eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
247.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هم نشین گل اگر باشی معطر میشوی سرتر از صدها گلاب قمصر میشوی همنشین با بی خردبی اعتبارت میکند پیش استاد سخن بی شک سخنور میشوی از زمین بگذر مسافر خانه ای متروکه است آسمان باشی گذرگاه کبوتر میشوی هم صدای بلبل خوشخوان نباشی جغد شوم پیش لامذهب بدان کم کم تو کافر میشوی عشق را معنی به بد مستی مکن سنگ صبور پیش لیلای زمان مجنون دیگر میشوی 👳 @mollanasreddin 👳
بــه همــراه جنــاب صمصــام رفتــه بودنــد خانــۀ آقــای کازرونــی؛ یکی از پولدارهــای آنموقع. خودش خانه نبود. همســرش اما کیســه ای آورد خدمت جناب صمصام و گفت:این صدهزار تومان پول خمس است و زحمتــش با شماســت. ســید با خنــده جــواب داد:روز جمعه ای هم برای ما کار پیدا کرده اید؟بگذارید روی اسب. بعد نگاهی به او کردند و گفتند:شــما برو خانه تامن بیایم.ســاعت چهــار بعدازظهــربــود کــه ســید آمــد و او را فرســتاد دنبــال غــذا.بــاورش نمیشــد ایــن موقــع مغازه ای باز باشــد اما از ســر کوچه دودســت بریان گرفت وآمد.بعد از خوردن غذا آقا گفت:خدا به این بریان فروش یک در هزار عوض بدهد که جنس خوب دست مردم میرساند. او هم سینی بریان را برداشت تاپس بدهد.به درمغازۀ بریانی که رسید دید شــش تــا اتوبوس جلــوی مغازۀ او ایســتاده اند.عده ای ازمســافرها مشــغول خوردن اند،عده ای مشغول گوشت چر خ کردن وعده ای هم منتظرنشسته اند. وقتــی جریــان را از بریانی فــروش پرســید، گفــت: فکــر کنــم بــه دعای جنــاب صمصام این همه مشــتری برایم آمد.«بعد هــم پولی داد برای سید. به خانه که رسید، حرفی نزده، جناب صمصام گفت:شش تا اتوبوس کمتر بودند؟ ًاو گفت: نه،دقیقا شش تا بودند. پول ها را هم برگردان به خودش. بندۀ خدا هنوز خانه هم ندارد. 👳 @mollanasreddin 👳
تو هم شادابی‌ام را دیدی و هرگز نفهمیدی که چون نیلوفری گل کرده‌ام در برکه‌ای از خون... 👳 @mollanasreddin 👳
صبح‌ها لبخندی بچسبانید گوشه لب‌تان! دلیلش مهم نیست لبخند است دیگر هفت خان رستم که نیست! یک لیوان چای تازه‌ دم بنوشید گذشته و آینده را بگذارید به حال خودشان.. سلام صبح بخیر😍 👳 @mollanasreddin 👳
خیلی قشنگه حتما بخون👌 مادری که دنیا هیچوقت اورا فراموش نمیکند : وقتي گروه نجات زن جوان را زير اوار پيدا کرد , او مرده بود اما کمک رسانان زير نور چراغ قوه چيز عجيبي ديدند.زن با حالتي عجيب به زمين افتاده , زانو زده و حالت بدنش زير فشار اوار کاملا تغیير يافته بود . ناجيان تلاش مي کردند جنازه را بيرون بياورند که گرماي موجودي ظريف را احساس کردند . چند ثانيه بعد سرپرست گروه ديوانه وار فرياد زد :بياييد , زود بياييد ! يک بچه اينجاست . بچه زنده است . وقتي اوار از روي جنازه مادر کنار رفت دختر سه_چهار ماهه اي از زير ان بيرون کشيده شد . نوزاد کاملا سالم و در خواب عميق بود . مردم وقتي بچه را بغل کردند , يک تلفن همراه از لباسش به زمين افتاد که روي صفحه شکسته ان اين پيام ديده ميشد : عزيزم: اگر زنده ماندي هيچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامي وجودش دوستت داشت... 👳 @mollanasreddin 👳
ملانصرالدین را گول زدند و زن زشتی را به ازدواج او در آوردند. فردای عروسی ملانصرالدین خواست که از منزل خارج شود که زنش جلو آمد و با ناز دلال گفت: دوست دارم که به من بگویی، من خودم را به کدامیک از خویشانت نشان دهم و به چه کسی نشان ندهم؟ ملانصرالدین جواب داد: صورتت را به من نشان نده، به هر که می خواهی نشان بده. 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
