eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
243.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 دهقان ثروتمند و پسر جاهل 🌾 دهقانی بود ثروتمند که زمین و باغ فراوان داشت همیشه به پسرش نصیحت می کرد در نگهداشتن مال و محافظت از آن. او را به داشتن دانش تشویق می کرد و از دوستان بد، برحذر می داشت. 🌾 پدر درگذشت و همه ثروت او به دست پسر افتاد. دوستانش چند برابر شدند. 🌾 مادر پسر که زن دانا و فهمیده ای بود، به او گفت: پسرم ارث و پند پدر را نگاه دار و دوستان را بدون این که بیازمایی خالص ندان. 🌾 پسر گفت: نه، اینها دوست واقعی هستند و حتی حاضرند جانشان را فدای من کنند. 🌾 مادر گفت: بهتر است آنها را امتحان کنی. 🌾 فردای آن روز، پسر نزد دوستانش رفت و گفت: به تازگی موشی در خانه ما پیدا شده که دیشب حتی گوشت کوب ما را خورد. 🌾 دوستانش به هم نگاه کردند. یکی از آنها گفت: بله، درست است. اتفاقا همین بلا سر ما هم آمد .موشی گوشت کوب ما را برداشت و به سوراخش برد. 🌾 دیگری گفت: این که چیزی نیست ما موشی داریم که یک روز نصف وسایلمان را به خانه اش برد. 🌾 آن یکی گفت: اگر بشنوید موش ما چه کرده ، شاخ در می آورید . موش ما گوش کوب و وسایل خانه و حتی آشپزخانه را هم به لانه اش برد. 🌾 پسر دهقان با خوشحالی نزد مادر رفت و ماجرا را تعریف کرد و از دوستان لایقش گفت که دروغ به آن بزرگی را پذیرفته بودند. 🌾 مادر گفت: همین نشان می دهد که دوستان خوبی نداری، چون دوست خوب آن است که به تو راست بگوید نه آن که تورا دل خوش کند. 🌾 پسر نپذیرفت تا مادر درگذشت و تمام دارایی خود را از دست داد . روزی در جمع دوستان نشسته بود، آهی کشید و گفت: دیشب فقط یک نان توی سفره داشتم که آن را هم موش خورد. دوستانش خندیدند، یکی گفت: عجب حرفی می زنی؟ مگر موش می تواند یک نان کامل را بخورد ؟ پسر دهقان با دلی شکسته به خانه بازگشت. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شیخ کتک خور مرحوم شیخ جعفرکاشف الغطاء از بزرگ‏ترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده ‏اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‏هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ‏ام دارم، همه ی را بیرون مى‏ دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود. اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى ‏کند، ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند. این قدر در مقام جست‏وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى ‏قدر گاهى که به داخل منزل مى ‏رود، همسرش حسابى وی را کتک مى ‏زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ‏ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى ‏زند؟! فرمود : بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى ‏شود، حسابى مرا مى ‏زند. من هم زورم به او نمى‏ رسد. گفتند: وی را طلاق بدهید.گفت: نمى ‏دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: اینکار را هم اجازه نمى ‏دهم.گفتند: چرا؟ گفت: این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏ آیم ودر صحن امیر المومنین مى ‏ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏ خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى‏ کنند؛ گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى ‏دارد، همان وقت مى ‏آیم در منزل کتک مى‏ خورم، هوایم بیرون مى ‏رود! این چوب الهى است، این باید باشد. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 خشکسالی در اسکندریه خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود، درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته. نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش عجب که دود دل خلق جمع می‌نشود که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش در چنین سال، مخنثی(نامردی)، دور از دوستان که سخن در وصف او ترک ادب است، خاصه در حضرت بزرگان و به طریقِ اهمال از آن در گذشتن هم نشاید که طایفه‌ای بر عجز گوینده حمل کنند، بر این دو بیت اقتصار کنیم که اندک، دلیل بسیاری باشد و مشتی نمودار خرواری. گر تتر بکشد این مخنّث را تتری را دگر نباید کشت چند باشد چو جِسر بغدادش آب در زیر و آدمی در پشت چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی در این سال نعمتی بیکران داشت، تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی. گروهی درویشان از جور فاقه به طاقت رسیده بودند. آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند. سر از موافقت باز زدم و گفتم: نخورد شیر، نیم خوردهٔ سگ ور بمیرد به سختی اندر غار تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار گر فریدون شود به نعمت و ملک بی هنر را به هیچ کس مشمار پرنیان و نسیج بر نا اهل لاجورد و طلاست بر دیوار حکایتهای 👳 @mollanasreddin 👳
🔻ارزش ذکر خداوند روایت شده است: سلیمان بن داوود علیه السلام از جایی عبور می کرد و پرندگان بر او سایه افکنده و جن و انس از چپ و راستش ملازم او بودند. راوی می گوید: سلیمان به عابدی از بنی اسرائیل رسید. عابد گفت: سوگند به خدای پسر داوود! خدا به تو سلطنتی بس بزرگ داده است. سلیمان گفت: یک "سبحان الله" که در نامه عمل مؤمن ثبت شود، بهتر از آن چیزی است که به پسر داوود(حضرت سلیمان) داده شده است؛ زیرا آن چه به پسر داوود داده شده از بین می رود؛ ولی ذکر خدا می ماند. امام صادق (ع) فرمود: خداوند به حضرت موسی(ع) وحی فرمود: ای موسی! به زیادی پول خوشحال مشو! و ذکر مرا از یاد مبر. چراکه زیادی پول ، گناهان را از یاد می برد. و ترک ذکر من سنگدلی می آورد. 📚علل الشرایع ، ص38 👳 @mollanasreddin 👳
🔻جـبرئـیل در پای منـبر امام علی علیه السلام روزی امیرالمؤمنین علی(ع) در بصره بر فراز منبر فرمود: ای مردم، پیش از آنکه مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید. من به راههای آسمانها از راههای زمین آگاهترم. از میان جمعیت ، پیرمردی برخاست و پرسید : در این لحظه جبرئیل کجاست؟ امام با گوشه چشم نگاهی به آسمان کرد و به سمت مشرق و سپس به مغرب نگریست. آنگاه متوجه شخص سؤال کننده شد و فرمود : ای پیرمرد ، تو خودت جبرئیل هستی. با این کلام ، آن پیرمرد همچون پرنده ای از میان مردم پر کشید و رفت. فریاد جمعیت حاضر بلند شد که همگی می گفتند : گواهی می دهیم که تو جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستی. 📚بحارالانوار ، ج ۳۹ ،ص ۱۰۸ ، حدیث ۱۳ ، الفضائل. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 آفتاب و مهتاب پيرى، از مريدان خود پرسيد:هيچ كارى و اثرى از شما سر زده است كه سودى براى ديگرى داشته باشد؟ يكى گفت: من امير بودم. گدايى به در خانه من آمد و چيزى خواست. من جامه خود و انگشتر ملوكانه به او دادم و او را بر تخت شاهى نشاندم و خود به حلقه درويشان پيوستم . ديگرى گفت: از جايى مى‏گذشتم، يكى را گرفته بودند و مى‏خواستند كه دستش را ببرند. من دست خود فدا كردم و اينك يك دست ندارم. پير گفت: شما آنچه كرديد در حق دو شخص معين كرديد. مؤمن چون آفتاب و مهتاب است كه منفعت او به همگان مى‏رسد و كسى از او بى‏نصيب نيست . آيا چنين منفعتى از شما به خلق خدا رسيده است؟ 📚 حکایت پارسایان، رضا بابایی 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 پیامبر(ص) و امام حسین(ع) ☀️ تازه از سفر برگشته بود،به منبر رفت و مردم را موعظه کرد،از نزول جبرائیل فرمود و پیامش، از کربلا گفت و شهادت حسینش. ☀️سپس حسن و حسین را در آغوش گرفت. دست بر سرشان گذاشت.رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! محمد بنده توست، رسول توست، این دو هم از پاکان عترتم، از برگزیدگان اهل بیتم. ☀️جبرائیل برایم خبر آورد که حسینم را می کشند، با بی رحمی تمام. ☀️خدایا! شهادت او را برایش پر برکت ساز. او را سرور همه ی شهدا قرار بده، و برای قاتلان و خوارکنندگان او، برکتی قرار نده... ☀️کلام پیامبر، تمام اهل مسجد را به گریه انداخته بود. رو کرد به کوچک و بزرگشان، فرمود: بر او گریه می کنید ؟! بر او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟! 📚بحارالانوار، ج44، ص248 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شب بخیر 🌟چنان ز روی تو در نور خورده غوطه شبم 🌟که صبح گر بدمد گویم این سیاهی کیست 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست ❤️عشاق تو را به دیده در خواب کجاست خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید ❤️کز آتش تو بسوختم آب کجاست 👳 @mollanasreddin 👳
🔻بچه های باتربیت در یک شهر به مردم داروی تجویز می کردن.برای زنهای که می خواهند بچه هایشان با تربیت دنیا بیان. یک روز زنی رفت یک پاکت دارو خرید و همش را خورد تا این که بچه اش خوب وبا تربیت به دنیا بیاد. وقتی زن حامله شد دوسال طول کشید اما بچه ای به دنیا نیامد... رفت پیش دکتر معاینه کرد. دکتردیدکه : دو قلو هست و در حال تعارف اولی میگه: شما بفرمایید دومی میگه: من کی باشم که جلو شما برم . دوباره یکیشون میگه: اول شما بفرمایین ،دیگری میگه: نخیر اول شما بفرمایین...😁 فکر کنم زیادی با تربیت شدن که دوسال در حال تعارف هستن. 👶🔅👶🔅👶🔅👶🔅 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 گذشت 💠🏵💠🏵💠🏵 💠 روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود ،علت ناراحتی اش را پرسید. 🏵 شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. 💠 حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟ 🏵 مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است. 💠 حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ 🏵 مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. 💠 حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ 🏵 مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. 💠 حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟ بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است 👳 @mollanasreddin 👳
🔻پیرمرد و شیطان پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت. در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد.‌ به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم‌خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟ جوان گفت نه،اى پير،من شيطان هستم. براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان او را بخشيدم.» براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.» ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى ، خداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم» كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم. براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى! 👳 @mollanasreddin 👳