فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح شد،
☘یک آسمان پرواز می خواهد دلم
🌸بهترین،
☘زیبا ترین آغاز می خواهد دلم
🌸کوک شد ساز دل من، صبحدم
☘با نام تو
🌸نغمه ای شیرین تر از آواز
☘می خواهد دلم.....
🌸صبحتون عالی و مملو از شادی و آرامش و مهر🌹
👳 @mollanasreddin 👳
❤️خیلی زیباست
حواسمان باشد هیچگاه از اطرافیان خود نپرسیم:
پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟
🌊هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم که فرزندتون چطوری درگذشت؟
🌊هیچگاه از كسیكه هنوز كاری واسه خودش پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛ هنوز بیكاری؟
اگر هم کاری از دستمون بر میاد، تو جمع اینکار رو نکنیم.
🌊 هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛ پول احتیاج داری؟
بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش عزیز بمونیم و حرمت و احترام رو حفظ کنیم.
شما خواهرم...
🌊هیچگاه از زنـے كه بچه دار نمیشه نپرسید؛ هنوز بچه دار نشدین؟
بلكه از یزدان پاک بخواهید بهشون فرزندی نیکو عطا كنه.
🌊هیچگاه از میهمان نپرسیم؛ آب یا خوراکـے میل دارید؟
بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایـے كنیم.
به این میگن میهمان نوازی.
🌊هیچگاه از مجردی نپرسیم؛ چرا هنوز ازدواج نکردی؟
بلكه از یزدان پاک بخواهیم، همسری شایسته نصیبش گرداند.
🌊 هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران کسـے را مسخره نكنیم،
همیشه آنچه برای خود نمـےپسندیم برای دیگران هم نپسندیم.
👳 @mollanasreddin 👳
اندر آن روز که پرسش رود از هر چه گذشت
کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند
#غالب_دهلوی
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
مثل کوهیم و از این فاصلههامان چه غم است؟
لذّت عشق من و تو، نرسیدن به هم است!
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقی کردن ما، شرحِ عدم در عدم است!
مثل یک تابلوی نیمهی نفرینشدهای
دست هرکس که به سوی تو بیاید، قلم است!
عشق را پس زدی ای دوست، ولی پیش خدا
هر که از عشق مبرّا بشود، متّهم است
میروی، دور نرو... قبل پشیمان شدنت
فکر برگشتن خود باش و زمانی که کم است
قبل رفتن بنِشین خاطرهای زنده کنیم
بنِشین چای بریزم، بنِشین تازهدَم است...
👤 #سيدتقى_سيدى
👳 @mollanasreddin 👳
بعد از تــو ای طــراوت بـارانـی زمـين
جـاماندهام کنار خـودم ، پشت نقطه چيــن
بعد از تو هرچه مانده غزل پارهي من است
در ايــن دقـــيـقههای مـبهوت واپسيــن
بــا مـــن نمــانـده هيچ بجــز داغ کهنــه ای
مثــل نگـاه منتظـری روی سنگ چيــن
بعــد از تـــو بــوی زشت تراخــم گرفتــه اند
آلالـه های وحشــی و گلهــای يـاسميــن
بغضــی شکفتــه روی گلــويـم بـرای تـو
بـا يک بغــل گلايـه و يک چشـم نکته بيـن
بعد از تو هر چه مانده مرا زجر می دهد
بعــد از تـو ای شکــوه غزلهـای آخـريـن
#عطیه_مرتضوی
👳 @mollanasreddin 👳
تماشای تو در آئینه گفت: اهل نبردی، عشق!
بهاران میکنی حال جنون را گر چه زردی، عشق!
دل و دلداه و دلدار و دلبر خوب میفهمد
شبیه عکس بارانی و گاهی شکل مردی، عشق!
میان بزم عاشقهای مجنون خوش درخشیدی
فضای قلب ما را با غزل آغشته کردی، عشق!
پلی تا سمت رویاها کشیدی با دلِ مجنون
غزال تیزپای خندههایِ دورهگردی، عشق
نگاهِ خیسِ باران گرمِ آوای غزلهایت
لبت سیبِ حوایِ سرخ، اگر چه سردِ سردی، عشق!
نسیم شانهی نمناک شالیزارِ بیتابی
تو را من میشناسم نو بهاری گر چه زردی، عشق!
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#شاعر_دلشعری 🍀
👳 @mollanasreddin 👳
پسر ملانصرالدین از او پرسید: پدر، فقر چند روز طول میکشد؟
ملا گفت: چهل روز پسرم
پسرش گفت: بعد از چهل روز ثروتمند میشویم؟
ملا جواب داد: نه پسرم، عادت میکنیم!!
👳 @mollanasreddin 👳
📚#تلنگر_روز
حتما مواقعی بوده تا حالا توی زندگیتون که هوس مثلا شیرینی یا آش یا چیزی که در دسترستون نبوده کردید و در کمال تعجب خیلی زود شخصی به بهانه ای براتون آورده!
بعد شما گفتید که:کاش از خدا چیز دیگه ای خواسته بودم!
گاهی هم در ادامه میگید:خدا چیزایی که مربوط به شکم هست رو زود اجابت میکنه،ولی حالا بگم خدایا یه خونه بده! نمیده که!
اما واقعا چرا اینجوریه؟
جوابش رو به ساده ترین شکل مینویسم:
ما وقتی از خدا خونه و...چیزهایی که به نظر خودمون خیلی دست نیافتنی هست رو میخوایم باور نمیکنیم که خدا میتونه راحت بده بهمون
بارها توی ذهنمون سوال پیش میاد: خدا چجوری بده آخه؟پول ندارم من..مگه میشه اصلا! و...
هی برای خدا تعیین تکلیف میکنیم و اعتقاد نداریم که اگر بخواد،میشه...
اینا خودش ایجاد مانعی میشه که به خواسته تون نرسید.
اما وقتی هوس مثلا شکلات بکنید به نظرتون اصلا چیزی نیست که نتونید بهش برسید و کاملا معتقدید که خدا راحت میتونه بهتون بده!
به همین خاطر هم خدا بهتون میرسونه...
پس همه چی بستگی به اعتقادات قوی و درونی خودمون داره...
خدا هم به دل آدمها نگاه میکنه...
👳 @mollanasreddin 👳
📚بغداد خراب است
به شوخی و طنز گفته میشود و منظور از آن بیان گرسنگی است.
وقتی میگویند فلانی بغدادش خراب است یعنی به شدت گرسنه بوده و در حال حاضر فکر خوردن و رفع گرسنگی است و انتظار دیگری از وی نداشته باشید.
ریشه این مثل را به اوج دوران بغداد نسبت میدهند که در آن نعمت به وفور بود و هیچ کس گرسنه نبود ولی بر اثر حمله مغولان ویران شد و فقر و گرسنگی در آن شهر بیداد میکرد و اشاره به گرسنگی و فقر بعد از ویرانی بغداد دارد.
سرتاسر بغداد همه دود کباب است
فلسی نبود در کف و بغداد خراب است
اگر دانی که نان دادن ثواب است
تو خود میخور که بغدادت خراب است
#ضرب المثل
👳 @mollanasreddin 👳
❤️#درک_متقابل
نزد يكي از دوستانم كه مدير كارخانه بزرگي در اصفهان بود سفارش پسر جواني را براي استخدام در قسمت حسابداري كارخانه كردم.
پسر جوان در كارخانه مشغول كار شد و پس از دو هفته نزد من آمد و گفت: «مگر قرار نبود در قسمت حسابداري مشغول كار شوم؟»
گفتم: «چرا.»
گفت: «اكنون دو هفته است كه در سالن توليد كنار كارگران مشغول كارهاي طاقت فرسا هستم و ديگر به كارخانه نخواهم رفت.»
پس از مدتي دوست كارخانه دار خود را ديدم و جريان را از وي سوال كردم كه جواب داد: «كارمندي كه مي خواهد در قسمتهاي دفتري كارخانه من كار كند بايد بداند كارگران خط توليد چگونه و با چه مشقتي كار مي كنند، همانطور كه خودم قبلا اينگونه بوده ام.»
👳 @mollanasreddin 👳
آدم نما ، نه آدم
نادانی را دیدم که بدنی چاق و تنومند داشت ، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبی عربی سوار شده ، و دستاری از پارچه نازک مصری بر سر داشت ، شخصی گفت : ((ای سعدی ! این ابریشم رنگارنگ را بر تن این جانور نادان چگونه یافتی ؟ ))
گفتم : خری که همشکل آدم شده ، گوساله پیکری که او را صدای گاو است .
یک چهره زیبا بهتر از هزار لباس دیبا است .
💥به آدمی نتوان گفت ماند این حیوان
مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش💥
💥بگرد در همه اسباب و ملک و هستی او
که هیچ چیز نبینی حلال جز خونش 💥
📚گلستان سعدی💐
👳 @mollanasreddin 👳
همــۀ فکــر و ذکرش شــده بــود رفاه اهــل و عیال. صبــح تا عصــر در بازار شاگردی میکرد و شب ها با تاکسی دوستش مسافرکشی.
آن شــب با ماشــین بدون مســافر رســید تخت فولاد. جنــاب صمصام را دیــد کــه ســوار بر اســب نزدیــک قبــر بابا رکن الدین ایســتاده بــود.ابهت سید،اورا گرفت.ایستاد و از ماشین پیاده شد.بعد از سلام، گفت:اگر مقدور است دعا کنید تا وضع زندگی ام بهتر شود.
سید نگاهش را از قبرستان برنداشت. انگار بغض توی گلویش بود.
- فریاد التماس مردگان را نمیشــنوی که دستشــان از دنیا کوتاه اســت و کمــک میخواهنــد؟بیچاره ها تمام عمر فکر جمع کردن مال بودند وحالا دستشــان ازدنیا کوتاه است.من نمیدانم چرا فقیر نوازی نکردند
کــه الان چــوب بیفکری شــان را بخورنــد. مواظب باش تــامصیبت این بیچاره ها گریبانگیر تو نشود.
ســرش را انداخــت پایین. ســید که انگار همــۀ زندگــی اورا خوانده بود، موقــع رفتــن،ایــن آیه را خوانــد:فمن یعمــل مثقــال ذره خیرا یــره و من یعمل
ً مثقال ذره شرا یره
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات زیبای دکتر چمران
خدایا🙏
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
❤️دوستت دارم ، خدای خوب من
👳 @mollanasreddin 👳
🌷دنيا چيزايی كه ميخوای
☘رو بهت نميده..!!
🌷چيزايی رو ميده كه
☘براش تلاش می کنی
🌷و صبح بهترین زمان
☘ برای شروع است
🌷سلام صبحتون سرشار
☘از موفقیت وبرکت
👳 @mollanasreddin 👳
💞 一━ ﷽ ━一 💞
ای مِی زده دل! در پیِ پروانه داری میروی؟!
اندازهٔ کلِ جهان، دیوانه داری، میروی؟!
سوزِ سراسیمه شدم، دلواپس و تنها کسم!
طاقت ندارم بیش از این، دزدانه داری میروی
بویِ شرابِِ آتشین، همرنگِ لبهای تو بود
اردیبهشتِ بوسهٔ مستانه! داری می روی؟!
ای تن بهاران، چشمهٔ زیباییِ ابریشمین
همراهِ من!…ای شانهٔ مردانه! داری میروی؟!
من داغِ میوه چینیام، دستانِ کوتاهِ هوس
لعل لبان بادهای، از تاکِ خانه میروی
از سوزش چشمان من، دریایِ دل آتش گرفت
صبحِ نفسهایِ بهشت! تا بیکرانه میروی
تیشه به فرهادم بده! تا بیستون سازم بهغم
شیرین رویاهای من! چه! دلبرانه میروی
بیتابِ چشمان توام تا آخرین لحظه، نفس!
پیشم نباشی مٌردهام،… دیوانه! داری میروی؟!
#کبری_رحمتی
👳 @mollanasreddin 👳
فکر چشمان سیاهی در کلاس آمد به یاد
رشتهی تاریخ و مبحث جملگی رفتند به باد
خون شده این دل ز این دوری پُر سوز و گداز
از فراق و هجر یاران، یا الاها داد، داد✨🌑
👳 @mollanasreddin 👳
بعد از تــو ای طــراوت بـارانـی زمـين
جـاماندهام کنار خـودم ، پشت نقطه چيــن
بعد از تو هرچه مانده غزل پارهي من است
در ايــن دقـــيـقههای مـبهوت واپسيــن
بــا مـــن نمــانـده هيچ بجــز داغ کهنــه ای
مثــل نگـاه منتظـری روی سنگ چيــن
بعــد از تـــو بــوی زشت تراخــم گرفتــه اند
آلالـه های وحشــی و گلهــای يـاسميــن
بغضــی شکفتــه روی گلــويـم بـرای تـو
بـا يک بغــل گلايـه و يک چشـم نکته بيـن
بعد از تو هر چه مانده مرا زجر می دهد
بعــد از تـو ای شکــوه غزلهـای آخـريـن
#عطیه_مرتضوی
👳 @mollanasreddin 👳
هر جزوم از شکسته دلی موج میزند
من شیشه ریزهام حذر از پایمالیام
#بیدل_دهلوی
👳 @mollanasreddin 👳
#ضرب_المثل
#اصطلاح_هیزم_تر_به_کسی_فروختن
در گذشته که وسایل گرمایشی مدرن وجود نداشت مردم از هیزم و زغال برای گرم کردن خود در فصول سرد سال استفاده می کردند.
هیزم برای آنکه خوب بسوزد و دود نکند باید حتماً خشک باشد، به این منظور سرشاخه های درختان بریده می شد و مدتی در فضای باز قرار می گرفت تا به صورت خشک درآید.
تهیه هیزم خشک کار زمانبری بود به این منظور هیزم فروشان برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود، "هیزم های تر" را قاطی هیزم های خشک به مشتریان از همه جا بی خبر می فروختند.
"هیزم تر" به راحتی و به محض قطع درختان مهیا می شود، اما نه خوب می سوزد و نه گرمای مناسبی می دهد در نتیجه وقتی مشتری هیزم تر را به خانه می برد و متوجه می شد که کلاه بر سرش گذاشته شده در دل به هیزم فروش دشنام می داد و او را نفرین می کرد.
"هیزم تر به کسی فروختن" کنایه است از اینکه کسی بدون هیچ علتی در مقام ناسازگاری و دشمنی با شخص یا اشخاصی برآید و در مقابل این رفتار غیر منطقی شخص به او گفته می شود :"بهت هیزم تر نفروختیم که این طور با ما رفتار می کنی!"
👳 @mollanasreddin 👳
تو میروی و دل از دست میرود
مرو که با تو هرچه هست میرود
👤هوشنگ ابتهاج 🌿
👳 @mollanasreddin 👳
🔆 #پندانه
✍ دوستی به اما و اگر نیست
🔹روزی از روزها هارونالرشید از بهلول پرسید:
ای بهلول! بگو ببینم دوستترین مردم نزد تو چه کسی است؟
🔸بهلول پاسخ داد:
همان کسی که شکم مرا سیر کند دوستترین مردم نزد من است.
🔹هارونالرشید گفت:
اگر من شکم تو را سیر کنم، مرا دوست داری؟
🔸بهلول با خنده پاسخ داد:
دوستی به نسیه و اما و اگر نیست
👳 @mollanasreddin 👳
💚حافظ میگه,
🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
💚صائب در جواب حافظ میگه,
🌸هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
🌱نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
💚شهریار در جواب هر دو میگه,
🌸هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
🌱نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
🌸سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
🌱نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را
🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
اورنگ زیب پادشاه مسلمان هندوستان در قرن 17 میلادی بود و دختر بسیار زیبا و شاعرهیی داشت که مخفی تخلص میکرد و این شعر او نسبتآ معروف است -
در سخن مخفی شدم ، مانند بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن ، در سخن بیند مرا
مخفی علیرغم خواستگاران فراوان ازدواج نمیکرد ، چون عاشق یکی از کاتبین دربار به نام عاقل خان شده بود . هر چه پدرش اصرار میکرد ، مخفی قبول نمیکرد و میگفت دوست دارم پیش شما بمانم .
جاسوسان به اورنگ زیب گزارش دادند که مخفی عاشق عاقل خان شده . واضح است که یک کاتب معمولی دربار جرات حرف زدن با دختر پادشاه را هم به زور داشته چه رسد به عاشق شدن و خواستگاری کردن . اورنگ زیب باور نکرد ولی برای مطمئن شدن تدبیری اندیشید و گفت روزها رفت و آمد در کاخ زیاد است . کاتبین شبها به کاخ بیایند و گزارشات و تواریخ را بنویسند تا خودش ملاقات مخفی و عاقل را در تاریکی ببیند .
یکی از دوستان عاقل به وی هشدار داد که احتمالا" برنامه برای به تله انداختن اوست . از روز شروع نوشتن که یک هفته بود عاقل خان خودش را به بیماری زد و از رفتن به کاخ در شب اجتناب کرد . مخفی چند شب منتظر ماند ولی از آمدن عاقل خبری نشد .
تا اینکه این نیم بیت را برای او فرستاد
شنیدم ترک منزل کرد عاقل خان به نادانی
و عاقل در جواب او نوشت - .......
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
👳 @mollanasreddin 👳
میخواست ازدواج کند.پدرش کیسه کش حمام بود و اوضاع اقتصادی مناســبی نداشــتند. خانــوادۀ عروس هم بــه همین خاطر بــا این وصلت موافق نبودند.
با یکی از همســایه ها که شــنیده بــود جناب صمصام مســتجاب الدعوه است، به منزل ایشان رفتند. سید مشغول کوک زدن به گوشۀ لباسش بـود.بعــد از ســلام ونشســتن،قبل هــر حرفی،آقا گفت: امشــب شــب جمعــه اســت. شــب امام زمــان.اگر مشــکلی داریــد وپایتــان جایی گیراست، نماز امام زمان بخوانید وبه ایشان متوسل شوید.
جواب ســوال نپرسیده شــان را گرفتند. موقع خداحافظی سید رو کردبه همسایه.
- چــون تو وضع مالی ات خوب اســت، حق بچه هــای امام زمان را هم بایــد بدهــی تــا حاجتــت برآورده شــود. آقــا پــول را گرفت و گذاشــت زیر تشک و گفت:حالا زود بروید که حوصله ندارم.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