دیده ها حیران به داغ صادق است چشم ها گریان به داغ صادق است مهدی زهرا که خود صاحب عزاست در بقیع میهمان به داغ صادق است 🏴به لطف و عنایت خداوند متعال در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام به سوگ می نشینیم و به یاد آن امام که مکتب اسلام وام دار تلاش های بی دریغشان است اقامه عزا خواهیم داشت .🏴 ⌚️زمان:دوشنبه 25 اردیبهشت ماه ساعت 20 مکان: رباط کریم،فرهنگیان، خیابان دادگستری، کوچه پیام ،مدرسه علمیه امام خمینی (ره) 💠پذیرای نذورات شما بزرگواران و مشارکت در اطعام و برپایی مجلس اهل بیت علیهم السلام هستیم. 🔰مشارکت و پرداخت نذورات 👇👇 شماره کارت 💳
5022291321737809
هیئت محبان ولایت (روی شماره کارت بزنید کپی می‌شود) ❇️همراهی شما باعث افتخار ماست👇 https://eitaa.com/joinchat/3273195800C8511edfe5f
خیلی قشنگه👌👌 می‌گویند: درویشی بود كه در كوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی اتفاقاً زنی مكاره این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت:من پدر این درویش را در می‌آورم. زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یك فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت:من به این درویش ثابت می‌كنم كه هرچه كنی به خود نمی‌كنی. از قضا زن یك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود یك دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت:من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت:زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت:درویش! این چی بود كه سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش می‌زد و شیون می‌كرد، گفت:حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی. 👳 @mollanasreddin 👳
لبو فروش ها تابستان استراحت دارند. بستنی فروش ها زمستان! بیچاره آدم فروش ها؛ دریغ از یک لحظه استراحت در طول عمر...! ‍ 👳 @mollanasreddin 👳
🔆 ✍ باطنت همیشه جلوی دوربین دیگران است 🔹همه ما وقتی جلوی دوربین می‌ایستیم سعی می‌کنیم بسیار خوب بایستیم و چهرۀ خود را زیبا کنیم. تبسم کرده و موهایمان را مرتب می‌کنیم و... می دانید چرا؟ 🔸چون زمان عکاسی می‌دانیم آن عکس را خواهیم دید و دوست نداریم هرگز خود را بد و با عیب و نقص ببینیم. 🔹ای کاش در همۀ لحظه‌های عمر، رفتار و وجود خود را مرتب می‌کردیم که گویی همیشه جلوی دوربین عکاسی هستیم، چون همیشه دیگران برعکس خودمان که عاجزیم، از ما عکاسی می‌کنند. 👳 @mollanasreddin 👳
دعوا کن ولی با کاغذت اگـــر از کسے ناراحتے یک کاغذ بردار و یک مداد ھر چه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس خواستی ھم داد بکش تنها سایز کلمات را بزرگ کن نه صدایت را آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن آنــوقت خودت قضاوت کن حالا میتوانی تمام خشم نوشته ھایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی دلی ھم نشکانده ای وجدانت را نیازرده ای خرجش ھمان مداد و پاک کن بود نه بغض و پشیمانی گاھی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد ‍‌ 👳 @mollanasreddin 👳
نظری به کار من کُن که زِ دست رفت کارم به کَسم مَکن حواله که به جُز تو کس ندارم 👳 @mollanasreddin 👳
- مقداری از این کاه ها را توی جوال اسب من بریز. بــا شــنیدن این جملــه از جناب صمصــام،فکر کرد او گدا اســت. گفت:شما فردا بیایید تا کاهها را جمع کنم ومقداری هم به شما بدهم. بعد هم چند تا ازمزرعه دارهای آن اطراف را جمع کردو بهشــان گفت: به محض اینکه فردا این پیرمرد برای گرفتن کاه آمد بر ســراوبریزید و با چوب و چماق کتک مفصلی به اوبزنید. شــب خوابدید، حضرت رســول با اسب ســرزمین او آمدند وباصدای بلنــد گفتنــد:به چــه حقی میخواهــی فرزند مرا بزنــی؟او جواب داد:یا رسول الله،منقصد چنین جسارتی را ندارم! حضرت گفتند:تو و دوستانت میخواهید فردا فرزند من سیدمحمد را کتک بزنید. فردا از اول تا آخر صحرا همه دست به سینه ایستاده بودند تا سیدمحمد صمصام بیاید و خورجینش را پراز کاه کند 👳 @mollanasreddin 👳
