به باد حادثه بالم اگر شکست چه باک؟
خوشا پریدن با این شکستهبالیها
#قیصر_امین_پور
👳 @mollanasreddin 👳
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🍃الهی امروز به
🌼🍃آرزوهای قشنگتون برسید
🌸🍃الهی حالتون خوب
🌺🍃لحظه هاتون شیرین
🌼🍃کارهاتون موفق
🌸🍃نگاه مهربان خدا همراهتون
🌺🍃مشکلات تون آسان و
🌼🍃زندگیتون باخوشبختی سپری بشه
صبحتون پر خیر و برکت
👳 @mollanasreddin 👳
خیییلی قشنگه
زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند .
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند ، از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان میکند .
زن گفت :
ببین ؛ لباسها را خوب نشسته است !!!
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست !
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت ...
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ...
یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید ...
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!!
***
زندگی ما نیز اینگونه است ؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به "پاکی پنجره" و "دیدی" که با آن نگاه میکنیم ...
*زندگی ما بازتاب ذهن مان است*
👳 @mollanasreddin 👳
<💚🌸>
اولین روز دیدن
موضوع داستان: پندانه
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور وهیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن، درختها حرکت میکنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم، امروز اولین روزی است که پسرم می تواند ببیند...
👳 @mollanasreddin 👳
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
استادشهریار 🌹
👳 @mollanasreddin 👳
گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم
هیچ ارمغانِیی نبرم جز سلام دوست
#سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
روز دگر باز آمده ، آنگه که یارت نیستم
در چله ی شب های تو، دیگر انارت نیستم
آشفته با یادت شوم ، نامت زده آتش به لب
امشب برای وصف تو ، برگ و بهارت نیستم
هی من روم سمت چمن، دربوستانی بی دمن
یک روز می آیی که من ،قند کلامت نیستم
روزیکه دلتنگم شوی، شاید که فردا نیستم
گل در فراق عشق تو ، روی مزارت نیستم
یکروز هم سر میرسد باشم شبیه خاطره
مُردم به سوز قلب تو، دیگر دچارت نیستم
جانم به جانان بوده تا، شاید مداوایم کنی
با سوز اشک و آه غم ، من شهریارت نیستم
یاد از خودت آرم میان، روزیکه خاکت بوده ام
با اینکه گل بودی دگر، گویم که خارت نیستم
#داود_شمسی
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
‼️خانمهایی که دغدغه مانتو و لباس حجابی دارید
⚠️میری بازار مدل هایی میبینی که اصلا در شأنت نیست که اونا رو بپوشی ... 😔
💰یا قیمتها اینقدر بالاست که... 😔
ما این مشکل رو براتون حل کردیم 😍
🛍مستقیم از تولیدی بخر
🔶 عبا و مانتوهای پوشیده با کیفیت بالا و نصف قیمت مزونهای حجاب
#تک_به_قیمت_عمده
#ما_تولید_کننده_ایم 😎✌🏻
🛍فروش حضوری در کرج
😇یه عبا بخر +یه چادر ببر
بزن رو لینک و به خانواده بزرگ دُرسان بپیوند
https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
🍁
جمله دنیا ،
از اول تا آخر ،
در برابر یک ساعت غم نیرزد !
سعدی :
خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر
بی خبر است عاقل از لذت عیش بیهُشان
👳 @mollanasreddin 👳
ســه نفــری بــا لباسهایــی کــه تــازه مــد شــده بــود وارد جلســه شــدند؛پیراهن های یقه باز و نصفه آستین.
جناب صمصام بالای منبر مشــغول حرف زدن بود ولی به محض وارد شدن آن سه تا،دستش را گرفت سمت آنها.
- آهای مردم بهائی ها آمدند.
مــردم با شــنیدن این جمله برگشــتند آنهــا را نگاه کردنــد.آنها هم از تــرس پــا به فرار گذاشــتند وبه کوچــه پس کوچه ها پنــاه آوردند.آقا که آمد، دورش حلقه زدند و گفتند:ما از شما توقع چنین حرفی نداشتیم.
شــما میخواســتی مــا را بابت لبــاس پوشــیدنمان ادب کنی،درســت.
امــامیدانیــد اگــرمــردم حــرف شــما را بــاور میکردنــد، چه بلائی ســرما می آوردند؟ســید انــگار کــه هیــچ اتفاقــی نیفتــاده،لبخنــدی زد و جــواب داد:تــو
بمیری شوخی کردم.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
می بهشت ننوشم
ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت
که مست روی تو باشم...
👤سعدی 🍁
👳 @mollanasreddin 👳