eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
234.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼ســـــ🥰ــ✋ـــــلام 🍃🌸روز قـشنگ بـهاری تـون بـخیر 🍃🌼الهـی در پناه پـروردگـار 🍃🌸امروزتون بخیرونیکی 🍃🌼حــال دلتــون خـوب 🍃🌸وجـودتــون سـلامـت 🍃🌼روزتون سرشاراز زیبـایی چهارشنبه تــون عــالـی🌷 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی آرام زندگى كن! هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد! نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند! ‌ انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود. گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است. آرام زندگى كن! هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن و گزند را با مهربانى تلافى كن. 👳 @mollanasreddin 👳
دلخوش به جمع کردن یک مشت «آرزو» این «شادی» حقیر همین است زندگی 👳 @mollanasreddin 👳
تا ذره‌ای ز درد خودم را نشان دهم بگذار در جدا شدن از یار جان دهم همچون نسیم می‌گذرد تا به رفتنش چون بوته زار دست برایش تکان دهم دل بُرده از من آنکه ز من دل بریده است دیگر در این قمار نباید زیان دهم یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود چون نیستم صبور چرا امتحان دهم یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم ... 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 چند ما را ز جفای تو دَوَد اشک به روی؟ ما به روی تو نیاریم تو خود شرم بدار! 👤 👳 @mollanasreddin 👳
🌿🌸🍃🌿🌸🍃 این متن چقدر قشنگه 👏 گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد آدم هایی قرار می گیرند که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛ که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی دوست هایی هستند در زندگی که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛ می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان! جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت! حتی می شود ناگفته های دلت، آن هایی که جرأت گفتنش به خودت را هم نداری، بهشان بگویی و … مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند! چقدر خوبند این آدمها و چقدر همه ما نیاز داریم به حداقل یکی از آنها… 🔸 امیدوارم تو زندگیتون از این آدما داشته باشید رفقا 🙏🌸 👳 @mollanasreddin 👳
🌿💐🌿💐 ✨ گر از جورِ جانان ننالی رواست ✨ که دردی که از دوست باشد دواست ✨ چه بویست کارام دل می برد ✨ مگر بوی زلفِ دلارام ماست 👳 @mollanasreddin 👳
🔅 ✍ از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت استفاده کن 🔹کودکی ۱۰ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. 🔸پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! 🔹استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه‌ها ببیند. 🔸در طول ۶ ماه استاد فقط روی بدن‌سازی کودک کار کرد و در عوض این ۶ ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. 🔹بعد از ۶ ماه خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود. 🔸استاد به کودک فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. 🔹سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد! 🔸سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک‌دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به‌عنوان قهرمان سراسری انتخاب شود. 🔹وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی‌اش را پرسید. 🔸استاد گفت: دلیل پیروزی تو این بود؛ اول اینکه به همان یک فن به‌خوبی مسلط بودی؛ دوم، تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته‌شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو نداشتی! 🔹یاد بگیر که در زندگی از نقاط ضعف خود به‌عنوان نقاط قوتت استفاده کنی و به دید فرصت به آن‌ها نگاه کنی. 🔸راز موفقیت در زندگی داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت استفاده کن 👳 @mollanasreddin 👳
روزی روزگاری دروغ به حقیقت گفت: «میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟» حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد. دروغ حیله گر لباس های اورا پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود 👳 @mollanasreddin 👳
📚 بهلول و عطار شیاد آورده اند روزي بهلول از راهی می گذشت . مردي را دید که غریب وار و سربه گریبان ناله مـی کنـد . بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت : آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی؟ آن مرد گفت : من مردي غریب و سیاحت پیشه ام و چون به این شهررسیدم ، قصد حمام و چند روزي استراحت نمـودم و چـون مقـداري پـول و جـواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانت سپردم وپس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردي دیوانه خطاب نمود. بهلول گفت : غم مخور. من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می کنم در دکان آن مرد بیا و با من ابداً سخن مگو. اما به عطار بگـو امانـت مرا بده . آن مرد قبول نمود و برفت. بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت : من خیال مسافرت به شهرهاي خراسـان را دارم و چـون مقداري جواهرات که قیمت آنها معادل ۳۰ هزار دینار طلا می شود دارم ، می خواهم نـزد تـو بـه امانـت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشی واز پول آنها مسجدي بسازي . عطار از سخن او خوشحال شد و گفت : به دیده منت . چه وقت امانت را می آوري ؟ بهلول گفت : فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساخت و مقداري خرده آهن و شیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد. مرد عطـار از دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شـد و در همـان وقـت مـرد غریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود . مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت : کیسه امانت این شخص در انبار است، فوري بیاور و به این مرد بده. شاگرد فـوري امانـت را آورد و بـه مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعاي خیر براي بهلول نمود. 👳 @mollanasreddin 👳
ایســتاده بــود وســط مســجد گوهرشــاد. جنــاب صمصــام را دیــد کــه بــا کفشهای زیربغل از حرم بیرون آمد و رفت سمت ایوان مقصوره. سید بعد از خواندن دو رکعت نماز، رفت منبر. - مــردم مــا دوتــا آلمــان داریــم؛ آلمــان شــرقی وآلمــان غربــی. آلمــان شـرقی ســه چیز ندارد، یکی روضه خوان، یکی مرده شور و یکی هم امام جماعت. حالا من امام جماعت آلمان شرقی هستم و کرایه میخواهم که بروم آنجا. مردم دورمنبر جمع شدند و شروع کردند به پول دادن. ســید، همانطــور کــه پولهــا را میریخت توی کیســه،رو کرد ســمت او که چشــم هایش به دســت ســیدخیره شــده بود و گفت:این هم سهم فقرای مشهد. 👳 @mollanasreddin 👳
. خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست 💚 👳 @mollanasreddin 👳