وقتی با خدا حرف می زنی هیچ نفسی هدر نمی رود وقتی منتظر خدا باشی هیچ لحظه ای تلف نمی شود وقتی به خدا اعتماد کنی هرگز شکست را نخواهی دید با خدا هیچ چیز را از دست نخواهی داد 👳 @mollanasreddin 👳
🍁طلوع صبحی دیگر از زندگی 🍁بر شما مبارک ☕️خانه اميدتون آباد 🍁زندگیتون بر وفق مراد ☕️سلام 🍁صبح تان بخیر و شادی 👳 @mollanasreddin 👳
👈 در گورستان: 🔹 بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم. 🔹 بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم. 🔹 روی سنگ ثروتمندی خواندم: همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم. 🔹 بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست، تلافی می کنم. 🔹 بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد. 🔹 بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم. 🔹 بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید. 🔹 بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم. 🔹بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ! 🔹دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد... 🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو 🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ 👳 @mollanasreddin 👳
دل مرنجان که زِ هر دل به خدا راهی هست..‌. 👤 مولانا 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 مرحوم قاآنی در ابتدای دیوان شعر خودش می نویسد: شبی که پدرم از دنیا رفت همسایگان به او گفتند: از دنیا میروی این دوازده پسر را به که می سپاری؟ گفت: به خدا. همسایه ای هم داشتیم که او هم دوازده پسر داشت و در آن شب از دنیا رفت به او گفتند: فرزندانت را به که می سپاری؟ گفت: آنقدر مال برای آنان گذاشتم که اگر هفتاد پشت آنها هم بخورند، تمام نمی‌شود! قاآنی می‌نویسد: یک سال از فوت این دو نفر نگذشت که تمام دوازده نفر به نوکری ما دوازده نفر در آمدند! آری، او اعتمادش به خدا بود و این، اتکایش به مال فراوان و در نتیجه چنین شد. 👳 @mollanasreddin 👳
گفتی ز جهان چه غصه داری آخر؟! آن غصه که در جهان نگنجد دارم... 👳 @mollanasreddin 👳
✨﷽✨ تاحالا دندونپزشکی رفتین؟؟؟ اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون،بعد اون مته رو میگیره دستش... بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه... چرا نمیزنین تو گوشش؟ چرا داد و هوار نمی کنید؟ این همه درد رو تحمل کردید،این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ... خوب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی کنید؟ تازه کلی هم ازش تشکر میکنیم و میخوایم بیایم بیرون میگیم:آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟! نمی خوای خدا رو اندازه یه"دندونپزشک" قبول داشته باشی...؟؟ به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه،میدونیم یه حکمتی داره،خوب خدا هم حکیمه... اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم... یعنی کارهای او از روی حکمت است. وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد،ازش تشکر کنیم،بگیم نوبت بعدی کی هستش؟ رنج بعدی؟ به من بگو مدرک خدا رو قبول نداری؟؟؟ حتی قد یه"دندون پزشک"؟؟؟ یادت نره اون خیــلی وقته خداست... 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 این مثل عموما در مورد افرادی به کار می‌رود که سوادی ندارند و قدرت درک و معرفت آن‌ها از امور تا حدی ضعیف است که حتی در اصطلاح دو کلمه «هر» و «بر» را هم از یکدیگر تشخیص نمی‌دهند. دو کلمه‌ای که در اصطلاح حتی شبانان می‌دانند و از هم تمیز می‌دهند.