eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ 🌟💫🌟💫 💫🌟💫 🌟💫 💫 شيشه ی مربای من كجاست؟🤷‍♂⛔️ در دوران دانشجویی، پنیرتان را از یخچال مشترک خوابگاه کش رفته اند؟ راستش را بگویید آن سال ها با دیدن شیشه مربای هویج متعلق به یکی از دانشجویان، بی آن که به او بگویید، کمی از آن را نخورده اید؟! نه شما "دزد" بودید و نه آن دانشجو یا دانشجویانی که پنیرتان را یواشکی برداشته بودند. اگر به جای پنیر یا مربا، داخل یخچال "پول" دیده بودید، آن را بر نمی داشتید و آن دانشجویان هم همین طور. این، موضوعِ آزمایش دکتر دن آریلی است که در زمینه اقتصاد رفتاری پژوهش می کند. او در تعدادی از یخچال های خوابگاه دانشجویی دانشگاه MIT آمریکا 6 بسته کوکاکولا قرار داد. همه نوشابه ها ظرف 72 ساعت توسط دانشجویان برداشته شدند. آریلی در ادامه به جای نوشابه، پول در یخچال ها گذاشت. همان دانشجویانی که نوشابه ها را برداشته و خورده بودند، به پول ها دست نزدند و سرانجام خود دکتر آریلی، پول ها را جمع کرد. او آزمایش های بیشتری انجام داد. مثلاً در یک آزمایش به دانشجویان تعدادی سوال دادند؛ به آنها گفته شد به ازای هر پاسخ صحیح، مبلغی پول نقد می گیرند. به گروه دیگر گفته شد در قبال هر پاسخ صحیح، ژتونی می گیرند و می توانند آن ژتون را در همان اتاق، به پول نقد تبدیل کنند. نکته این بود که هر دانشجو، خودش تعداد پاسخ های صحیح اش را می شمرد و به ممتحن اعلام می کرد و بر اساس خوداظهاری، «پول» یا «ژتون قابل تبدیل به پول» می گرفت.* فکر می کنید دانشجویان کدام گروه بیشتر مرتکب تقلب شدند؟ دانشجویانی که قرار بود پول بگیرند، کمتر تقلب کردند ولی گروه دیگر با ناراستی، نمرات خود را بیش از واقعیت اعلام کردند. علت این است: انسان ها نسبت به "پول" حساسیت بیشتری دارند و اگر درستکار باشند، هرگز به "پول" دیگران تعدی نمی کنند اما این حساسیت در قبال اشیاء دیگری که آنها نیز ارزش پولی دارند، کمتر می شود؛ شاید اسم این پدیده را بتوان "دزدی ملایم" گذاشت. آزمایش دانشجویان و پول و ژتون را مرور کنید: وقتی قرار بود "پول" بگیرند، کمتر تقلب می کردند ولی وقتی قرار بود "ژتون" بگیرند بیشتر تقلب کردند و حال آن که می دانستند می توانند آن ژتون ها را در همان اتاق تحویل دهند و در مقابلش پول بگیرند. پیشنهاد فردی: به عنوان یک انسان درستکار، حواس تان به این باشد که ممکن است در قبال اموال غیر پولی دیگران، حساسیت کمتری داشته باشید و ناخودآگاه به حقوق آنها تعدی کنید. مثلاً وقتی حواس رئیس تان نیست، ممکن نیست یواشکی از جیب اش 10 هزار تومان بردارید (اصلاً در شأن شما نیست و حتی فکر کردن به آن هم توهین آمیز است) اما بارها و بارها از تلفن اداره برای کار شخصی تان استفاده کرده اید در حالی که تلفن همراه تان روی میزتان قرار داشت. در واقع با این کار، از جیب مدیرتان حتی بیش از 10 هزار تومان نیز برای تلفن های شخصی تان برداشت کرده اید اما غیر مستقیم. شما ممکن نیست از حسابداری شرکت تان 5 هزار تومان پول بردارید، ولی به راحتی یک دسته کاغذ را به خانه می برید. مثال های دیگر: کارگری که پولی را مستقیم نمی دزدد ولی کم کاری می کند، مسافری که از پتوی مسافرتی که داخل پرواز به او داده اند خوشش آمده و آن را درون کیفش می گذارد، یک مشتری که کتی را می خرد و از آن خوشش نمی آید و آن را بدون کندن اتیکت به فروشنده بر می گرداند ولی نمی گوید که وقتی کت دستش بوده، گوشه ای از آن به لبه میز گرفته و نخ کش شده است، ناشری که کتاب دیگری را بدون اجازه اش چاپ می کند و ... دهها مثال دیگر. یادمان باشد که هر آنچه ارزش مالی دارد، درست مانند خود پول است و همان طور که در قبال پول و دزدی آن، حساس هستیم درباره دیگر چیزهایی که ارزش پولی دارند نیز حساس باشیم. پیشنهاد سازمانی: به عنوان صاحب یک کار و کسب، ساز و کارهای سازمانی را طوری بچینید که مراقبت از اموال سازمان نیز همانند مراقبت های پولی به رسمیت شناخته شود. به یاد داشته باشید که بسیاری از انسان های درستکار و شریف، در برابر اموال دیگران به اندازه پول دیگران حساس نیستند. یک آمار نشان می دهد که زیان وارده از محل تقلب در بازگرداندن لباس ها به فروشگاه های لباس فروشی، از کل خرده دزدی ها در آمریکا بیشتر است. پیشنهاد تربیتی: به فرزندان خود، حفظ حقوق دیگران را به طور مشخص و با تعیین مصداق ها و گفتن مثال ها یاد دهید؛ به آنها بگویید که هر آنچه مشخصاً متعلق به خودشان نیست، اعم از پول و اشیاء دیگر، قطعاً متعلق به دیگری است و تنها با اجازه مشخص صاحبان آنها می توانند از آنها استفاده کنند🙏🙏 📕نابخردی‌های پیش‌بینی پذیر ✍ 🍃🌹🙏😊 ✨ 💫✨💫 ✨💫 ✨💫 👳 @mollanasreddin 👳
📌خاطره‌ی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا 📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود ، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد ، آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
قاسم یادگار حسن ، میثم مطیعی.mp3
6.63M
🏴 قاسم، یادگار حسن 🎤 میثم مطیعی 🗓 مداحی ویژه شب ششم محرم 📆 ۱۳ دی ۱۳۹۹ . زمینه . هیئت میثاق با شهدا 🏷
سلام صبحتون بخیر همه چیز تازه است هوا تازه، نفس تازه،عشق تازه سلام خدا، سلام زندگی سلام طراوت عشق بگشا پنجره ی زندگی را رو به سوی شروعی دوباره روز تون سرشار از زیبایی 👳 @mollanasreddin 👳
💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 💫🌸🌟💐 🍀🌟 ✨💐 🌹 *چه کسی عدد صفر را اختراع کرد ؟* دانشجویی که در روسیه تحصیل می‌کند می‌گوید: بالاترین امتیاز برای اکثر امتحانات در روسیه ۵ است. اگر دانشجویی به هیچ سؤالی پاسخ ندهد و برگه امتحان خود را خالی برگرداند، بدون اینکه پاسخی به آن‌ها داده باشد، از ۵ نمره ۲ دریافت می‌کند. در روزهای نخست حضورم در دانشگاه مسکو من از این سیستم اطلاعی نداشتم و تعجب کردم و از دکتر تئودور مدراف پرسیدم: "آیا این منصفانه است که یک دانشجو که به هیچ سؤالی پاسخ نداده، شما از ۵ به او ۲ می‌دهید؟ چرا به او صفر نمی‌دهید؟ آیا این شیوه‌ی درستی است جواب داد: "چگونه می‌توانیم به انسان صفر بدهیم؟ چگونه می‌توانیم به کسی‌که ساعت ۷ صبح از خواب برخاسته تا در همه‌ی سخنرانی‌ها شرکت کند، صفر بدهیم؟ چگونه می‌توانیم به او صفر بدهیم درحالیکه او در این هوای سرد برخاسته و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به موقع رسیده و امتحان داده و سعی کرده تا سؤالات را حل کند؟ چطور می‌توانیم برای شب‌هایی که برای تحصیل گذرانده و پول خود را صرف خرید دفتر و قلم کرده و برای مطالعه کامپیوتر خریده، صفر بدهیم؟ چطور می‌توانیم وقتی او تمام سبک‌های زندگی دیگر را ترک کرد و سبک زندگی دانشجویی را انتخاب کرده تا تحصیلات خود را دنبال کند، به او صفر دهیم؟ در اینجا پسرم، ما فقط به این دلیل‌که او جواب‌ها را نداده به دانشجو صفر نمی‌دهیم. ما حداقل سعی می‌کنیم به این واقعیت احترام بگذاریم که این یک انسان است، و او دارای مغز و تفکر و شعور است، و او سعی و تلاش کرده، نمره‌ای که ما به او می‌دهیم، فقط برای سؤالات موجود در کنکور یا امتحان نیست، بلکه به معنای نشان دادن قدردانی و احترام به این واقعیت است که این انسان، انسانی است که سزاوار کسب نمره است. راستش گریه کردم و نمی‌دانستم چگونه پاسخ دهم. من آنجا ارزش خودم را به‌عنوان یک انسان دانستم. صفرها در واقع می‌توانند انگیزه را برای دانشجویان کاهش دهند و می‌توانند به سرعت آنها را نابود کرده و باعث شوند آنها به‌طور کلی مطالعه خود را متوقف کنند. هنگامی‌که نمره‌ی صفر در کارنامه داده شود، آنها دیگر انگیزه‌ای برای تحصیل ندارند و ممکن است تصور کنند که، هیچ‌کاری نمی‌توانند انجام دهند. *این پیام عالی برای همه معلمان و هر کس که در ارتقاء آموزش و پرورش نقش دارد بفرستید، بیایید دوباره به بهترین روش ارزیابی دانش‌آموزان خود فکر کنیم!* 🌹 ✨💐 🍀🌟 💫🌸🌟💐 💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 👳 @mollanasreddin 👳
💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 💫🌸🌟💐 🍀🌟 ✨💐 🌹 زيباترين متن سال به انتخاب اساتيد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران :🌹👌🍃 گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن، انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی. بین بعضی حرفهايت "کاما" بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی . پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب" و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار . تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن... حتی بعضی از عقایدت را حذف کن ... اما بعضی را پر رنگ... برخی ادمها را حذف کن ، برخی را دو دستی بچسب ! هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن ! روز خوب به تو شادی میدهد، روز بد به تو تجربه، و بدترین روز به تو درس میدهد ...! فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود، اما فصلهای زندگی انسان تکرار شدنی نیست ... تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ ... تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف! آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست، حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است ...! 🌹 ✨💐 🍀🌟 💫🌸🌟💐 💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 👳 @mollanasreddin 👳
💡 مستحبّی که هزار واجب در آن است! آیت الله بهجت (ره): 🔘 معلوم ‌می‌شود نماز شب مستحبّی است نظیر روضه خوانی، که وقتی در زمان رضاخان - روضه خوانی را - منع کردند، یکی از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالکریم حایری رحمه اللّه به ایشان عرض کرد: 🔹 چیزی نیست، روضه خوانی یک عمل مستحبّ است که پهلَوی آن را منع کرده است. ▫️ حاج شیخ رحمه اللّه فرمود: 🔸 بله مستحبی که هزار واجب در آن است. ▫️ خدا ‌می‌داند که چه قدر احکام واجب و چه چیز‌هایی از حالات، سیره و کلمات سیّد الشّهدا و سایر معصومین علیهم السّلام که در مقدمه ی روضه نقل ‌می‌شود، که - این مطالب - سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است! ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۳۳۲ 🏷 علیه السلام (ره)
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ 🌟💫🌟💫 💫🌟💫 🌟💫 💫 🌹🍃 به خدا گفتم! چرا مرا از خاک آفریدے؟ چرا از آتش نيستم !؟ تا هرڪه قصد داشت بامن بازے ڪند، او را بسوزانم ! خدا گفت: تو را از خاک آفريدم تا بسازي ! . . . نه بسوزاني ! تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم . . . تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي . . . از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . . بازهم زندگي ڪني و پخته تر شوي . . . باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي . . . تا اگر هزار بار تو را بازے دادند، تو برخيزي ! . . . سر برآوري ! . . . در قلبت دانهٔ عشق بڪاري ! . . . و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش زندگے را دگرگون سازے ! . . . پس به خاڪے بودنت ببال . . . 🍃🌹🙏😊 ✨ 💫✨💫 ✨💫 ✨💫 👳 @mollanasreddin 👳
💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 💫🌸🌟💐 🍀🌟 ✨💐 🌹 من هيچ وقت اهل قهر كردن نبودم هنوزهم نيستم هميشه در هر بگو مگويی صرف نظر از اينكه من مقصرم يا نه؟ خودم برای آشتی كردن پيش قدم می شوم اما اين روزها که گذشته زندگی ام را می بينم به این نتیجه رسیده ام که به راستی هر چيزی به قاعده اش در زندگی لازم است ميبينم وقتی هيچ وقت فرصت نبودنت را به آدمهای اطرافت نميدهی محبتت رنگش را از دست ميدهد ميبينم هيچ مقياسی برای بودنم و نبودنم ندارند ميبينم باورشان نمی شود كه من هم قلبم می شكند من هم ضربه ميخورم چنان تصوير يک آدم هميشه هست قوی را به خورد اطرافيانم داده ام كه كسی باورش هم نمی شود من هم پای رفتن دارم من هم قهر بلدم من هم روزی ظرف محبتم خالی می شود و هميشه وقتی بالاخره يک روز يک لحظه اين كاسه صبر لبريز می شود و می روم كه می روم و هيچ پای برگشتنی برايم نمی ماند همان آدم ها پشت سرم می گويند : عجيب بود نه به آن همه محبتش نه به اين بی خبر رفتنش آنها نمی دانند، همه آدم هايی كه قهر بلد نيستند همين جوری ناگهانی ميروند ناگهانی تمام می شوند و براستی ناگهانی ميروند كه ميروند و برگشتنی هم در كار نيست كه نيست لطفا حواستان به آدم های اطرافتان كه قهر بلد نيستند و هميشه در آشتی پيش قدمند باشد قدرشان را بدانيد نگذاريد تمام بشوند نگذاريد ظرف محبتشان بشكند و زمين بريزد اين ها يک روز چنان ميروند كه روزهای خوب بودنشان برايتان همچون افسانه و خوابی دور از دسترس می ماند و بس خودتان هم اگر آدم های قهر نابلدی هستيد ياد بگيريد كه گهگاهی قهر های كوتاه مدت بكنيد ياد بگيريد كه فرصت دلتنگی به آدمهای اطرافتان بدهيد ياد بگيريد كه هر چيزی به قاعده اش در اين دنيا لازم است حتی قهر كردن... 🌹 ✨💐 🍀🌟 💫🌸🌟💐 💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹 👳 @mollanasreddin 👳
🌺🍂🌸🌿🍁🍃🍀🎋🕊🌼🧚‍♂🕊🍀🍁🌻🧚‍♀ 🌴🍂🍀 🧚‍♀🕊 🥀 ✅قشنگه حتما بخونید ✍روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!! ✨درجهان سه چیز است که صدا ندارد : مرگ فقیر، ظلم غنی، چوب خدا😉☝️ 🥀 🧚‍♀🕊 🌴🍂🍀 🌺🍂🌸🌿🍁🍃🍀🎋🕊🌼🧚‍♂🕊🍀🍁🌻🧚‍♀ 👳 @mollanasreddin 👳
🌾🥀🍁🌼🍂🍃🌾🌼🍁💐🌿🌾🥀 🌿🍁🍂🥀 🌼💐🌾 🍃🍂 🍂 ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم. ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد. خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد. اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم دوستی که مثل خانوادم بود. دوستی که بهش اعتماد داشتم. تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود. چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد. یادم نمیاد سر چی. یادم نمیاد کی مقصر بود. فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم. وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد. کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه. زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه. از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست. نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار. میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو میمونی و درد و درد و درد. 🍂 🍃🍂 🌼💐🌾 🌿🍁🍂🥀 🌾🥀🍁🌼🍃🌾🌼🍁💐🌿🌾🥀 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️دعوت حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین 🔻در شب ششم محرم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین‌ علیه‌السلام براى آوردن یاور و کمک، به قبیله بنى‌اسد که نزدیک کربلا بودند رفت و به عنوان بزرگ آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم. 🔺اسدیان که تعدادشان به 90 نفر می‏ رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏ السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. 🔹آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین ع نداشتند. در این میان جمعى از بنى‌اسد شهید و زخمى و بقیه ناگزیر به فرار شدند. سپس حبیب بن مظاهر خدمت امام حسین علیه‌السلام آمد و جریان را عرض کرد. امام علیه‏ السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه "