eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
248.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 پیامبر(ص) و امام حسین(ع) ☀️ تازه از سفر برگشته بود،به منبر رفت و مردم را موعظه کرد،از نزول جبرائیل فرمود و پیامش، از کربلا گفت و شهادت حسینش. ☀️سپس حسن و حسین را در آغوش گرفت. دست بر سرشان گذاشت.رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! محمد بنده توست، رسول توست، این دو هم از پاکان عترتم، از برگزیدگان اهل بیتم. ☀️جبرائیل برایم خبر آورد که حسینم را می کشند، با بی رحمی تمام. ☀️خدایا! شهادت او را برایش پر برکت ساز. او را سرور همه ی شهدا قرار بده، و برای قاتلان و خوارکنندگان او، برکتی قرار نده... ☀️کلام پیامبر، تمام اهل مسجد را به گریه انداخته بود. رو کرد به کوچک و بزرگشان، فرمود: بر او گریه می کنید ؟! بر او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟! 📚بحارالانوار، ج44، ص248 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شب بخیر 🌟چنان ز روی تو در نور خورده غوطه شبم 🌟که صبح گر بدمد گویم این سیاهی کیست 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست ❤️عشاق تو را به دیده در خواب کجاست خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید ❤️کز آتش تو بسوختم آب کجاست 👳 @mollanasreddin 👳
🔻بچه های باتربیت در یک شهر به مردم داروی تجویز می کردن.برای زنهای که می خواهند بچه هایشان با تربیت دنیا بیان. یک روز زنی رفت یک پاکت دارو خرید و همش را خورد تا این که بچه اش خوب وبا تربیت به دنیا بیاد. وقتی زن حامله شد دوسال طول کشید اما بچه ای به دنیا نیامد... رفت پیش دکتر معاینه کرد. دکتردیدکه : دو قلو هست و در حال تعارف اولی میگه: شما بفرمایید دومی میگه: من کی باشم که جلو شما برم . دوباره یکیشون میگه: اول شما بفرمایین ،دیگری میگه: نخیر اول شما بفرمایین...😁 فکر کنم زیادی با تربیت شدن که دوسال در حال تعارف هستن. 👶🔅👶🔅👶🔅👶🔅 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 گذشت 💠🏵💠🏵💠🏵 💠 روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود ،علت ناراحتی اش را پرسید. 🏵 شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. 💠 حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟ 🏵 مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است. 💠 حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ 🏵 مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. 💠 حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ 🏵 مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. 💠 حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟ بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است 👳 @mollanasreddin 👳
🔻پیرمرد و شیطان پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت. در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد.‌ به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم‌خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟ جوان گفت نه،اى پير،من شيطان هستم. براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان او را بخشيدم.» براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.» ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى ، خداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم» كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم. براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى! 👳 @mollanasreddin 👳
🔻داستان و ریشه ضرب المثل عاقبت گرگ زاده گرگ شود در زمان قدیم گروهی دزد غارتگر بر سر کوهی در کمین گاهی به سر می بردند و سراه غافله ها را گرفته به قتل و غارت می پرداختند. این گروه باعث ایجاد رعب و وحشت در بین مردم شده بودند و نیروهای ارتش شاه نیز نمی توانستند بر آن‌ها دست یابند، زیرا در قله کوهی بلند کمین کرده بودند و کسی را جرأت رفتن به آنجا نبود. فرماندهان اندیشمند کشور برای مشورت به گرد هم نشستند. سرانجام چنین تصمیم گرفتند که یک نفر از نگهبانان با جاسوسی به جستجوی دزدان بپردازد و اخبار آن‌ها را گزارش کند و هرگاه آنان از کمینگاه خود بیرون آمدند، گروهی از جنگاوران دلاور را به سراغ آنها بفرستند. این طرح اجرا شد و هنگامی که گروه دزدان شبانه از کمینگاه خود خارج شدند.جاسوس بیرون رفتن آن‌ها را گزارش داد. دلاورمرادن ورزیده بی درنگ خود را تا نزدیکی های کمینگاه دزدان رساندند و در آنجا خود را مخفی کردند و به انتظار دزدان نشستند. طولی نکشید که دزدان بازگشتد و آنچه را که غارت کرده‌ بودند بر زمین نهادند و لباس و اسلحه خود را کناری گذاشتند و نشستند به قدری خسته و کوفته بودند که خواب چشمانشان را فراگرفت. همین که مقداری از شب گذشت و هوا تاریک شد، دلاورمردان از کمینگاه بیرون آمدند و خود را به دزدان رساندند. دست یکایک را بر شانه هایشان بستند و صبح همه را به نزد شاه بردند. شاه دستور اعدام همه دزدان را صادر کرد. در بین دزدان جوانی وجود داشت. یکی از وزیران به وساطت جوان پرداخت اما شاه سخن وزیر را نپذیرفت و گفت : بهتر این است که نسل این دزدان ریشه کن شود. اما وزیر باز اصرار کرد و خواست پادشاه به این جوان فرصتی بدهد و پادشاه هم پذیرفت. این جوان را در ناز و و نعمت پرورداند و استادان بزرگی به او درس زندگی آموختند و مورد پسند دیگران قرار گرفت و وزیر هر روز از جوان و خصوصیاتش برای پادشاه می گفت و پادشاه در پاسخ می گفت‌: عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود دو سال از این ماجرا گذشت و عده ای از اوباش تصمیم گرفتند وزیر را بکشند. پسر جوان که دلش می خواست خودش به جای وزیر بنشیند، او را کشت، شاه که این ماجرا را شنید وگفت: شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس باران که درلطافت طبعش خلاف نیست درباغ لاله روید و در شورزار خس زمین شوره سنبل بر نیارد درو تخم و عمل ضایع مگردان درو تخم و عمل ضایع مگردان نکویی با بدان کردن چنان است که بد کردن به جای نیک مردان 👳 @mollanasreddin 👳
🔻راز 🐚🦅🐚🦅🐚🦅🐚🦅 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفته‌ تر ز عنقا باشد کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شعر مرد 🌸🍀🌸🍀🌸 🍀🌸🍀🌸 🌸🍀🌸 🍀🌸 🌸 گر مرد رهی ز رهروان باش در پرده سر خون نهان باش بنگر که چگونه ره سپردند گر مرد رهی تو آن چنان باش خواهی که وصال دوست یابی با دیده درآی و بی زبان باش از بند نصیب خویش برخیز دربند نصیب دیگران باش در کوی قلندری چو سیمرغ می‌باش به نام و بی نشان باش بگذر تو ازین جهان فانی زنده به حیات جاودان باش منگر تو به دیده تصرف بیرون ز دو کون این و آن باش عطار ز مدعی بپرهیز رو گوشه‌نشین و در میان باش 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شب بخیر ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ تا مژه بستیم قیامت رسید مرگ چه خواب سبکی بوده است 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر 🌷🌿🌷🌿🌷🌿 اول دفتر به نام ایزد دانا صانع پروردگار حی توانا اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا 🌿🌷صبح اول هفته تون بخیر🌷🌿 👳 @mollanasreddin 👳
🔻ماجرای گاو بنی اسرائیل یک نفر از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته شد در حالی که قاتل او معلوم نبود و هر طائفه ای، طایفه ی دیگر را مسئول قتل آن شخص می دانست. این اوضاع و احوال ادامه داشت تا این که نزد حضرت موسی رفته و از او درخواست کردند که از خداوند در این زمینه یاری بگیرد. حضرت موسی با توجه به ارتباطی که با خدا داشت به قوم خود گفت: گاوی را گرفته و سر او را ببرید و قسمتی از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند؛ ولی قوم بنی اسرائیل به موسی گفتند: آیا ما را به تمسخر گرفته ای؟ حضرت موسی فرمود: به خدا پناه می برم اگر بخواهم کسی را مسخره کنم. قوم موسی به او گفتند: از خدا بپرس آن گاو چگونه باشد؟ حضرت موسی فرمود: گاو باید ماده، نه پیر و نه جوان باشد. دوباره آن قوم لجباز گفتند: از خدا بپرس آن گاو چه رنگی داشته باشد؟؟ حضرت موسی فرمود: زرد باشد به طوری که در چشم حالت درخشندگی داشته باشد؟ قوم موسی برای آخرین بار سوال کردند: این گاو از نظر کار کردن باید دارای چه خصوصیتی باشد؟ حضرت فرمود: این گاو باید برای شخم زدن و زراعت و همچنین برای آبکشی تربیت نشده باشد و از هر عیبی پاک باشد. در نهایت قوم بنی اسرائیل برخلاف میل خودشان گاوی را با خصوصیات گفته شده، پیدا کرده و سر بریدند و قسمتی از آن را به بدن مقتول زدند و وقتی زنده شد، قاتل خود را معرفی کرد. اگر خوب نگاه کنیم خواهیم دید که چگونه خداوند بر قوم بنی اسرائیل نعمت ارزانی داشته است. 📔آیات 67 تا 74 ،سوره بقره 👳 @mollanasreddin 👳
🔻سیاه گوش وشیر از سياه گوش پرسيدند:چرا همواره با شير ملازمت مى كنى ؟ در پاسخ گفت: تا از باقيمانده شكارش بخورم و در پناه شجاعت او، از گزند دشمنان محفوظ بمانم. به او گفتند: اكنون كه زير سايه حمايت شير هستى و شكرانه اين نعمت را بجا مى آورى ، چرا نزديك شير نمى روى تا تو را از افراد خاص خود گرداند و تو را از بندگان مخلص بشمرد؟ سيه گوش پاسخ داد: هنوز از حمله او خود را ايمن نمى بينم!؟ حکایتهای 👳 @mollanasreddin 👳
🔻دوبیتی بابا طاهر 🌿به ســر شوق سر کوی تو دیرم ❤️به دل مــــــهر مه روی تو دیرم 🕋 بـت من کـــعبه‌ی مـن قبله‌ی من ❤️ تویی هر جا نظر سوی تو دیرم 👳 @mollanasreddin 👳
🔻بخل 🏺🏺🏺🏺 🏺🏺🏺 🏺🏺 😉 بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست » (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس: « و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن نخورد از من است.» 👳 @mollanasreddin 👳
🔻یقین رسول خدا (ص) نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى زد و سر به زير داشت، رنگش زرد شده بود و تنش لاغر و ديده هايش به گودى نشسته بود. به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول اللّه در حال يقين. رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقت و علامتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ جواب داد: يقين من آن است كه مرا در غم فرو برده و شبم را به بى خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمّل تشنگى واداشته، جانم از دنيا و آنچه در اوست به تنگ آمده و روى گردان شده تا جايى كه مى بينم عرش خداوندم براى حساب برپاست و همه مردم بر آن محشورند و من در ميان آنانم، گويا مى نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اند و با يكديگر در تعارف و به پشتى ها تكيه زده اند و گويا مى نگرم دوزخيان را كه زير شكنجه ايند و فرياد مى كنند! خيال مى كنم من الآن لغزه آتش دوزخ را مى شنوم كه در گوشم مى گردد و مى چرخد. رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: اين بنده اى است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن كرده. سپس فرمود: اى جوان! آنچه دارى از آن با شدت نگهدارى كن. سپس جوان گفت: يا رسول اللّه! دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت بنوشم، پيامبر (ص) برايش دعا كرد، چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ ها پس از نه تن شهيد شد و او نفر دهم بود. 📚عرفان اسلامی 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 سخاوت حاتم طایی 🟡 روزی حاتم طایی در صحرا عبور می‌کرد، درویشی راه بر او گرفت و از وی ده هزار دینار کمک بلاعوض خواست. 🟡 حاتم گفت: ده هزار دینار بسیار خواستی، درویش گفت:  یک دینار بده. 🟡 حاتم گفت: آن زیاده طلبی چه بود و این کم خواستن از چه سبب است؟ 🟡 درویش گفت: از شخصی چون تو کمتر از ده هزار دینار نباید درخواست کرد و به چون تویی کمتر از این مبلغ نمی‌توان بخشید!   🟡 حاتم دستور داد ده هزار دینار درخواستی درویش را به او پرداخت کردند. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻مرغ دانا و میمون حکایت می‌کنند که در زمانهای قدیم، تعدادی از بوزینگان در کوهی مسکن گزیده بودند و در آنجا امرار معاش می‌کردند تا اینکه زمستان آمد و آنها همگی روزها را سپری می‌کردند ولی شبهای آنجا بسیار سرد بود و آنها پناهی نداشتند تا از سرما در امان بمانند در نتیجه به دنبال روشنایی و یا نوری می‌گشتند، به امید اینکه آن روشنایی آتش باشد و خود را به آنجا برسانند و از سرما فرار کنند و در پناه آن گرم بمانند. بوزینگان هر روشنایی را که می‌دیدند به طرف او می‌رفتند و آنجا می‌ماندند تا گرم شوند، حتی اگر آن روشنایی نور چندانی هم نداشت و آنها را درست و حسابی گرم نمی کرد. در یک شب آنها، کرم شب تابی را دیدند و به گمان این که آتش است و گرما بخش، هیزم آوردند و در آن می‌دمیدند و هیزم بر سرش می‌ریختند تا آتش بگیرد و گرما بدهد و آنها را گرم کند، آنها همه هیزمها را بر سر کرم بیچاره ریختند و مدام آن را فوت می‌کردند ولی این کار بی فایده بود و هیچ ثمری نداشت... در آن نزدیکیها و بر سر شاخه درختی مرغی آشیان داشت و به کارهای بوزینگان می‌نگریست، مرغ دانا دلش به حال آنها و کرم شب تاب بیچاره سوخت، پس نزدیکتر آمد و گفت: ای بوزینگان این روشنی که شما بر سرش هیزم می‌ریزید، کرم شب تاب است و این کرم در شبها می‌درخشد و علت آن هم این است که می‌تواند نور کم را منعکس کند و مانند شب چراغ می‌درخشد، اما شما گمان کرده اید که آن آتش است در حالی که آن کرم، گرمایی ندارد و شما نیز وقت خود را تلف می‌کنید. اما سخنان و نصایح مرغ دلسوز بر دل تاریک بوزینگان اثری نکرد. در همان هنگام مردی از آنجا می‌گذشت و وقتی که این حال را دید، رو به مرغ کرد و گفت: ای مرغ دلسوز و عزیز، سخن تو در دل تاریک اینها اثری ندارد، آنها را به حال خود رها کن که به تو آسیب و صدمه خواهند رسانید. چون نصیحت کردن اینها مانند این است که شمشیر را بر روی سنگ امتحان کنی و یا شکر را در زیر آب پنهان نمایی. اما مرغ نصایح مرد را قبول نکرد، پس از درخت پایین پرید و پیش بوزینگان آمد و شروع کرد به پند و نصیحت آنها و توضیح و تشریح اینکه کرم شب تاب گرمایی ندارد و شما از سرما خواهید مرد، بالاخره بوزینگان عصبانی شدند و مرغ را گرفتند و سرش را کندند و پرهایش را نیز یکی یکی کندند و از کوه به پایین انداختند و دوباره به کار خودشان ادامه دادند تا اینکه تا صبح همگی از سرما مردند و جزای حماقت خود را دیدند. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻از نداشتن هایت گله نکن، خداوند جبران میکند 🌴مردى از امام صادق (ع) روایت مى‏کند که فرمود: در زمان پیامبر اکرم (ص) مردى بود که (ذو النمره) نامیده مى‏شد. او از زشت‏ترین مردم بود و به سبب همین زشتى او را (ذو النمره) مى‏نامیدند. 🌴 یک روز او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: اى پیامبر خدا به من بگو خداى عزّ و جلّ بر من چه واجب کرده است؟ 🌴پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند بر تو واجب کرده است هفده رکعت نماز در شبانه روز، و روزه ماه مبارک را در صورتى که زنده ماندى و آن را درک کردى، و حج را اگر استطاعت یافتى، و زکات را، و آن را براى او شرح داد. 🌴آن مرد گفت: سوگند بخدایى که تو را بحق به پیامبرى برانگیخت، براى پروردگار خود افزون بر آنچه براى من واجب گردانیده به جاى نخواهم آورد. 🌴پیامبر (ص) فرمود: چرا اى ذو النمره؟ 🌴عرض کرد: زیرا که مرا چنین زشت آفریده است. 🌴در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! پروردگارت به تو دستور مى‏دهد که از سوى او به ذو النمره سلام برسانى و به او بگویى: پروردگارت مى‏فرماید: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور کنم. 🌴پیامبر (ص) به او فرمود: اى ذو النمره! این جبرئیل است که به من دستور داده به تو سلام رسانم و به تو بگویم که پروردگار متعال فرموده است: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور گردانم؟ 🌴ذو النمره گفت: پروردگارا! من خشنود شدم و بعزّتت سوگند من نیز به اعمالم آن قدر بیفزایم تا خشنود گردى. 📚بهشت کافى, ترجمه روضه کافى، ص387 👳 @mollanasreddin 👳
🔻محافظت از خویشتن « پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است ، رها کن» 👳 @mollanasreddin 👳
🔻چه كنم با شرم؟ مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: يا رسول الله!گناهان من بسيار است آيا در توبه به روى من نيز باز است؟ پيامبر (ص) فرمود: آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى . مرد حبشى از نزد پيامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت: يا رسول الله!آن هنگام كه معصيت مى‏كردم، خداوند، مرا مى‏ديد؟ پيامبر (ص) فرمود: آرى، مى‏ديد. مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت: توبه، جرم گناه را مى‏پوشاند؛ چه كنم با شرم آن؟ در دم نعره‏اى زد و جان بداد. 📚 حکایت پارسایان،رضا بابائی 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 شب بخیر 💫💫💫 💫💫 💫 در آرامش ملکوتی شب ها چه زیباست در پیشگاه معبودی بنشینیم که به حکم حکمتش به روزهای ما پویایی بخشیده و به لطف رحمتش به شب های ما آرامش و سکون … شبتون الهی 💫 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر 🌞دلا چه دیده فروبسته‌ای؟ سپیده دمید 🌞سری برآر که خوش عالمی‌ست عالمِ صبح 🌞 صبحتون بخیر و سلامتی🌞 👳 @mollanasreddin 👳
💬 | متن پیام: سلام باید از اینجا پیام برا کانال ملا نصرالدین بفرستیم؟ ✍️سلام مخاطب گرامی! بله
💬 | متن پیام: ا سلام علیکم ی سوال دارم اگر کسی در فضای مجازی پیج و یا گروه داشته باشه که موجب فساد انحراف اعتیاد جوانان و نوجوانان باشه ایا ارگان نهاد و یا موسسه ایی هست که به طور جدی جلوی فعالیت انها رو بگیرند از چه طریقی (شماره تلفن و ؟؟؟)می توان پیگیری کرد ✍️سلام مخاطب گرامی! تمامی فضاهای مجازی خودشان بخشی برای ارسال گزارش تخلفات دارند، اما در صورت عدم رسیدگی می توانید به پلیس فتا شکایت کنید.