبان به تحسین بهلول گشودند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: "خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش کنی." بهلول گفت: "چیست؟" خلیفه گفت: "خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شده‌ام و نعره‌زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می‌بینم درهم می‌شکنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟" بهلول گفت: "من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می‌کنم" 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزی، حاكم بهلول را احضار ڪرد و گفت: خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش كني بهلول گفت: چیست؟ حاڪم گفت: خواب دیدم به جانور ترسناڪی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و كلان در سر راه خود می بینم درهم ميشكنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟ بهلول گفت: ای حاكم آنچه كه تو گفتی واقعیت است و من تعبیر واقعیت ندانم، من فقط خواب تعبیر می كنم... 👳 @mollanasreddin 👳