در میان شبانان، صدای «هر» برای طلبیدن گوسفندان به کار می‌رود و «بر» برای به جلو راندن آن‌ها. همه آهنگ‌ها و لهجه‌ها را چوپان زبده و کارکشته می‌داند. صدای «هر» «بر» را حتی چوپان تازه‌کار هم می‌داند و البته باید بداند. زیرا که فراگرفتن آن حتی برای چوپان‌های تازه‌کار هم اشکال و دشواری ندارد. پس در صورتی که فردی اصول اولیه و ابتدایی کاری را نداند در حالی که باید بلد باشد، به مثابه فرد چوپانی است که از روی بی‌استعدادی مضاعف هر را از بر تمیز نمی‌دهد. این اصطلاح «هِر را از بِر تشخیص نمی‌دهد» حتی در ادبیات نظم ما رسوخ پیدا کرده است. چنان که باباطاهر می‌گوید: خوشا آنانکه هر از بر ندانند نه حرفی در نویسند و نه خوانند 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 دیده‌ی چشم انتظاران را نصیب از خواب نیست ای خیالِ خواب خوش بگذر، که بیداریم ما 👤 👳 @mollanasreddin 👳
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند 👳 @mollanasreddin 👳
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی 👳 @mollanasreddin 👳
- من توی دنیا ســه تا آرزوداشــتم که هر ســه برآورده شــد.آرزوی اولم ایــن بــود که موقعیتــی پیش بیاید که زنی به من پنــاه بیاورد و من اورا بــه عقــد خودم دربیاورم.آرزوی بعدی ام این بــود که اگر به جایی واردشــدم،جمعی جلوی پای من بلندشــوند. آرزوی سوم مهم این بود که هر وقت راه میروم دو نفر پشت سرم راه بیایند. جملۀ سید که تمام شد همه پایین منبر همدیگررا نگاه میکردند. - آرزوی اولم وقتی مستجاب شد که مرغ خانه ام از ترس کتک خروس بــه مــن پنــاه آوردو خودش را میــان قبای من قایم کــرد ولی من هرچه فکر کــردم چطــور اورا به عقد خــودم دربیاورم نفهمیــدم آرزوی دومم زمانی برآورده شــد که نصف شــب وقتی آمدم ســر کوچه، ســه تا ســگ ولگرد با دیدن من زوزه کشــان از جایشــان بلند شدند.آرزوی سومم هم توی ســاواک محقق شــد.وقتی که دو تا مأمور قلچماق ســاواک پشت سرم راه میرفتندتامبادا من فرار کنم. جمعیت پای منبر میخندیدند. ســید،عاقبــت آرزوهای طولانی دنیا را خلاصه کرده بود 👳 @mollanasreddin 👳
این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد 👤مولانا ❤️ 👳 @mollanasreddin 👳
🌸خدای مهربانم ✨به امید رحمت بیکرانت ✨ازخواب بیدارشدیم ✨آنچه عنایت کنی نشان ازکرامتت ✨آن چه ندهی ،حکمت نهفته ات ✨ در همه ی احوال 🌸 ای خدای مهربان❤️ 🌸خدايا ✨به ما حکمتی ‌ده ✨که فقط زيبايی‌ عظمت ✨ترا در درونمان ✨احساس کنيم 🌸آمیـــن صبحتون سرشار از امید 👳 @mollanasreddin 👳
مردی که با همسرش بسیار صمیمی بود و زندگی خوشی داشت به بازار رفت تا غلامی برای کمک به زندگی شان بخرد، پس از انتخاب غلام، از فروشنده احوال او را پرسید. وی گفت: این غلام عیبی ندارد، جز این که سخن چین است. خریدار نیز این عیب را مهم ندانست و او را خریداری کرد. پس از مدتی روزی غلام در صدد سخن چینی برآمد؛ از این رو به خانم مولایش گفت: همسرت تو را دوست ندارد و تصمیم گرفته همسر دیگری اختیار کند و اگر هنگام خواب، چند تار مو از زیر گردن او ببری و بیاوری، من او را سحر می‌کنم تا از کارش منصرف شود و باز هم تو را دوست بدارد، آن گاه بی درنگ خود را به مولایش رساند و گفت: همسرت رفیقی پیدا کرده و تصمیم دارد هنگام خواب سرت را ببرد. شوهر به خانه آمد و خود را به خواب زد، وقتی همسرش کارد را نزدیک گردن او برد از جا پرید و او را کشت. وقتی خویشان زن خبردار شدند آمدند و شوهر را کشتند و به دنبال آن، همه به جان هم افتادند و درگیری میان آنها ادامه یافت! میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت، هیزمکش است کنند این و آن خوش دگر باره دل وی اندر میان، کوربخت و خجل میان دو تن آتش افروختن 👳 @mollanasreddin 👳
سال ها پشت قفس خواب رهایی دیدیم قفل خندید و قفس گفت : کجا پس تعبیر؟! 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا