eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
242.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هر صبح ... ڪه از خواب بیدار مے شوی، در نظر بیاور، زندگی با همه سختیهایش، چه سعادتی‌ست زنده بودن، نفس ڪشیدن، محبت ڪردن، عشق ورزیدن، دیدن دوباره عزیزانت .. و شڪر ڪن خدایت را برای بیدارے دوباره... و یک روز زیباے دیگر صبحتون بخیر و سرشار ازشادی 👳 @mollanasreddin 👳
اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است توله سگ تازی نگردد چونکه بنیادش سگست مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است دائما خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است گر که بینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست روی دریا کف نشیند قعر دریا گوهر است کره اسب از نجابت باتقابت میرود کره خر از خریت پیش پیش مادر است شه اگر مسکین شود چون مرغ بی بال و پر است جملگی دیوانه خوانندش اگر اسکندر است آهن و فولاد هردو از یک کوره می آیند برون آن یکی شمشیر بران، دیگری نعل خر است شصت و شاهد هردو دعوای بزرگی می کنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است دود گر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد هرچه او بالاتر است ای رفیق عیب خودت را هم بگو هر که عیب خویش گوید از همه بالاتر است من لباس فقر میپوشم چون بی دردسر است آستین هرچه کوته باشد خیسش کمتر است 👳 @mollanasreddin 👳
اونی که دونه میریزه از اونیکه دونه میخوره بیشتر لذت میبره... معامله با خدا سوخت ندار‌ه! ‌‌دو دوتای خــــــــــــــــــــــــــدا هزارتاس مهم دلته خدا به دلت نگاه میکنه! 👳 @mollanasreddin 👳
هفت پند مولانا در بخشیدن خطای دیگران مانند شب باشید در فروتنی مانند زمین باش در مهر و دوستی مانند خورشید باش هنگام خشم و غضب مانند کوه باش در سخاوت و کمک به دیگران مانند رود باش در هماهنگی و کنار آمدن با دیگران مانند دریا باش خودت باش ... همانگونه که می نمایی باش 👳 @mollanasreddin 👳
زندگى غــــم ڪده اى بيش نبود... سهم من جز غـــــم و تشويش نبود... به ڪدام خاطره اش خوش باشم... ڪه ڪدام خاطره اش نيـــــــش نبود... 👳 @mollanasreddin 👳
<📖☕> دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند. اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند. ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد. زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید. در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. 👳 @mollanasreddin 👳
گر به دام تو بیفتد دل، گرفتاری خوش است در سرم تب، گر تو باشی اوج بیماری خوش است صبح من، گر دیده‌ی پر نور تو روشن کند جان سپاری بهر لب‌هایت به بیداری خوش است (بی‌تاب) 🍀 👳 @mollanasreddin 👳
کاش میشد زندگی تکرار داشت . . . لااقل تکرار را یکبار داشت . . . ساعتم برعکس میچرخید....و من برتنم میشد گشاد این پیرهن . . . آن دبستان ، کودکی ، سرمشق آب . . . پای مادر هم برایم جای خواب . . . خود برون میکردم از دلواپسی . . . دل نمیدادم به دست هر کسی . . . عمر هستی ، خوب و بد بسیار نیست . . . حیف هرگز قابل تکرار نیست! 👳 @mollanasreddin 👳
「°♥🖇.」 ‌ فردی مسلمان همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد : خدایا ! جان این همسایه کافر من را بگیر, مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید) زمان گذشت و مسلمان بیمار شد،دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد! مسلمان سر نماز می گفت خدایا ممنونم ک بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس! روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد ،دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد. از آن شب ب بعد، مسلمان سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی! حکایت خیلیاست 💡با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی ‎‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌ ‎ ‎‎‌‌‎ 👳 @mollanasreddin 👳
اســتانداری مراســم برگــزار کرده بــود و قســمتی از چهارباغ را قــرق کرده بودنــد. بــزرگان شاهنشــاهی میخواســتند بیاینــد و از مراســم، ســان ببینند. ســربازی ایســتاده بود اول چهارباغ و اجازۀ عبور و مرور به هیچ ماشینی نمیداد. جنــاب صمصام که با اســب ســفیدش آمد، ســرباز خشــکش زد. یکی از دکاندارهای چهارباغ به ســرباز گفت:با اینکه خیلی وقت اســت مردم بــرای رفت وآمــد از ماشــین اســتفاده میکننــد اما این حضــرت صمصام فقــط بــا اسبشــان این طــرف وآن طــرف میروند. شــما هــم نمیتوانی بهشان چیزی بگویی. ســرباز امــا قلدرانه رفت جلو و گفت:آقای صمصــام اینجا عبور ممنوع است. چرا شما وارد این منطقه شدید؟ آقــا همچنــان بــه مســیرش ادامــه داد. همینطــور که جلــو می رفتم اســب را بــالا زدو گفــت:»اگــر ناراحتی شــماره اش را بــردارو به مافوقت گزارش بده 👳 @mollanasreddin 👳
《 عشق مادر》 وصالش صحن دل را بیقرار است دلش مملوه از مهر و قرار است کلامی را به شرح و وصف او نیست چون او لطف و کمالی از هزار است حریمش نام گل را پایدار است چو با آیینه ها همواره یار است سخن را آب و رنگ و مهراونیست دلش با عشق و نقش او قرار است به عشق نام مادر شعر گویم که در شورش نفس های بهار است چو نامش را به دیوانها نویسم که دور از خستگی درهرغبار است 👳 @mollanasreddin 👳
به باد حادثه بالم اگر شکست چه باک؟ خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها 👳 @mollanasreddin 👳